فصل دوم: دلایل اثبات معاد

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏               ‏فصل دوم

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

دلایل اثبات معاد

‏ ‏

‏ ‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 17


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 18

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

معاد، ضروری ادیان و برهان

‏ادیان همه قائلند، برهان قائم است بر اینکه یک عالم دیگری‏‎ ‎‏ماورای این عالم طبیعت هست.(17)‏

6 / 7 / 56

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

فطری بودن ایمان به معاد

‏اصول و ارکان ایمان، که عبارت از معرفت و توحید و ولایت ـ که‏‎ ‎‏ایمان به رسل است ـ و ایمان به یوم المعاد و ایمان به ملائکه و کتب‏‎ ‎‏الهیّه ‏‏[‏‏ است‏‏]‏‏، از فطریات است.(18)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

اثبات معاد با تکیه بر فطرت بشر

عشق به راحتی مطلق

میل به حریّت و نفوذ اراده

حصول راحتی و نفوذ اراده در آخرت

‏یکی از فطرتهای الهیّه که مفطور شده اند جمیع عائله بشر و سلسله‏‎ ‎‏انسان بر آن، «فطرت عشق به راحت» است، که اگر در تمام‏‎ ‎‏دوره های تمدّن و توحّش و تدیّن و سرخودیِ این نوع مراجعه‏‎ ‎‏شود، و از تمام افراد عالِم و جاهل، وضیع و شریف، صحرایی و‏‎ ‎‏شهری سؤال شود، که این تعلّقات مختلفه و اهویه متشتّته برای‏‎ ‎‏چیست، و این همه تحمّل مشاقّ و زحمات در دوره زندگانی برای‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 19
‏چه مقصد است، همه متّفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب‏‎ ‎‏دهند که ما همه هر چه می خواهیم برای راحتی خود است. غایتِ‏‎ ‎‏مقصد و نهایت مرام و منتهای آرزو، راحتی مطلق و استراحت‏‎ ‎‏بی شوبِ به زحمت و مشقّت است. و چون چنین راحتِ غیر‏‎ ‎‏مشوب به زحمت و استراحت غیرمختلط به رنج و نقمت معشوق‏‎ ‎‏همه است، و آن معشوق گمشده را هرکس در چیزی گمان می کند،‏‎ ‎‏از این جهت تعلّق به هر چه در او محبوب را گمان کرده پیدا‏‎ ‎‏می کند؛ با این که در تمام عالم مُلک و جمیع سرتاسر دنیا چنین‏‎ ‎‏راحتی مطلقی یافت نشود و چنین استراحت غیرمشوبی ممکن‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     تمام نعمتهای این عالم مختلط با زحمتها و رنجهای‏‎ ‎‏طاقت فرساست؛ همه لذّتهای دنیا محفوف به آلامی است‏‎ ‎‏کمرشکن؛ درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصّه سرتاسر این‏‎ ‎‏عالَم را فراگرفته است.‏

‏     ‏‏در تمام دوره های زندگانی بشر یک نفر یافت نشود که رنجش‏‎ ‎‏مساوی با راحتش باشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا‏‎ ‎‏چه رسد به آن که راحتی خالص و استراحت مطلق داشته باشد.‏‎ ‎‏پس، معشوق بنی الانسان در این عالم یافت نشود؛ عشق فطری‏‎ ‎‏جبلّیِ فعلی آن هم در تمام سلسله بشر و عائله انسان بی معشوقِ‏‎ ‎‏فعلیِ موجود ممکن نیست.‏

‏     پس، ناچار در دار تحقّق و عالم وجود، باید عالمی باشد که‏‎ ‎‏راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحتِ مطلق بی آلایش‏‎ ‎‏به درد و زحمت داشته باشد، و خوشی خالص بی شوب به حزن و‏‎ ‎‏اندوه در آن جا میسَّر باشد؛ و آن دار نعیم حقّ و عالم کرامت ذات‏‎ ‎‏مقدّس است.(19)‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 20
‏و می توان آن عالم را به فطرت حریت و نفوذ اراده، که در فطرت‏‎ ‎‏هر یک از سلسله بشر است، اثبات کرد. چون مواد این عالم و‏‎ ‎‏اوضاع این دنیا و مزاحمات آن و تنگی و ضیق آن تعصی دارد از‏‎ ‎‏حریت و نفوذ اراده بشر، پس باید عالمی در دار وجود باشد که‏‎ ‎‏اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصیان از نفوذ اراده نداشته باشد،‏‎ ‎‏و انسان در آن عالم فعال مایشاء و حاکم مایرید باشد؛ چنانچه‏‎ ‎‏فطرت مقتضی است.‏

‏     پس، جناح عشق به راحت، و عشق به حریت، دو جناحی است‏‎ ‎‏که به حسب فطرت الله غیر متبدله در انسان ودیعه گذاشته شده که‏‎ ‎‏با آنها انسان طیران کند به عالم ملکوت اعلی و قرب الهی.(20)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏در فطرت تمام بشر ثبت است عشق به راحت و حرّیت و مقصود‏‎ ‎‏از حرّیت، حرّیت مطلقه است که نفوذ اراده از شؤن آن است. و‏‎ ‎‏در حیات دنیاوی این دو امر، ممکن نیست؛ زیرا که راحت مطلقه‏‎ ‎‏به هیچ وجه یافت نشود، بلکه تمام راحتیهای آن مشوب به رنج و‏‎ ‎‏تعب است؛ چه در تحصیل آن و تمهید مقدمات کثیره برای حصول‏‎ ‎‏آن، و چه در حین حصول آن، و چه بعد از حصول آن... .‏

‏     پس آنچه که انسان عاشق اوست ـ که راحتی مطلق است ـ در‏‎ ‎‏این عالم میسور نیست، ولی در عالم ملکوت ـ به طوری که ارباب‏‎ ‎‏شرایع خبر دادند‏‎[2]‎‏ ـ این راحتی مطلق موجود است. پس انسان‏‎ ‎‏بالفطره متوجه عالمی است که در آن راحتی بی رنج و تعب، و‏‎ ‎‏لذّتی بی مزاحم و کدورت است.‏

‏     و نیز انسان به حسب فطرت، عاشق حریّت و آزادی است که‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 21
‏هر چه بخواهد بکند، حتی اراده او نیز نافذ باشد؛ به طوری که در‏‎ ‎‏مقابل سلطنت و قدرت او مدافع و مزاحمی نباشد. و معلوم است‏‎ ‎‏که در این عالم، همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود، لاأقل طبایع‏‎ ‎‏این عالم تعصّی دارند که تحت اراده انسان باشند ـ چنانچه واضح‏‎ ‎‏است ـ و این طور سلطنت جز در عالم مابعد الطبیعه ـ که بهشت‏‎ ‎‏اهل طاعت است ـ یافت نشود.(21)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عشق به بقای ابدی

‏انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً‏‎ ‎‏اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان‏‎ ‎‏جاوید و مصون از مرگ است.(22)‏

11 / 10 / 67

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

جهان غیب و ثابت معشوق فطرت

‏و نیز در فطرتِ جمیع عایله بشری ثبت است عشق به بقای ابدی؛‏‎ ‎‏منتهی آن که از برای محجوبین از فطرت اصلیّه از باب اشتباه در‏‎ ‎‏تطبیق، نتیجه این محبّت پیوستگی به دنیا و محبّت به دنیا شده و‏‎ ‎‏تنفّر از موت.‏

‏     و عمده تنفُّر از موت از باب این است که، در قلب محجوبین،‏‎ ‎‏ایمان به عوالم بعد الموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده، و‏‎ ‎‏موت را فنا گمان می کنند، و چون فطرت از فنا منزجر و متنفّر است‏‎ ‎‏و به بقا عاشق است، تنفّر از موت در محجوبان پیدا شده. با آن که‏‎ ‎‏فطرت اصلیه که عاشق بقای ابدی است، همین عشق پیوستگی به‏‎ ‎‏معاد و عالم مابعدالموت است؛ زیرا که حیات دنیاوی ممکن‏‎ ‎‏نیست ابدی باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفّر است و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 22
‏نشئه ثانیه غیبیّه که نشئه باقیه است، معشوق فطرت است. پس‏‎ ‎‏ایمان به یوم الآخره، یعنی نشئه مابعدالدّنیا از فطریات است.(23)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عدم قابلیت دنیا برای عذاب مجرمین

‏ما نمی توانیم یک نفر آدمی که به اندازه محمدرضا ارتکاب جرایم‏‎ ‎‏کرده، بشر با تمام قوایش نمی تواند او را این جنایتهایی که او کرده‏‎ ‎‏است جزا بدهد؛ برای اینکه بالاخره تا آخرش این است که یک‏‎ ‎‏نفر آدم مرده است. یک نفر آدم مقابل یک نفر آدم است. کسی که‏‎ ‎‏هزاران جمعیت را ـ بسیاری از اشخاص را خودش در 15 خرداد‏‎ ‎‏ـ آنطوری که می گفتند ـ خودش در هلیکوپتر، از آن بالاها، خودش‏‎ ‎‏مرتکب این قتال شده است، و با امر او، این ملت با امر او به این‏‎ ‎‏قتلگاهها خیابانهای ما مبدل شد، یک ملت را از بین برده است،‏‎ ‎‏یک ملت را، ما چه جوری می توانیم او را ‏‏[‏‏به جرم‏‏]‏‏ ارتکاب این‏‎ ‎‏جنایت ما عوضش را به او بدهیم. این دلیل بر این است که یک‏‎ ‎‏عالم دیگری است که در آنجا همه این معانی حاصل می شود. یک‏‎ ‎‏عالمی که ابدی است؛ جهنمی که خالد است؛ همیشه است. یک‏‎ ‎‏عذابی که تصورش را ما نمی توانیم بکنیم. این دلیل بر این است که‏‎ ‎‏یک عالم دیگری باید باشد تا این مجرمها را در آن عالم جزایشان‏‎ ‎‏را بدهند. ما در این عالم نمی توانیم جزای اینها را بدهیم.(24)‏

31 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏از بشر همچو قدرتی ساقط است که بتواند سزای اعمال اینطور‏‎ ‎‏جنایتکارها‏‎[3]‎‏ را بدهد؛ آنقدری که در قدرت انسان است همین‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 23
‏مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند‏‎ ‎‏اما اگر یک کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه‏‎ ‎‏می کنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهای طولانی، جوانهای ما را‏‎ ‎‏در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس‏‎ ‎‏بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه‏‎ ‎‏می کردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می کند‏‎ ‎‏دست یک آدم عادی شده. آن زجرها و ناراحتیهایی که به جوانهای‏‎ ‎‏ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به‏‎ ‎‏بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آنقدر زحماتی که به اینها‏‎ ‎‏دادند و اینها متحمل شدند، ما نمی توانیم جبران کنیم. یک جان‏‎ ‎‏بیشتر ندارد؛ شما همه تان هم جمع بشوید همان یک جان را از او‏‎ ‎‏می گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است،‏‎ ‎‏حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب‏‎ ‎‏بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمی شود جبران.‏

‏     ‏‏شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پای او‏‎ ‎‏را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید ـ فرض‏‎ ‎‏کنید ـ باز هم جبران نمی شود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم‏‎ ‎‏دیگری هست که جبران اینطور چیزها در آنجا می شود. برای هر‏‎ ‎‏کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. برای‏‎ ‎‏زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن‏‎ ‎‏است باشد. نمی شود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به‏‎ ‎‏این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مأمورینش در همه‏‎ ‎‏اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما‏‎ ‎‏آنطور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلاً، اگر دست ما‏‎ ‎‏هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمی شود که خدای تبارک و تعالی‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 24
‏یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و‏‎ ‎‏بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد‏‎ ‎‏که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در‏‎ ‎‏جوانی رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این. او‏‎ ‎‏می توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها‏‎ ‎‏بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند،‏‎ ‎‏روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ‏‎ ‎‏نجات بدهد ـ تمام این قشرهایی که از ما اینها در زندان کردند،‏‎ ‎‏اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگی اشان را، بیشتر‏‎ ‎‏زندگی اشان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که‏‎ ‎‏هیچ کاری نمی تواند بکند، از همه کارها او را باز داشتند؛ اینها‏‎ ‎‏جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمدرضا درست می شود؟‏‎ ‎‏جبران می شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم‏‎ ‎‏تقریبا اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده،‏‎ ‎‏حالا می شود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او‏‎ ‎‏بگیریم... شما فرض کنید که بتوانید که همه اینها را هم از او‏‎ ‎‏بگیرید لکن می توانید شما این هدری که داده است این نیروی‏‎ ‎‏ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به یک‏‎ ‎‏صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود،‏‎ ‎‏نیروهای انسانی ما را منقلب کرد به یک نیروهای غیرانسانی. این‏‎ ‎‏سینماهایی که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز‏‎ ‎‏فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند‏‎ ‎‏برای اینکه جوانهای ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل‏‎ ‎‏حیاتی خودشان، از مسائل زندگی بخش خودشان، این مراکز‏‎ ‎

‏اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در خدمت کشور ما‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 25
‏باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی‏‎ ‎‏غیرانسانی. چطور ما می توانیم جبران کنیم این جنایات را؟‏‎ ‎‏جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماورای این‏‎ ‎‏عالَم جبران می شود؛ و بدانید که جبران می شود ‏‏[‏‏ان شاءالله ‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند می بیند او‏‎ ‎‏را. آنجا یک همچو عالَمی است. ‏فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ * وَ مَنْ‎ ‎یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرةٍ شَرّا یَرَه؛‎[4]‎‏ خودش را می بیند. آیه اینطور می فرماید و‏‎ ‎‏مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو‏‎ ‎‏مناسبی منعکس است و در آنجا خودش را می بیند. و اینها جبران‏‎ ‎‏خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به‏‎ ‎‏او، که برسد هم نمی توانید جبران کنید، اما این جنایات جبران‏‎ ‎‏خواهد شد در آنجا.(25)‏

1 / 11 / 57

*  *  *

‏ ‏

جهان ابدی، جایگاه برپایی عدالت

‏کسی که یک نفر را بکشد، یک جان را از بین ببرد، جان او هم به‏‎ ‎‏اندازه اوست... او ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ به اندازه یک نفر که کشته شد ما قصاص‏‎ ‎‏می توانیم بکنیم. کسی که صدها هزار نفر را به کشتن داده است،‏‎ ‎‏کسی که صدها هزار نفر را به زجر در زندانها و در بیغوله ها جای‏‎ ‎‏ داده است، جز اینکه در یک عالَم دیگری که ابدی است برای هر‏‎ ‎‏یک از اینها یک حسابی باز می شود‏‏[‏‏چاره دیگری ندارد‏‏]‏‏؛ و اینجا‏‎ ‎‏قدرت نیست برای این کار. ما یک نفر را می کشیم به جای یک نفر.‏‎ ‎‏جان اشخاص، فرق مابین شاهش و گدایش و مجرمش و غیر‏‎ ‎‏مجرمش فرقی نیست بلکه جانهای اینها شریفتر از اوست. ما‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 26
‏نمی توانیم، بشر نمی تواند این مجرمهای بالذّات را ازشان انتقام‏‎ ‎‏بکشد برای اینکه آخرش هرچه زجر بکند، یک نفر را زجر کرده؛‏‎ ‎‏و این یک نفر، هزاران نفر را. ما چطور می توانیم؟ یک نفر در مقابل‏‎ ‎‏یک نفر ما می کشیم؛ این هزاران نفر را کشته است، هزار دفعه که‏‎ ‎‏نمی توانیم بکشیم. لکن آنجایی که خداوند بخواهد انتقام بکِشد،‏‎ ‎‏می کُشد، زنده می کند، می کُشد، زنده می کند. برای هر یک از اینها‏‎ ‎‏شکنجه می دهد. چه شکنجه ای! شکنجه هایی غیر از اینکه در‏‎ ‎‏اینجاست.(26)‏

‏ ‏

16 / 12 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

برپا شدن قیامت، ضروری تکامل حرکت جوهری

‏حرکت جوهریّه، حرکت از نقص به کمال است، نه از کمال به‏‎ ‎‏نقص، و این حرکت امری است ذاتی و قهری، و خلاف آن ممکن‏‎ ‎‏نیست، و بر طبق آن سیر از کمال به نقص محال است.‏

‏     انسان اوّل جمادی است و سپس وارد رحم می شود و در‏‎ ‎‏ابتدای حیات در رحم، حقیقتا یکی از نباتات است (بدون این که‏‎ ‎‏حیوان باشد و بدون این که انسان باشد)، و مثل درخت است که‏‎ ‎‏فقط قوّه نامیه دارد... بعد از این، حرکت می کند و به جایی می رسد‏‎ ‎‏که حیوانیّت هم دارد. به همین ترتیب به حرکت جوهریّه حرکت‏‎ ‎‏نموده، رو به عالم تجرّد بالا می رود و غیرممکن است که سیر‏‎ ‎‏تکاملی برای آن حاصل نیاید. این موجود قطعا سیر به عالم تجرّد‏‎ ‎‏می نماید و این از ذاتیّات اوست... .‏

‏     حاصل سخن این که انسان به حرکت جوهریّه، دارای تکامل‏‎ ‎‏جوهری است و بر طبق آن رو به تجرّد می رود و برپا شدن قیامت،‏‎ ‎‏حتّی اگر انبیا هم نبودند، بر طبق این حرکت جوهری، قهری و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 27
‏ذاتی بود.(27)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ایجاد تدریجی قوا در انسان

حصول تدریجی مراتب تجرّد نفس

‏وقتی معتدلترین اجسام؛ یعنی مغز در جنین پیدا شد، در واقع‏‎ ‎‏آخرین درجه جسم که عرش جسم است پدید آمده و وقتی مغز‏‎ ‎‏حرکت کرد، اوّل مرتبه احساس، تولید می شود یعنی جسم به‏‎ ‎‏واسطه حرکت، منقلب به حسّ لمس می گردد چون مرتبه این‏‎ ‎‏حس، به مرتبه جسم نزدیک است و بتدریج حرکت می کنند و در‏‎ ‎‏اثر این حرکت مشاعر، و احساسات دیگر پیدا می شود و قوّه‏‎ ‎‏خیالیّه به وجود می آید. این حسّ رو به ترقّی می گذارد، و چون‏‎ ‎‏آخر مرتبه عالم طبیعت، اول مرتبه تجرّد است بتدریج که این قوا‏‎ ‎‏تکمیل می شوند و رو به عالم غیب می گذارند، وحدتی به دنبال‏‎ ‎‏آنها حاصل می آید که نفس نامیده می شود و نفس بوحدتها، جامع‏‎ ‎‏و حاوی همه این کثرات است.‏

‏     ‏‏نفس بتدریج حرکت می کند و مادامی که در طبیعت است‏‎ ‎‏مرتبه به مرتبه با حرکت جوهریّه، خود را از طبیعت بیرون‏‎ ‎‏می کشد، ولی در عین حال که مرتبه ای از آن تجرّد پیدا کرده، مرتبه‏‎ ‎‏دیگرش، مرتبه طبیعی است؛ در حقیقت، اختلاطی از عالم غیب و‏‎ ‎‏شهود، و اختلاط طبیعت و مادّه با تجرّد و اختلاط کثیف با لطیف‏‎ ‎‏است؛ تا این که وقتی به سبب سیر تکاملی، خود را از طبیعت‏‎ ‎‏بیرون بکشد و در کاروان مجرّدات منسلک شود. در حقیقت این‏‎ ‎‏موجود سواری است که از اوّل نقطه طبیعت و عالم هیولا‏‎ ‎‏برمی خیزد، با قافله موجودات عالم طبیعت همراه می شود، ولی‏‎ ‎‏بتدریج از طبیعت جلو می افتد، تا به مرز طبیعت و تجرّد می رسد،‏‎ ‎‏و از آخرین مرتبه طبیعت که قدم برمی دارد، به اولین درجه عالم‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 28
‏تجرّد قدم می گذارد و از عالم شهادت گذشته به عالم غیب‏‎ ‎‏می رسد، این فراق را که وقتی موجود از مرز طبیعت و تجرّد‏‎ ‎‏می گذرد، و با قافله طبیعت وداع می کند، رخ می دهد «مرگ»‏‎ ‎‏می نامیم، این فراق قهری و طبیعی، و این وداع، وداع اجباری، و‏‎ ‎‏این مسافرت امری جبلّی است، ‏فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لایَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا‎ ‎یَسْتَقْدِمُونَ‎[5]‎‏.(28)‏

‏ ‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 29

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 30

  • . نگاه کنید به: بحار الانوار؛ ج 8، ص 71، باب الجنّة و نعیمها.
  • . منظور، محمدرضا پهلوی است.
  • . زلزال /  7 ـ 8.
  • . «وقتی سرآمد آنها فرا رسد، ساعتی عقب یا جلو نخواهد شد»؛ اعراف / 34.