فصل سوم: تجرّد نفس و بقای روح

دلایل نقلی تجرّد و حیات روح

دلایل نقلی تجرّد و حیات روح

‏ ‏

‏ ‏

قرآن و حیات روح

‏با آنکه زنده بودن روح پس از مردن از امور مسلمه پیش جمیع‏‎ ‎‏دینداران و عقلا و فلاسفه بلکه تناسخیه است لکن ما در اینجا‏‎ ‎‏گواههایی از قرآن خدا برای روشن کردن این مقصود می آوریم تا‏‎ ‎‏جای شبهه برای کسی باقی نماند.‏

‏     سوره زمر (آیه 42) ‏اَلله یَتَوَفَّی الاَْنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی‎ ‎مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُْخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّی اِنَّ فی‎ ‎ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.

‏     ‏‏خدا است آنکه روحها را وقت مردن و خواب رفتن می گیرد‏‎ ‎‏پس نگاه می دارد روح آنان که بر آنها مردن تقدیر شده و می فرستد‏‎ ‎‏روحهای دیگر را تا زمان مردن آنها معلوم شد روح تمام مردگان را‏‎ ‎‏خدا در عالمی که مخصوص به آنها است نگاه می دارد.‏

‏     سوره مؤمنون (آیه 99ـ100) ‏حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ‎ ‎ارْجِعُونِ * لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ‎ ‎اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ.

‏     ‏‏چون ‏‏[‏‏وقت‏‏]‏‏ مردن رسید یکی از آنها را گوید خدایا مرا به دنیا‏‎ ‎‏برگردان تا عمل خوب کنم هرگز این کار نشود این کلمه ای است که‏‎ ‎‏می گوید و از پشت  سر آنها عالم برزخ است تا روز قیامت.‏

‏     سوره بقره (آیه 154): ‏وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ الله اَمْواتٌ بَلْ‎ ‎اَحیاءٌ وَ لکِنْ لاتَشْعُرُونَ‏ سوره آل عمران آیه (169) ‏وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 61

فی سَبیلِ الله اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ گمان نکنید کسانی که در راه‏‎ ‎‏خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده هستند و پیش خدا روزی‏‎ ‎‏می خورند.‏

‏     سوره مؤمن آیه (45ـ46): ‏وَ حاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ * اَلنّارُ‎ ‎یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ.

‏     ‏‏به فرعونیان عذاب بدی نازل شد آنها را بر آتش عرضه‏‎ ‎‏می دارند هر صبح و شام و روز قیامت امر شود که داخل کنید‏‎ ‎‏فرعونیان را در شدیدترین عذاب.‏

‏     سوره ممتحنه (آیه 13): ‏قَدْ یَئِسُوا مِنَ الاْخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ‎ ‎اَصْحابِ الْقُبُورِ ‏مأیوس بودن از اصحاب قبور را از خواص کفار شمرده‏‎ ‎‏است.(41)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

دلالت قرآن بر تجرّد نفس

استدلال به آیه «علّم آدم الاسماء...»

شهود حضرت ابراهیم(ع) و اثبات تجرّد نفس

مشهودات حضرت ابراهیم(ع)

مسّ قرآن به وسیله مطهرین و اثبات تجرّد نفس

‏از شواهد نقلی بر تجرّد نفس این آیه شریفه است: ‏وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ‎ ‎مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا‎ ‎الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَأْناهُ خَلْقاً اخَرَ فَتَبارَکَ الله ُ‎ ‎أَحْسَنُ الْخالِقینَ.‎[2]‎

‏    ‏‏نکته در اینجاست که می فرماید:«ما او را با خلق دیگری انشاء‏‎ ‎‏کردیم.» و در همه تبدلات سابق تعبیر به «خلق» می فرمود، ولی در‏‎ ‎‏این مورد عبارت را تغییر داده و تعبیر به «انشاء» نموده و فرموده‏‎ ‎‏است برای او، انشا و خلق دیگری، در آخرین مرحله قرار دادیم.‏‎ ‎‏در حقیقت، بیان می کند که این موجود جوهراً، با ما سَبَق خود فرق‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 62

‏دارد مثلاً این، مجرّد شده ولی ما سَبَق جسم بوده اند بعد از این‏‎ ‎‏فرمود: ‏فَتَبارَکَ الله ُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ‏ و این جمله را در مورد هیچ یک از‏‎ ‎‏مادیات و جسمانیات نفرموده، بلکه تنها به سبب شرافت این‏‎ ‎‏انشای جدید، تعبیر ‏أَحْسَنُ الْخالِقینَ‏ را فرموده است.‏

‏     ‏‏پس معلوم می شود که این مخلوق موجودی شریف و ورای‏‎ ‎‏جسم و جسمانیّات است. چنانکه از غایت شرافتش این که درباره‏‎ ‎‏او فرمود: ‏فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‎[3]‎‏ البته از باب تشریف است‏‎ ‎‏که «تسویه» را به خودش نسبت داده است.‏

‏     از دیگر آیات دالّ بر تجرّد نفس آیه ‏وَ عَلَّمَ ءادَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ‎ ‎عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ‎[4]‎‏ است.‏‎ ‎‏توضیح این که: «اَظِلِّه نفس» در عین بساطت نفس، بعضی مظهر‏‎ ‎‏علم نفسند و بعضی مظهر رؤت آن و بعض دیگر مظهر قدرت آن.‏‎ ‎‏مثلاً مغز مظهر علم، چشم مظهر رؤت، بازوها مظهر قدرت، و قوّه‏‎ ‎‏خیال مظهر خیال، و دیگر قوا مظهر صفات دیگر اوست؛ و در عین‏‎ ‎‏حال که این قوا از هم جدا هستند، لیکن همه کمالاتشان در مرتبه‏‎ ‎‏نفس جمع است. همچنین قوّه عاقله من و قوّه عاقله تو و یا سایر‏‎ ‎‏افراد، هر کدام کمالاتی دارند که در عین حال که این کمالات، از‏‎ ‎‏هم متمایزند و به غیریّت افراد، از هم غیریّت دارند (مثلاً کمالات‏‎ ‎‏زید غیر از کمالات عمرو است) ولی همه آنها در «رب النوعِ» به‏‎ ‎‏طور جمع الجمع موجودند،به همین ترتیب همه کمالات عالم‏‎ ‎‏وجود در ذات باری به طور جمع الجمع و احدیّت جمع موجود‏‎ ‎‏است و همه مظاهر وجود، مظهر حقّ هستند، گرچه بعضی مظهر‏‎ ‎‏اسم علیم، و بعضی مظهر اسم قدیر، و بعضی مظهر اسم قابض و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 63

‏یا سایر اسمایند. مثلاً جبرئیل مظهر اسم علیم، و ملائکه دیگر‏‎ ‎‏مظهر اسمای دیگرند. حال می گوییم: گرچه در مرتبه ذات که‏‎ ‎‏وجود بسیط صِرف است، قدرت عین علم است، و علم عین‏‎ ‎‏قدرت، لیکن در مرتبه دیگر، ذات مظاهر مختلفی دارد؛ فلذا‏‎ ‎‏گرچه به یک معنا، همه موجوات مظهر اسمای الهی اند، ولیکن‏‎ ‎‏«غلبه اسمی» در مظاهر هم داریم.‏

‏     خوب گفتیم که ملائکه هر یک مظهر اسمی از خداوند هستند،‏‎ ‎‏یکی مظهر اسم علیم، دیگری مظهر قدیر، و دیگری مظهر قابض،‏‎ ‎‏و آنها موجوداتی مجرّد هستند، پس آدم که مظهر تمام اسمای الهیّه‏‎ ‎‏و فوق تمام ملائکه، بلکه فوق تمام موجودات عالم است، چون‏‎ ‎‏بدن جسمانی اش نمی تواند مظهر اسم الهی باشد، معلوم می شود‏‎ ‎‏چیز دیگری در کار است که آن مجرّد می باشد، و آن نفس است که‏‎ ‎‏از «صُعق ربوبی» است و به تمام ملائکه امر شده که بر او سجده‏‎ ‎‏کنند و آن همان مظهر اسم جامع «الله » است.‏

‏     از آیات دیگری که بر تجرّد نفس دلالت دارد، آیه مبارکه: ‏وَ‎ ‎کَذلِکَ نُری اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ‎[5]‎‏ می باشد.‏‎ ‎‏البته رؤت ملکوت توسط حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این‏‎ ‎‏چشم نبود، بلکه رؤت شهودی و عقلانی بوده است... .‏

‏     در آیه شریفه: ‏نُری اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ‏، «ملکوت» را به‏‎ ‎‏هر معنایی که بگیریم، اثبات تجرّد نفس ابراهیمی می شود. در‏‎ ‎‏معنای اول ملکوت را عبارت از «مرتبه اسما و صفات» می گیریم،‏‎ ‎‏زیرا ملکوت مبالغه در مالکیّت است، مثل طاغوت که مبالغه در‏‎ ‎‏طغیان است. مرتبه تجلّی به اسم ملکیّت و مالکیّت خیلی قویم‏‎ ‎‏مرتبه ای است که با توجّه به آن تمام موجودات عالم را تحت‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 64

‏مالکیت حقّه الهیّه مشاهده می کنیم و می بینیم که سموات و ارضین‏‎ ‎‏و سرتاسر عالم، در مملوکیّتِ احدی اداره می شود و تعلّق صرفه‏‎ ‎‏موجودات، بگونه ای است که حق تعالی «کیف یشاء یتملّک و‏‎ ‎‏یتصرّف». حتّی در جوهره اشیاء هم تصرّف می شود. اگر این مرتبه‏‎ ‎‏بخواهد به حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ ارائه شود، باید حضرت‏‎ ‎‏با وجه الهیّه عالم نوعی سنخیّت داشته باشد، و این سنخیّت‏‎ ‎‏متحقّق نمی گردد مگر این که در ایشان یک قوّه الهیّه که فوق تمام‏‎ ‎‏موجودات، حتی مجرّدات است، وجود داشته باشد تا بتواند به‏‎ ‎‏واسطه آن تجلّی مالکیّتی حقّه حق را در همه موجودات، حتّی‏‎ ‎‏مجرّدات، رؤت کند، و این معنی، مقامی فوق تجرّد را برای‏‎ ‎‏حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ اثبات می کند.‏

‏     ‏‏امّا اگر ملکوت را به معنی «عالم مُلک» بگیریم می گویم با تکیه‏‎ ‎‏بر قوّه جسمانی نمی شود در یک مدّت کم، این مقدار از عالم را به‏‎ ‎‏حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشان داد. پس بناچار یک قوّه‏‎ ‎‏تجرّدی لازم است که به توّسط آن بر تمام عالم مُلک احاطه حاصل‏‎ ‎‏شود. گذشته از همه اینها می توان از قضیّه حضرت ابراهیم‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ با توجّه به صدر و ذیل آیات به نحو دیگری هم بر‏‎ ‎‏مطلب استدلال کرد، و آن بررسی حقیقتِ معنی آیات شریفه‏‎ ‎‏مربوط به سیر حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ است، که طبق آن،‏‎ ‎‏ایشان حجابهای طبیعت را پاره نمود و فهمید که اینها از خود هیچ‏‎ ‎‏ندارند. فلک قمر، زهره و شمس و امثالهم از خود نور ندارند،‏‎ ‎‏بلکه نورانیّتشان از مبدأ دیگری است.‏

‏     مراد از گذشتن حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از قمر و شمس،‏‎ ‎‏این است که ایشان از عالم طبیعت به کلی گذشت، و دید که اینها‏‎ ‎‏همه «نمودِ» بود هستند و جمالی از خود ندارند. همگی محوند و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 65

‏افول دارند، و اساسا وجود ممکن، وجودِ آفل است؛ و چون‏‎ ‎‏ابراهیم ـ علیه السلام ـ همه را آفِل دید، و در عالم امکان چیزی غیر‏‎ ‎‏از اُفول نیافت، تمامی آنها را رد کرد و گفت: ‏إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی‎ ‎فَطَرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ،‎[6]‎‏ یعنی، تمام انواع شرک‏‎ ‎‏را رد کرد.‏

‏     ‏‏البته ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ‏ را که گفت، نه این که فقط در‏‎ ‎‏مرتبه اسما،فاطریّت را دید، بلکه مرتبه اسما را هم آفل در مرتبه‏‎ ‎‏ذات دید، منتها «فَطَرَ» تعبیر آوردن ایشان، از باب اشاره به ذات‏‎ ‎‏است، نه این که به این مرتبه نظر استقلالی شود.‏

‏     ماحصل کلام این که توجّه به حقّ و «فاطر السّموات» با وجه و‏‎ ‎‏صورت مادّی و جسمانی ممکن نیست؛ زیرا خدا روبروی انسان‏‎ ‎‏نیست تا با وجهه جسمانی به او توجّه شود، بلکه معنی «وَجَّهْتُ»‏‎ ‎‏در این جا این است که حضرت وجهه نفس را الهی کرده و غیر از‏‎ ‎‏وجهه الهیّه به چیزی قائل نیست.‏

‏     به این ترتیب حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ روزنه و دری را که‏‎ ‎‏قبلاً از طریق آن موجودات ممکن را ـ به گمان این که از خودشان‏‎ ‎‏نور دارند ـ مشاهده می کرد، کاملاً بست و به وجهه الهیّه برگشت،‏‎ ‎‏و این ممکن نیست مگر این که نفس ابراهیمی ـ علیه السلام ـ مجرّد‏‎ ‎‏باشد.‏

‏     پس، با این بیانات، تجردِ نفس ابراهیمی ـ علیه السلام ـ ثابت‏‎ ‎‏شد، و با قول به «عدم فصل»، وقتی نفس ابراهیم ـ علیه السلام ـ‏‎ ‎‏مجرّد شد، نفوس بشری هم مجرّد خواهند بود، برای این که‏‎ ‎‏ابراهیم ـ علیه السلام ـ بشر بود. بلی، ممکن نیست که تجرّد نفوس‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 66

‏ما در مقام و مرتبه تجرّد نفس ابراهیمی ـ علیه السلام ـ باشند،‏‎ ‎‏ولیکن ما در مقابل کسانی سخن می گوییم که معتقدند نفس انسانی‏‎ ‎‏مطلقاً، مجرّد نیست، بلکه قوّه ای جسمانی است؛ چنانکه اطبّای‏‎ ‎‏غیر الهی می گویند: مَثَل بدن و نفس مَثَل نفت و چراغ است که‏‎ ‎‏وقتی نفت تمام شد چراغ خاموش می شود و نور آن خواهد رفت‏‎ ‎‏و دیگر اثری از نور نخواهد ماند.‏

‏     ‏‏ما می گوییم: شما خود مُقرّید که در وجود حضرت ابراهیم‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ چیز دیگری نبود که بتواند مجرّد باشد،پس آن امر‏‎ ‎‏مجرّد، یقینا نفس شریف اوست که نفس انسانی است.‏

‏     از آیات دیگر دالّ بر تجرّد نفس آیه شریفه: ‏فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ‎ ‎* وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْانٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ اِلاَّ‎ ‎الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ‎[7]‎‏ است. بنا به بعض روایات در «شب‏‎ ‎‏قدر» که عبارت از قلب نورانی حضرت ختمی مرتبت است، قرآن‏‎ ‎‏بر آن قلب شریف نازل گردیده و در بعض روایات «شب قدر»‏‎ ‎‏عبارت از شب مخصوصی است که مجموعه قرآن در آن شب‏‎ ‎‏نازل شده است.‏‎[8]‎

‏    ‏‏شب قدر به سبب نزول قرآن، شریف گردید. در آن شب اسما‏‎ ‎‏و صفات الهیّه به نحو رحمت جمعی و به نحو قرآنیّت نازل شد.‏‎ ‎‏خداوند متعال در آن شب خواست که دَرِ رحمت عامّ را به روی‏‎ ‎‏موجودات باز کند و تمام اسماء و صفات الهیّه را در دسترس بشر‏‎ ‎‏گذارد. این قرآن در کتاب مکنونی است که «مسّ» آن کتاب مکنون‏‎ ‎‏برای انسانها امکان ندارد، مگر کسانی که «مطهّر» هستند. البته‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 67

‏مسلّم است که آن کتاب مکنون کتابی است در کمال عزّت و ارتقاء‏‎ ‎‏که دست موجودات دَنیّه طبیعی به آن نمی رسد، و اگر کسی‏‎ ‎‏بخواهد خودش را به آن کتاب برساند و سرتاسرش را مسّ کند،‏‎ ‎‏باید سرتاسر هستی و وجودش مطهّر باشد و مراد از تطهیر همان‏‎ ‎‏طهارت از حجابات طبیعت و تجرّد از غشاوات طبیعی و جسمانی‏‎ ‎‏می باشد؛ در نتیجه باید برای نفسِ ناطقه انسانی مرحله و مقام‏‎ ‎‏تجردّی باشد که در آن مرحله، قدرت و توانِ «مسّ» کتاب مکنون‏‎ ‎‏را داشته باشد، پس این آیات هم تجرّد نفس انسانی را اثبات‏‎ ‎‏خواهند نمود.(42)‏

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 68

  • . «انسان را از خلاصه گل بیافریدیم، سپس او را به صورت نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آنگاه از نطفه لخته خونی آفریدیم و آن را پاره گوشتی و از آن پاره گوشت استخوانها را آفریدیم و پس استخوانها را گوشت پوشاندیم، سپس او را آفرینشی دیگر دادیم، آفرین بر خداوند که بهترین آفرینندگان است»؛  مؤنون / 12ـ14.
  • . «چون او را تمام کردم و در او از روح خود دمیدم»؛ ص / 72.
  • . «همه اسما را به آدم آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می گویید مرا به اسمای اینها خبر دهید»؛ بقره / 31.
  • . «و اینگونه به ابراهیم، ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد»؛ انعام /  75.
  • . «من خالصانه روی به سوی کسی آوردم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من از مشرکان نیستم»؛ انعام / 79.
  • . «پس سوگند به جایگاه ستارگان، اگر بدانید، این سوگند بزرگی است، هر آینه این قرآنی است گرانقدر در کتابی پوشیده که جز دست پاکان به آن نمی رسد، فرستاده شده ای از سوی پروردگار جهانیان است»؛ واقعه / 75 ـ 80.
  • . تفسیر نور الثقلین؛ ج 5، ص 624 و 630، تفسیر سوره قدر، ح 53، 55، 84.