فصل سوم: تجرّد نفس و بقای روح

آرای فلاسفه در باب تجرّد نفس

‏ ‏

آرای فلاسفه در باب تجرّد نفس

تجرّد نفس، از مسلّمات فلسفه

رأی ثالیس ملطی

رأی اِنکسیمانس، فیلسوف ملطی

رأی انباذقلس

رأی فیثاغورث

رأی سقراط

رأی افلاطون

رأی ارسطاطالیس

رأی شیخ الرّئیس

رأی شیخ اشراق

رأی صدرالمتألّهین

رأی دکارت

‏به براهین قطعیّه و ادلّه عقلیّه محکمه در فلسفه اعلا ثابت و مقرر‏‎ ‎‏است که روح بعد از خلاصی از بدن که از آن تعبیر به موت شود‏‎ ‎‏باقی است، و احاطه ارواح کامله پس از موت به این عالم بیشتر و‏‎ ‎‏بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال می دانند.‏

‏     ‏‏و این مسأله از مسلّمات مسائل فلسفه است که از روزی که‏‎ ‎‏فلسفه پیدا شده پیش دانشمندان و اعاظم ـ از فلاسفه قبل از اسلام‏‎ ‎‏و بعد از اسلام ـ ثابت بوده و جمیع ملل از یهود و نصاری و‏‎ ‎‏مسلمین این مطلب را از واضحات و ضروریّات دین خود‏‎ ‎‏می شمارند؛ بلکه بقای روح و احاطه آن پیش فلاسفه روحی و‏‎ ‎‏الهی اروپا نیز مسلّم و واضح هست؛ و چون این مختصر را‏‎ ‎‏گنجایش آن نیست که در یک چنین مسأله دنباله داری، که نوشتن‏‎ ‎‏یک کتاب لازم دارد وارد بحث و بررسی شویم، به نقل آرای‏‎ ‎‏بعضی از فلاسفه بزرگ که رأیشان مورد اعتماد است اکتفا می کنیم‏‎ ‎‏و کسی که خود را اهل برهان می داند به کتابهای آنان رجوع کند تا‏‎ ‎‏صحّت مطلب را دریابد.‏

‏     فلاسفه قبل از اسلام گرچه بسیاری از قدمای آنها کلمات‏‎ ‎‏مرموزی دارند که متأخّرین برای حل آن احتمالاتی دادند، ولی در‏‎ ‎‏کلمات بسیاری از آنها مسأله بقای نفس و روحانی بودن آن که‏‎ ‎‏ملازم با بقا است، به تصریح مذکور است.‏ 


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 36

‏     ‏‏ثالیس ملطی ـ که یکی از «حکمای سبعه» است که اساطین‏‎ ‎‏فلسفه اند ـ پس از آن که می گوید خدا عنصری ابداع کرد که در آن‏‎ ‎‏صور جمیع موجودات و معلومات است می گوید: «این عنصر یک‏‎ ‎‏صفو دارد و یک کدر، آنچه از صفو آن پیدا شد جسم است، و‏‎ ‎‏آنچه از کدر او است جرم است و جرم فانی می شود و جسم فانی‏‎ ‎‏نمی شود؛ جرم کثیف و ظاهر است، و جسم لطیف و باطن، و در‏‎ ‎‏نشئه دیگر جسم ظاهر است و جرم زایل است.» و پر معلوم است‏‎ ‎‏از اوصافی که برای جسم می گوید مقصودش از «جسم» که باطن‏‎ ‎‏است و لطیف و باقی است، «جسم مثالی» است که در عالم برزخ‏‎ ‎‏است. او عقول و انفس را مشتاق به عوالمی دیگر می داند و‏‎ ‎‏می گوید بقا در نشئه دیگر است.‏‎[2]‎

‏     ‏‏در کلمات مرموزه این فیلسوف بزرگ نیز شواهد و صراحاتی‏‎ ‎‏است بر بقای نفس، حتّی نفوس خبیثه شریره می گوید: «تمام آثار‏‎ ‎‏حیاتی از عالم عقل است و ثبات و بقا این جا به قدری است که از‏‎ ‎‏نور عقلی در آن است و فساد که بر این عالم وارد شود برای جزء‏‎ ‎‏اسفل ثقیل آن است؛ چون این اجزاء قشر است، و قشر را‏‎ ‎‏می اندازند و می گوید این عالم جسمانی، کثافات او بسیار است و‏‎ ‎‏هرکس به آن چسبید به عالم علوی نرسد و هرکس از آن اعراض‏‎ ‎‏کرد بالا می رود به «عالمی که بسیار لطیف است و سرورش دائمی‏‎ ‎‏است».‏‎[3]‎

‏     ‏‏این فیلسوف بزرگ در زمان «داوود نبّی» بوده و حکمت را از او‏‎ ‎‏و «لقمان حکیم» اتّخاذ کرده، و آرای او روشنتر است از آنها که ذکر‏‎ ‎‏شد. او تمام اختلافات و تضادّ را از عالم مادّه می داند و ائتلاف و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 37

‏محبّت را از روحانیّات می داند. او می گفت: «هر نفس سافلی قشر‏‎ ‎‏نفس عالی است، نفس نامیه قشر نفس بهیمیّه است، و آن، قشر‏‎ ‎‏نفس ناطقه است و آن، قشر عقل است و به واسطه لباب نفس به‏‎ ‎‏عالم خود برگردد، و نفوس جزئیّه از اجزای نفس کلیّه است و‏‎ ‎‏نفس جزئی از عالم اعلا آمده و به آنجا برمی گردد.»‏‎[4]‎

‏     ‏‏این فیلسوف در زمان «سلیمان» بود و حکمت را از او اخذ‏‎ ‎‏کرده و آرای او جمله بر رمز است، و آرای الهی را به صورت‏‎ ‎‏ریاضی بنا نهاده. او می گوید: «انسان به حکم فطرت واقع است در‏‎ ‎‏مقابل همه عوالم، و انسان «عالم صغیر» است و عالم «انسان کبیر»‏‎ ‎‏است، و نفس قبل از اتّصال به بدن ابداع شده است از تألیفات‏‎ ‎‏عددیّه اوّلیّه، پس اگر تهذیبِ خُلق بر تناسب فطرت کرد و از‏‎ ‎‏مناسبات خارجیّه تجرّد پیدا کرد، متّصل می شود به عالم اصلیِ‏‎ ‎‏خود، و منخرط می شود در سلک عوالم غیبیّه بر هیأتی جمیلتر و‏‎ ‎‏کاملتر از اوّل.‏

‏     و «خرنیوس» و «زنیون» از فلاسفه بودند و تابع رأی فیثاغورث‏‎ ‎‏بودند مگر در بعضی امور، آنها گفتند: «نفس اگر طاهر و پاکیزه از‏‎ ‎‏هر زشتی باشد می رود به عالم اعلی به مسکنی که مناسب او‏‎ ‎‏است.»‏‎[5]‎

‏    ‏‏«سقراط» فیلسوف عظیم الشّأن الهی، حکمت را از «فیثاغورث»‏‎ ‎‏و «ارسالادوس» آموخت. او از حکمت و فنون آن، به الهیّات و‏‎ ‎‏اخلاقیّات پرداخت و به زهد و ریاضت نفس و تهذیب اخلاق‏‎ ‎‏مشغول شد، و اعراض از دنیا کرد و در کوهی و غاری به اعتزال‏‎ ‎‏پرداخت و مردم را از بتان و شرک به خدا نهی کرد تا مردم، سلطان‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 38

‏را به قتل او مجبور کردند و او را مسموم کردند چنانچه معروف‏‎ ‎‏است قصه او، و در باب الهیّات و علم ماقبل الطّبیعه و مابعدالطّبیعه‏‎ ‎‏آرای مُتقنِ خوب دارد.‏

‏     سُقراط در باب نفوس انسانی می گفت قبل از ابدان موجود‏‎ ‎‏بودند به نحوی از انحای وجود، و اتّصال نفوس به ابدان برای‏‎ ‎‏استکمال بود، و ابدان، قالبها و آلات نفوس است. پس باطل‏‎ ‎‏می شود ابدان و برمی گردد نفوس به عالم کلّیِ خود.‏

‏     ‏‏سقراط به پادشاهی که او را کشت گفت سقراط در حُبّی است‏‎ ‎‏و پادشاه قدرت ندارد مگر بر شکستن حُبّ و چون حُبّ را‏‎ ‎‏شکست آب به دریا برمی گردد.‏‎[6]‎

‏     ‏‏[‏‏افلاطون‏‏]‏‏ این فیلسوف بزرگ از اساطین بزرگ حکمت الهی‏‎ ‎‏است و معروف به توحید و حکمت است و در زمان «اردشیربن‏‎ ‎‏دارا» متولّد شد و پیش سقراط حکمت آموخت و چون سقراط‏‎ ‎‏مسموم شد و مُرد جانشین او شد، و از استادان او نیز «طیماوس»‏‎ ‎‏است، و او در باب الهیّات آرای متین محکم دارد که شیخ‏‎ ‎‏شهاب الدّین حکیم اشراقی و صدرالمتألّهین فیلسوف شهیر‏‎ ‎‏اسلامی بعضی از آنها را مبرهن و مدلّل کرده اند، مثل قول به مثل‏‎ ‎‏افلاطونیه و مثل معلّقه.‏

‏     از گفته های این فیلسوف است که «نفوس در عالم دیگر بودند‏‎ ‎‏و مبتهج به عالم خود و آنچه در آن بود از بهجت و سرور بودند،‏‎ ‎‏پس از آن عالم نازل شدند در این عالم تا جزئیّات و چیزهایی را که‏‎ ‎‏در ذات آنها نبود به واسطه آلات استفاده کنند، پس پرهای آنها‏‎ ‎‏ساقط شد، و در این جا پرهایی تحصیل کردند و به عالم خود پرواز‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 39

‏کردند.»‏‎[7]‎

‏    ‏‏«ارسطو بن نیقوماخوس» از اهل اسطاجرا، از بزرگان فلاسفه‏‎ ‎‏جهان به شمار می رود و تعلیمات منطقی و قواعد علم میزان ـ که‏‎ ‎‏پایه علمها است ـ رهین زحمتهای گرانبهای این مرد بزرگ است، و‏‎ ‎‏از این سبب که بنیان تعالیم منطقیّه کرد به «معلم اوّل» مشهور شد،‏‎ ‎‏و شیخ الرّئیس، اعجوبه روزگار، در پیش تعالیم این بزرگ مرد زانو‏‎ ‎‏به زمین زده و زمین ادب بوسیده، و به گفته شیخ الرّئیس تاکنون به‏‎ ‎‏قواعد منطقیّه که ارسطو بنا نهاده، احدی را یارای اشکال نبوده و‏‎ ‎‏آرای متین او دست خوش نقض و ابرام نشده؛ گو که «دکارت»‏‎ ‎‏فرانسوی، به پندار خود و بعض نویسندگان محترم ما، انقلابی در‏‎ ‎‏منطق کرده، ولی کسانی که از روی دانش و بینش وارد این میدان‏‎ ‎‏شوند می دانند پایه معلومات دکارت در این باب و در الهیّات به‏‎ ‎‏چه اندازه سست و بچّگانه است. فسوسا که ما از اروپاییان چنان‏‎ ‎‏وحشت کردیم که یکسره خود را باخته و علومی که خود در او‏‎ ‎‏تخصّص داریم و اروپاییان تا هزار سال دیگر نیز به او نرسند به‏‎ ‎‏سستی تلقّی می کنیم. کسی که منطق الشّفا و حکمه الاشراق و‏‎ ‎‏حکمت متعالیه صدرای شیرازی دارد به منطق و حکمت اروپاییان‏‎ ‎‏که باز در کلاس تهیّه است چه احتیاج دارد؟ اینها گمان کرده اند که‏‎ ‎‏اگر مملکتی در سیر طبیعی پیشرفت کرد، در سیر حکمت الهی نیز‏‎ ‎‏پیش قدم است، و این از اشتباهات بزرگ ما است و یکی از‏‎ ‎‏تبهکاریهای نویسندگان مشرق اسلامی باید دانست.‏

‏     ‏‏ارسطو درباره «بقای نفس» می گوید: «نفوس انسانی پس از آن‏‎ ‎‏که در قوّه علم و عمل کامل شد آیت خدایی شود و شبیه به او‏‎ ‎‏گردد و به کمال خود واصل گردد، و این تشبّه به قدر طاقت او است‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 40

‏و یا به حسب استعداد و یا به حسب اجتهاد، و چون از این بدن‏‎ ‎‏مفارقت کرد متّصل به روحانیین و ملائکه مقرّبین گردد، و‏‎ ‎‏التذاذات و ابتهاجات برای او کامل شود، و در نفوس خبیثه به ضد‏‎ ‎‏این گفته است.»‏‎[8]‎‏ و در اینجا حکما و فلاسفه بزرگ دیگر مثل‏‎ ‎‏«اسکندر» و غیر آن، هست که ما ذکر آنها را لازم ندیدیم.‏

‏     اکنون به ذکر کلام بعضی از فلاسفه اسلام می پردازیم.‏

‏     همه می دانید که مسلمین یکسره ـ از فلاسفه و غیر آنها ـ روح‏‎ ‎‏را پس از مرگ باقی می دانند و برای روح فساد و زوالی قائل‏‎ ‎‏نیستند، لکن ما برای نمونه، اسم چند تن از بزرگان فلاسفه اسلام‏‎ ‎‏را می بریم.‏

‏     ‏‏شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا‏‎[9]‎‏ از اهل بخارا‏‎ ‎‏است پدرش بلخی بوده زندگانی او و چگونگی تحصیل و‏‎ ‎‏تألیفاتش مشحون از عجایبی است که عقل را حیران می کند کتاب‏‎ ‎‏قانون را در شانزده سالگی تصنیف کرده است چنانچه نقل شده و‏‎ ‎‏می گوید در سن بیست و چهار سالگی که رسیدم فکر کردم که در‏‎ ‎‏جهان علمی نیست که من ندانم گویند الهیات و طبیعیات شفا را هر‏‎ ‎‏روزی پنجاه ورق تصنیف کرد بی مراجعه به هیچ کتابی. این‏‎ ‎‏فیلسوف که تصنیفات او مقام او را در علم ثابت می کند راجع به‏‎ ‎‏فاسد نشدن نفس به فساد بدن و محال بودن فساد نفس در بیشتر‏‎ ‎‏کتبش سخن می گوید و با برهان ثابت می کند در اشارات قریب به‏‎ ‎‏این معنی می گوید چون نفس ناطقه که موضوع صور معقوله است‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 41

‏قائم و منطبع در جسمی نیست بلکه جسم آلت او است پس اگر به‏‎ ‎‏موت ممکن نشد جسم آلت او شود ضرر به حال او ندارد بلکه او‏‎ ‎‏باقی است به استفاده از جواهر باقیه و نیز گوید چون نفس ناطقه‏‎ ‎‏استفاده کرد ملکه اتصال به عقل فعال را ضرر نمی رساند به او‏‎ ‎‏فقدان آلات زیرا که او تعقل به ذات خود می کند نه به آلات و در‏‎ ‎‏کتب دیگرش نیز سخن بدین مثابه رانده و برهان بر این مقاله‏‎ ‎‏آورده.‏‎[10]‎

‏    ‏‏شیخ مقتول ابوالفتوح یحیی بن حبش معروف به شهاب الدین‏‎ ‎‏سهروردی‏‎[11]‎‏ صاحب کتب نفیسه و مصنفات عزیزه و محیی‏‎ ‎‏حکمت و طریقه افلاطون از جمله تصنیفاتش حکمه الاشراق‏‎ ‎‏است که مقام ارجمند او را در فلسفه عالیه ذوقیه اشراقیه ثابت‏‎ ‎‏می کند و به مقام خلوت و تجرد و صفای باطن موصوف بوده‏‎ ‎‏است.‏

‏     ‏‏این حکیم اشراقی در احوال نفوس بعد از موت و طبقات آنها‏‎ ‎‏تفصیل بسیار داده و برای هر طبقه حکمی معین کرده درباره‏‎ ‎‏نفوس کامله گوید انوار اسپهبدیه یعنی نفوس مجرده وقتی که‏‎ ‎‏حاصل شود برای آنها ملکه اتصال به عالم نور محض و فاسد شود‏‎ ‎‏جسد آنها مجذوب شوند به ینبوع حیوة و خلاص شوند از اینجا به‏‎ ‎‏سوی عالم نور محض و قدسی شوند بعد تفصیلاتی در این باب‏‎ ‎‏می دهد و درباره متوسطین گوید و اهل سعادت از متوسطین و اهل‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 42

‏زهد تخلص پیدا می کنند به عالم مثل معلقه.‏‎[12]‎

‏     ‏‏محمد بن ابراهیم شیرازی‏‎[13]‎‏ بزرگترین فلاسفه الهی و مؤسس‏‎ ‎‏قواعد الهیه و مجدد حکمت مابعدالطبیعه او اول کسی است که‏‎ ‎‏مبدأ و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد‏‎ ‎‏جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخ الرئیس را در علم الهی‏‎ ‎‏روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد.‏

‏     ما با بررسی کامل دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور‏‎ ‎‏خود و نرسیدن به مطالب بلند پایه او است آری خودسرانه وارد‏‎ ‎‏مطالبی شدن که پایه های او بر اصولی بس بسیار و متفرق است‏‎ ‎‏موجب سوءظن به اساطین دین و حکمت شود تا آنجا که طعنهای‏‎ ‎‏صدرا را که به اشاعره و معتزله است از روی جهالت به مقصود او‏‎ ‎‏حمل بر حمله دین و مشایخ آیین کنند.‏

‏     این فیلسوف عظیم الشأن درباره بقای نفس و حالات‏‎ ‎‏مابعدالموت شرحهای طولانی دارد که باید به کتب او مراجعه‏‎ ‎‏شود صدرالمتألهین هم معاد روحانی قائل است و هم معاد‏‎ ‎‏جسمانی. درباره معاد روحانی گوید: چون نفوس ما کامل شود‏‎ ‎‏وقوت گیرد و علاقه آن به بدن تمام شود و رجوع به ذات حقیقی‏‎ ‎‏خود کند و رجوع به مبدع خود نماید از برای او بهجت و سعادتی‏‎ ‎‏است که ممکن نیست توصیف شود یا مقایسه به لذات حسیه‏‎ ‎‏گردد و نیز در همین فصل گوید وجود جسمانی مصاحب موت و‏‎ ‎‏غفلت و هجران و فوت است و هرچه تعلق به ماده بیشترباشد‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 43

‏حضور و ادراک ناقصتر است حتی اینکه ادراک ما خود را در وقت‏‎ ‎‏مفارقت از بدن شدیدتر است و بیشتر مردم به واسطه استغراق در‏‎ ‎‏ابدان مادیه و انتقال آنها خود را فراموش کردند و استشعار ذات‏‎ ‎‏خود نکنند.‏‎[14]‎

‏    ‏‏این است آرای فلاسفه قبل از اسلام چون آرای فلاسفه اروپا‏‎ ‎‏در نظر بسیاری از خوانندگان با اهمیت تلقی می شود برخی از‏‎ ‎‏آرای آنها را مختصراً ذکر می کنیم.‏

‏     روحیون از فلاسفه اروپا از چند قرن پیش از این به فکر‏‎ ‎‏روانشناسی افتادند در اول امر فلاسفه آنها چون یونانیین از روی‏‎ ‎‏برهان اثبات خلود روح و بقای آن را نمودند تا امروز که از روی‏‎ ‎‏تجارب حسیه و خوارق عادات محسوسه بقای روح و تصرف آن‏‎ ‎‏را در این عالم ثابت و محسوس می دانند.‏

‏    ‏‏دکارت‏‎[15]‎‏ فقط روح عاقله قائل بود و در اطراف چگونگی امتزاج‏‎ ‎‏روح و جسم اهتمام داشت اخص صفات روح را فکر و اخص‏‎ ‎‏صفات جسم را امتداد می دانست و این دو را بکلی از هم ممتاز‏‎ ‎‏می دانست.‏

‏     از گفتار او است که چون روح چیزی است و جسد چیز دیگر‏‎ ‎‏پس تصور ندارد که روح تابع جسد شود در حال او و مصیر او‏‎ ‎‏بنابراین جسد فانی  شود و روح باقی بماند.‏

‏     اشخاصی که تبعیت از دکارت کردند بسیارند گرچه در‏‎ ‎‏خصوص امتزاج روح عقلانی و جسم با او مخالفت کردند و اثبات‏‎ ‎‏واسطه نمودند با همه مقام شامخی که دکارت در فلسفه پیش‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 44

‏اروپاییان دارد مسأله خلود روح را گویند از حد خیال و تفکر به حد‏‎ ‎‏حقیقت و وجود نیاورد تا آنکه علمای روحی عصر جدید وجود‏‎ ‎‏روح و تمیز آن را با جسم و بقای آن را بعد از مرگ از روی علم‏‎ ‎‏احضار ارواح اثبات کردند و الآن در اروپا و امریکا این رأی به قبول‏‎ ‎‏تلقی شده حتی آنها که در مادیت پافشاری داشتند روحی شدند و‏‎ ‎‏از طرفداران جدی بقای روح شدند و قضایای عجیبه درباره ارواح‏‎ ‎‏معروف و منتشر است و از علمای بزرگ آنها منقول است.‏

‏     فرید وجدی‏‎[16]‎‏ صاحب دائره المعارف که خود از معتقدان علم‏‎ ‎‏تنویم و احضار ارواح است اسم چهل و هفت نفر از رجال علمی‏‎ ‎‏انگلیس و فرانسه و امریکا و آلمان و ایتالیا را می برد که آنها اعتقاد‏‎ ‎‏به این حکایات خارق عادت داشتند و می گویند ما در صدد‏‎ ‎‏استقصای طرفداران و معتقدان این امر نبودیم والاّ عدد آنها‏‎ ‎‏هزاران نفر است و کسی که بخواهد حکایات عجیب اینها را ببیند‏‎ ‎‏به کتابهایی که در این باب نوشته شده رجوع کند و قضایایی که‏‎ ‎‏فلاسفه اروپا نقل کردند ببیند تا زنده بودن روح را باور کند.‏

‏     اینها شمه ای از آرای فیلسوفان قدیم و جدید یونانی و غیر آن‏‎ ‎‏اسلامی و غیر اسلامی است.(33)‏

*  *  *

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 45

  • . اسفار اربعه؛ ج 8، ص 243، حاشیه حاج ملاهادی سبزواری، السفر الرابع، الباب الخامس، الفصل السادس ؛ الملل و النّحل؛ ج 2، ص 374ـ378، الباب الثانی: الفلاسفة، الفصل الاول: الحکماء السبعه.
  • . الملل و النّحل؛ ج 2، ص 380ـ382، الباب الثانی: الفلاسفة، الفصل الاول: الحکماء السبعه.
  • . همان؛ ص 382ـ388.
  • . همان؛ ص 388ـ401.
  • . همان؛ ص 401ـ407.
  • . همان؛ ص 407ـ414.
  • . همان؛ ص 460ـ461، الباب الثّانی: الفلاسفه، الفصل الثّالث: متأخرو الحکماء الیونان، رأی أرسطوطالیس، المسألة السّادسة عشرة.
  • . حسین بن عبداللّه سینا حدود 370ـ427 یا 428 ه . ق.، از فحول اطبّای اسلامی و از حکمای مشّاء است. برخی از آثار او عبارتند از: الاشارات و التّنبیهات شامل منطق و طبیعیّات و الهیّات، الشّفاء شامل منطق، ریاضیّات، طبیعیّات و الهیّات، النّجاة در فلسفه، المبدأ و المعاد، قانون در علم طب، قصیده عینیّه، التعلیقات.
  • . الاشارات و التنبیهات؛ ج 3، ص 264، «النّمط السّابع، فی التّجرید، تنبیه: فی بیان مراتب الموجودات من البدأ إلی منتهی مراتبها و من العود إلی ذروة الکمال».
  • . یحیی بن حبش شهاب الدّین سهروردی مشهور به «شیخ اشراق» به «شیخ مقتول» و «حکیم مقتول» نیز معروف است. در سال 581 در سن 36 سالگی به قتل رسید. از آثار اوست: حکمه الاشراق، بستان القلوب، البارقات الالهیّه، البروج، شرح اشارات، آواز پر جبرئیل.
  • . حکمه الاشراق؛ مقاله پنجم: در معاد و نبوات و مقامات، فصل در بیان رهایی انوار طاهره و انتقال آنها به عالم؛ ص 366ـ374؛ و فصل در بیان احوال نفوس ناطقه بعد از «مفارقت از بدن»، ص 374ـ377.
  • . محمّد بن ابراهیم شیرازی ملقّب به صدرالمتألّهین 979ـ1050 ه . ق.، بنیانگذار حکمت متعالیه است و مهمترین اثر وی اسفار اربعه می باشد. از دیگر آثار اوست: تفسیر القرآن الکریم، شرح اصول کافی، مبدأ و معاد، مفاتیح الغیب، شواهد الرّبوبیه، اسرار الآیات، حاشیه بر شفا.
  • . اسفار اربعه؛ ج 9، ص 121ـ 125، الباب العاشر، فی تحقیق المعاد الرّوحانی، فصل اوّل، فی ماهیه السّعاده الحقیقیّة.
  • . رنه دکارت، فیلسوف و ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی 1596ـ 1650 م. است. از آثار اوست: قواعدی برای رهبری فکر، بحث درباره روش، اصول فلسفه، بحث درباره عواطف روح.
  • . فرید وجدی 1295ـ1373 ه . ق. از نویسندگان و محقّقین مصری است و نویسنده دائره المعارف القرن العشرین می باشد.