فصل سوم: تجرّد نفس و بقای روح

بقای نفس در عالم تجرّد

‏ ‏

بقای نفس در عالم تجرّد

 

بقای نفس پس از مرگ

بقای نفس در عالم تجرد

استحاله فساد و فنای مجرّد

طرد عدم بر مجرّد از ناحیه عدم فاعل

بقای دائمی نفس به بقای فاعل آن

علّت محال بودن عدم بر مجرّد

راه داشتن عدم بر عالم طبیعت

ضرورت رسیدن نفس به تجرّد

‏تشریفات شرعی از این باب نیست که الآن بدن است، بلکه برای‏‎ ‎‏این است که یک زمانی بدن بوده ولی فعلاً آن صورت، صورت‏‎ ‎‏چیزی نیست و ماده طبیعی ندارد و مستقل است؛ اعم از اینکه‏‎ ‎‏استقلال صورت به واسطه موت طبیعی باشد ـ که تمام قوه ماده به‏‎ ‎‏فعلیت رسیده و استعداد کمالش متبدل به تمام الفعلیه شده و قهرا‏‎ ‎‏به تجرد عقلانی رسیده که به طور کلی حرکت تمام شده و‏‎ ‎‏استقلال کامل پیدا می شود ـ یا اینکه به موت اخترامی استقلال‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 53

‏حاصل شود. پس بین موت طبیعی و اخترامی تفاوتی نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏مناط، رها شدن ماده و از حرکت افتادن است؛ چه اینکه به سیر‏‎ ‎‏طبیعی از ماده دست بکشد و یا اینکه به قهر و غلبه و قسر، ماده را‏‎ ‎‏از دستش بگیرند.‏

‏     بلی به موت انخرامی و یا طبیعی، در صورتی می تواند مستقل‏‎ ‎‏شود و باقی بماند، که لااقل به یک مرتبه از تجرد ولو تجرد خیالی‏‎ ‎‏برسد، و اگر به مرتبه ای از تجرد نرسد ـ مثل خراطین که فقط یک‏‎ ‎‏لمس ضعیفی دارند ـ استقلال برایش محال است؛ چون جنبه‏‎ ‎‏تجردی ندارد که بعد از ماده مستقل باشد، بلکه مختصر لمسی‏‎ ‎‏است که حتی بعضی از کرمها که در بدن انسان هستند و از انسان‏‎ ‎‏ارتزاق می کنند، آن لمس ضعیف را دارند و آنها همانند نباتات‏‎ ‎‏فانی اند و بقا ندارند. و بالجمله: هر انسان و یا حیوانی که به مرتبه‏‎ ‎‏تجرد خیالی نرسد بعد از فساد جسد نمی تواند مستقل باشد. ...‏

‏     ‏‏پس بنابر آن چیزی که آخوند در باب نفوس فرموده که نفس‏‎ ‎‏موجودی است که به حرکت جوهریه در تبدلات دائمی است و به‏‎ ‎‏گمان من از ضروریات است ـ با اینکه آخوند چنانکه در گذشته با‏‎ ‎‏ادله و مقدمات در اثبات حرکت جوهریه شبع کلام فرمود در آینده‏‎ ‎‏نیز اشاره خواهد کرد ـ بقای نفس؛ یعنی عدم فساد آن چیزی که‏‎ ‎‏ولیده این عالم طبیعت است بلااشکال بوده و طروّ عدم بر آن‏‎ ‎‏محال است.‏

‏     بیان آن معنی این است که: مادة المواد و اخسّ اشیاء عالم که از‏‎ ‎‏رتبه و مقام نازل خود در سیر طبیعی کمال قرار می گیرد؛ اگر در‏‎ ‎‏راهی افتاد که از طبیعت به طبیعت سیر کرد و سیرش من الطبیعة‏‎ ‎‏الی الطبیعه بود؛ مثل اینکه در طریقی خط سیرش بیفتد که منتهی‏‎ ‎‏شود به نبات بشرط لا، به این مرتبه که رسید، حد وقوف آن است‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 54

‏که یک سدّ غیرقابل انفجار عقلی است و این مرتبه، سنّ وقوف آن‏‎ ‎‏است و تا به این سن وقوف رسید، مدتی که به صورت نباتی ماند،‏‎ ‎‏سرانجام فساد به او روی آورده و زرد و خشک شده و از بین‏‎ ‎‏خواهد رفت، و اینکه شنیده اید موجود، معدوم نمی شود، نباید به‏‎ ‎‏هر حرفی گوش داد بلکه باید تعمق نمود و اگر تعمق شود بسیار‏‎ ‎‏واضح است که آن صورت که مثلاً خربزه و شیرین بود وقتی که‏‎ ‎‏انسان آن را خورد، آن صورت موجوده معدوم شده و تمام‏‎ ‎‏می گردد، و یا اینکه به یکی از اسباب دیگر فساد، می پوسد و‏‎ ‎‏خراب می شود، البته بعد از پوسیده شدن این طور نیست که‏‎ ‎‏ریزه ریزه هایش خربزه باشد، بلکه صورت خربزه معدوم شد و از‏‎ ‎‏بین رفت، و گرچه صورت، از موجودات است و لذا خواص و آثار‏‎ ‎‏مخصوصی دارد که همان صورت خربزه قبل از پوسیده شدن‏‎ ‎‏باشد، ولی بعد از پوسیده شدن دیگر آن خاصیت را ندارد.‏

‏     ‏‏و بالجمله: مادامی که صورت به حد تجرد ـ اگرچه تجرد‏‎ ‎‏برزخی خیالی باشد، نه تجرد تام عقلی ـ نرسد، صلاحیت و‏‎ ‎‏قابلیت ثبات و بقا را ندارد، ولی اگر ماده به سیر لایقفی در طبیعت‏‎ ‎‏قرار گرفت و بعبارة اخری: از طبیعت به خارج از طبیعت سیر‏‎ ‎‏نمود... به طوری که در حدی از حدود طبیعت وقوف نداشته باشد‏‎ ‎‏به شرط اینکه یک قاسر و مانع و شرّ و طوفانی در این خط سیر با‏‎ ‎‏او تصادف نکند و حادثه ای رخ ندهد، و به عبارت دیگر: لابشرط‏‎ ‎‏باشد؛ یعنی این موجود لابشرط از طبقه نباتی گذشت و به‏‎ ‎‏حیوانیت به آن اندازه که تجرد ـ ولو خیالی ـ برایش پیدا شد،‏‎ ‎‏رسید، فساد بر این جنبه تجردی محال و غیرممکن است؛ زیرا اگر‏‎ ‎‏موجودی در سیر خود به آن اندازه ای که تمام مراحل طبیعت و‏‎ ‎‏خط طبیعی عالم ملک را طی کرده و به منتها درجه برسد و به‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 55

‏سرحد عالم طبیعت قدم گذارد که نهایت درجه امکان پرواز ماده‏‎ ‎‏است، در آنجا بال و پرش می سوزد و به بالاتر از آن مرحله موجود‏‎ ‎‏طبیعی نمی تواند قدم بگذارد؛ چون حد موجود طبیعی تا آنجاست‏‎ ‎‏و فعلیاتی که می تواند از ماده ظهور و بروز نماید تمام می شود و‏‎ ‎‏قوه ها تماما متبدل به فعلیت می شوند و تا آنجا مرز ماده است و در‏‎ ‎‏آنجا صورت ـ یعنی نفس ـ ماده را انداخته و از غلاف طبیعت‏‎ ‎‏بیرون می آمده و لفافه های طبیعت را پاره و به کلی از تنش بیرون‏‎ ‎‏می نماید و موجود مجرد می شود؛ یا مجرد برزخی و یا مجرد‏‎ ‎‏عقلانی. حکم طبیعت تا قبل از این افق تجرد، بدون شائبه مجاز،‏‎ ‎‏برای نفس جاری است، بلکه در حقیقت احکام طبیعیه را داراست‏‎ ‎‏و بعد از این پوست افکنی و استخلاص از غلاف، بکلی از طبیعت‏‎ ‎‏دور شده و مباین جمیع موجودات طبیعت می شود، و چون مجرد‏‎ ‎‏شد، عدم بر آن از هیچ جایی راه ندارد، مگر عدم فاعلی که این‏‎ ‎‏مجرد به آن فاعل متقوّم است و جز این عدم، عدم دیگری بر‏‎ ‎‏مجرد راه ندارد، برای اینکه دیگر ماده ای ندارد که از جهت ماده،‏‎ ‎‏عدم بر او طاری شود.‏

‏     ‏‏بلی، اگر ماده داشت، تا ماده، قابلیت حفظ یک صورت را‏‎ ‎‏دارد، آن صورت را حفظ می کند و تا ماده به واسطه آفتی و یا به‏‎ ‎‏واسطه تمام شدن استعداد، از قابلیت افتاد، آن صورت را از دست‏‎ ‎‏می دهد؛ چنانکه می بینی تا یک زمینی قابلیت و استعداد دارد،‏‎ ‎‏نباتی را حفظ و تربیت می کند و تا از قابلیّت و استعداد افتاد و‏‎ ‎‏قوّه اش تمام شد، آن نبات زرد و خشک می شود، آن ماده که حامل‏‎ ‎‏صورت نباتی است این چنین است ولی مجرد، ماده ندارد تا به‏‎ ‎‏انعدام آن ماده، مجرد منعدم شود.‏

‏     و علت فاعلی مجرد، یا بلاواسطه موجود فوق التمام و‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 56

‏واجب الوجود است یا موجود مجرد دیگری است که واسطه است‏‎ ‎‏تا به واجب الوجود برسد.‏

‏     علی ایّ حال، چون تمام هویت مجرد، متعلق به تمام هویت‏‎ ‎‏مبدأ است و در او جهتی نیست که به آن جهت، این مجرد به آن‏‎ ‎‏مجرد فاعلی متعلق نباشد بلکه شی ء بسیط است و چون بسیط‏‎ ‎‏است، به آن بسیط متعلق است و چون هر دو فعلیت هستند و‏‎ ‎‏جهت قوه در آن دو نیست، پس تمام ذات این بسیط، عین تعلق به‏‎ ‎‏تمام ذات آن بسیط فاعلی است و فاعل، به تمام الهویه مقوم این‏‎ ‎‏است و این هم به تمام الهویه متقوّم به آن است.‏

‏     پس اگر مقوم، واجب الوجود است، چون عدم در مبدأ محال‏‎ ‎‏است، پس بر متعلق آن هم، طروّ عدم محال خواهد بود.‏

‏     ‏‏و اگر مقوم، مجرد دیگری غیر از مبدأ است، کلام در آن مجرد‏‎ ‎‏مقوم فاعل نیز همین است. اگر مقوم و فاعلش مبدأ باشد، پس‏‎ ‎‏مطلب تمام است و الاّ باید به مبدأ منتهی شود و چون عدم مبدأ‏‎ ‎‏محال است، پس هر چه که متقوّم به اوست ـ به آن نحو تقوّمی که‏‎ ‎‏گفتیم که تمام ذاتش به تمام ذات متقوّم باشد ـ عدم بر او محال‏‎ ‎‏خواهد بود تا بیاییم به قوس نزولی، آنچه که تمام ذاتش متعلق است‏‎ ‎‏به تمام ذات آن چیزی که به تمام الهویه متعلق به مبدأ است بر او هم‏‎ ‎‏با این ملاک، عدم محال خواهد بود. و در نتیجه با این بیان، عدم بر‏‎ ‎‏تمام مجردات در قوس نزولی محال می شود و به همین ملاکی که در‏‎ ‎‏قوس نزولی مجردات گفتیم، در قوس صعودی هم از آن مرتبه ای که‏‎ ‎‏تجرد شروع می شود، عدم بر مجردات محال می شود.‏

‏     ‏‏اما در عالم طبیعت، بر موجودات طبیعی که به حد تجرد خیالی‏‎ ‎‏نرسند انعدام راه دارد؛ به جهت اینکه موجودات طبیعی، ماده‏‎ ‎‏دارند و تمام هویت آنها متعلق به تمام هویت فاعل مجرد نیست؛‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 57

‏بلکه ماده و زمان و مکان و هوا در موجودیت آنها و در صورت آن‏‎ ‎‏ماده دخالت دارند، و افاضه صورت به آن ماده مشروط به این امور‏‎ ‎‏است. و البته خود زمان هم، تدرج و تغیر ذاتی دارد؛ لذا انعدام این‏‎ ‎‏امور، موجب انعدام این صور می باشد، پس، در عالم طبیعت فساد‏‎ ‎‏راه دارد، بلکه طبیعت نمایشگاه فساد و منبع خرابی و زوال است،‏‎ ‎‏ولی در عالم مجردات، فساد و خرابی راه ندارد و محال است‏‎ ‎‏موجود مجردی فاسد شود، بلکه سلامت ابدی دارند و با حیّ قیّوم‏‎ ‎‏ابدی هستند، به خلاف عالم طبیعت که موجودات آن به تمام‏‎ ‎‏هویت، متعلق به مبدأ اول و یا فاعل مجرد نیستند؛ زیرا اگر این طور‏‎ ‎‏بود که فاعل مجردی بدون دخالت امر طبیعی فاعل باشد، لازم‏‎ ‎‏می آمد شما ازلاً با آن مجرد بوده و با همین قیافه و شکل و اندام‏‎ ‎‏الی الابد هم باشید و حال آنکه این طور نیست.‏

‏     ‏‏آنچه گفته شد، اثبات بقای مسافر طبیعی ـ یعنی نفس ـ در عالم‏‎ ‎‏تجرد بنا به عقیده آخوند است که در قضیه نفس، اساسی تأسیس‏‎ ‎‏نموده و تا اینجا رسانده است که بالاخره بعد از فرض اینکه نفس‏‎ ‎‏وارد عالم تجرد می شود کیفیت اثبات بقا و عدم انعدامش چنین‏‎ ‎‏است؛ گرچه کیفیت رسیدن نفس به این عالم، امری است که کرارا‏‎ ‎‏بیان نموده و بعد هم به آن اشاره خواهد کرد.‏

‏     و به عقیده من کیفیت رسیدن نفس به تجرد که علی عهدة‏‎ ‎‏الحرکة الجوهریه است، باید از ضروریات حساب شود نه اینکه از‏‎ ‎‏نظریات باشد.(36)‏

*  *  *

‏ ‏

تخلّص نفس از مادّه با حرکت جوهری

کفایت تجرّد خیالی برای اثبات بقای نفس

‏مادّه از اوّلین منزل طبیعت حرکت می کند و حرکتش تا آخرین نقطه‏‎ ‎‏عالم طبیعت، که صورت از مادّه رهایی می یابد، ادامه پیدا می کند‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 58

‏و وقتی صورت در آن عالم قرار می گیرد، دیگر حرکت ندارد چون‏‎ ‎‏مادّه ندارد.‏

‏     ‏‏شبهه ای بر تخلّص نفس از مادّه در اثر حرکت جوهری وارد‏‎ ‎‏کرده اند. گفته شده: «اگر بنا باشد که نفس با بدن یک هویت باشد،‏‎ ‎‏و به واسطه حرکت جوهری از مادّه تخلّص پیدا کند و مجرّد شود،‏‎ ‎‏پس نفسِ اغلب اشخاص با فنای بدنشان فانی می شود، زیرا اکثر‏‎ ‎‏مردم به تجرّد نمی رسند.»‏

‏     ‏‏آخوند در جواب این شبهه می گوید: «لازم نیست همه به تجرّد‏‎ ‎‏عقلانی برسند برای بقای نفس بعد از مفارقت از بدن، «تجرّد خیالی‏‎ ‎‏و مثالی» هم کافی است. تجرّد دو قسم است که یک قسم آن تجرّد‏‎ ‎‏مثالی است، و این تجرّد با حصول مرتبه «وهم و خیال» پیدا‏‎ ‎‏می شود... نفسِ هر موجودی که تجرّد خیالی و مثالی پیدا کرده باشد‏‎ ‎‏به سبب تجرّد مثالی اش باقی است؛ پس چنانچه مثلاً به جنینی‏‎ ‎‏آسیب رسید و در اثر آن، به این مرتبه از تجرّد نرسید، ملزم نیستیم‏‎ ‎‏که به حشر و بقای نفس او ملتزم شویم، چنان که از بعضی اخبارِ‏‎ ‎‏کافی هم این نکته استنباط می شود که بعضی از نفوس فنا‏‎ ‎‏می شوند.‏‎[2]‎‏ بالجمله، اکثر مردم در مرتبه تجرّد مثالی خواهند بود و با‏‎ ‎‏همین تجرّد مثالی محشور می شوند، و قلیلی از برگزیدگان که تجرّد‏‎ ‎‏عقلانی پیدا کرده اند با داشتن آن مقام محشور خواهند شد.‏‏(37)‏

*  *  *

‏ ‏

بقای نفس و حشر حیواناتِ دارای تجرّد برزخی

‏گفتیم که برای بقای نفس بعد از مفارقت از بدن «تجرّد خیالی و‏‎ ‎‏مثالی» هم کافی است و لازم نیست همه به تجرّد عقلانی برسند، و‏‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 59
‏گفته شد که تجرّد مثالی با حصول مرتبه «وهم و خیال» حاصل‏‎ ‎‏می شود، لذا ما همان طور که اخبار هم مساعد این معناست‏‎ ‎‏معتقدیم حتّی حیواناتی هم که قوّه خیال و واهمه دارند فانی‏‎ ‎‏نمی شوند و نفوسشان به تجرّد مثالی، باقی خواهد ماند. بلی آن‏‎ ‎‏حیواناتی که به این حدّ نرسیده اند، و فقط قوّه لمس در آنها پیدا‏‎ ‎‏شده، مثل کرم خرّاطین، فنا خواهند شد؛ زیرا قوّه لمس، در مرتبه‏‎ ‎‏تجرّد نیست، بلکه قوّه ای جسمانی است و قوّه جسمانی هم ممتد‏‎ ‎‏به امتداد جسم است.(38)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

حضور حیوانات در برزخ و محشر

‏کثیری از حیوانات، به تجرّد برزخی مستقل می رسند و در این‏‎ ‎‏صورت وقتی سیرشان (با حرکت جوهریّه) تمام شود، نفوس‏‎ ‎‏مجرّده برزخی آنها باقی می ماند این گونه حیوانات در برزخ‏‎ ‎‏هستند و حشر هم خواهند داشت و همنشین خیلی از انسانها‏‎ ‎‏خواهند بود.‏‎[3]‎‏(39)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

سعادت و شقاوتبرزخیّه حیوانات

‏... میمون که محشور می شود، به صورت حیوان محشور می شود.‏‎ ‎‏البتّه میمون در حیوانیّت قویتر و سعه «نفس برزخی» او بیشتر از‏‎ ‎‏نفس حیوان دیگری مثل حمار است. میمون بهره جزئی از‏‎ ‎‏سعادت دارد که این سعادت، سعادت خاصّ حیوانیّه می باشد. هر‏‎ ‎‏حیوانی به اندازه سعه تجرّدی خود سعادت پیدا می کند، و نیز‏‎ ‎‏ممکن است طبق ملکات و خُلقی که داشته، شقاوت برزخی هم‏‎ ‎‏داشته باشد. البتّه همه این امور، به واسطه حرکت جوهریّه در ذات‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 60

‏آنهاست و تفاوت حیوانات در این امر بر حسب شدّت و ضعف‏‎ ‎‏حرکت در هر یک از آنهاست.(40)‏

*  *  *

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 61

  • . فروع کافی؛ ج 3، ص 235، باب المسألة فی القبر... چنانکه مرحوم مفید در تصحیح الاعتقاد؛ ص 213،215، از این نوع روایات چنین فهمیده است ؛ بحارالانوار؛ ج 58، ص 81، باب حقیقة النّفس.
  • . مفاتیح الغیب؛ ص 529، المفتاح الثامن عشر: فی اثبات الحشر الجسمانی و الابدان.