فصل ششم: مرگ یا حیات برتر

حقیقت و کیفیت مرگ

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت و کیفیت مرگ

‏ ‏

‏ ‏

مرگ، حیات ملکوتی و امر وجودی

‏موت عبارت است از حیات ثانوی ملکوتی بعد از حیات اولی‏‎ ‎‏ملکی. و به هر تقدیر، امر وجودی است بلکه اتم از وجود ملکی‏‎ ‎‏است؛ زیرا که حیات ملکی دنیوی مشوب به مواد طبیعیه میته‏‎ ‎‏است و حیات آنها عرض زایل است، به خلاف حیات ذاتی‏‎ ‎‏ملکوتی که در آنجا از برای نفوس استقلال حاصل شود. و آن دار‏‎ ‎‏دار حیات و لوازم حیات است؛ و ابدان مثالی برزخی قیام صدوری‏‎ ‎‏به نفوس دارند؛ چنانچه در محل لایق مقرر است. بالجمله، حیات‏‎ ‎‏ملکوتی ـ که از آن تعبیر به موت شود تا به سمع شنوندگان سنگین‏‎ ‎‏نیاید ـ متعلق جعل و خلقت، و در تحت قدرت ذات مقدس‏‎ ‎‏است.‏‎[2]‎‏(82)‏


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 165
خروج نفس از طبیعت و استقلال از بدن

‏نطفه در جوهر خود حرکت می کند و مدام متبدّل می شود تا‏‎ ‎‏سرانجام صورتش متبدّل به «نفس» گردد. نفس هم با سیر جوهری‏‎ ‎‏حرکت می کند تا به مراتب و درجات مختلف تجرّد برسد، و گرچه‏‎ ‎‏در مرتبه ای از مراتب وجودش، موجود طبیعی است، امّا پیوسته به‏‎ ‎‏سبب حرکت جوهریّه، تجرّدش زیاد و زیادتر و وجهه طبیعی اش‏‎ ‎‏کم و کمتر می شود تا در نهایت، خود را از طبیعت بیرون می برد.‏

‏     ‏‏این موجودی که مرتبه به مرتبه خود را از طبیعت بیرون‏‎ ‎‏می برد، در اصل همان صورتِ طبیعیِ صرف اوّلیّه است که با‏‎ ‎‏حرکت جوهریّه بالا رفته و در هر قدم، یک مرتبه خود را از طبیعت‏‎ ‎‏آزادتر کرده است. وقتی سرانجام تمام وجودش را از طبیعت‏‎ ‎‏خارج کرد، مستقل می شود، و استقلالش به همین است که خود را‏‎ ‎‏از آخرین مرتبه طبیعت برهاند؛ و مستقل شدن همان، و از طبیعت‏‎ ‎‏بیرون رفتن همان.‏

‏     «موت» انسان به دنبال «استقلال نفس» است، نه این که موت‏‎ ‎‏اتّفاق می افتد سپس انسان از طبیعت بیرون می رود. استقلال که‏‎ ‎‏محقّق شد، به معنای از طبیعت بیرون شدن است، و از طبیعت‏‎ ‎‏بیرون شدن همان مردن است.(83)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خروج تدریجی از طبیعت به سوی برزخ‏ ‏

همراهی مرگ با انسان از ابتدای زندگی

‏اگر کسی ناظر بر واقعیّات امور باشد خواهد فهمید که همان طور‏‎ ‎‏که اجزای بدن به تحلیل می رود و عوض ما یتحلّل به جای آنها‏‎ ‎‏می آید، عالم برزخ هم به مثابه عوض ما یتحلّل عالم طبیعت است،‏‎ ‎‏چون اصل طبیعت هم بتدریج به تحلیل می رود. اگر چشم حقیقت‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 166

‏بین داشتیم، به آسانی تبدیل شدن جوهر طبیعی خود به جوهری‏‎ ‎‏مناسب با عالم برزخ را مشاهده می نمودیم و می دیدیم که چگونه‏‎ ‎‏وجود انسان با حرکت جوهری، بتدریج طبیعت را رها می کند و‏‎ ‎‏باطن ذاتش اندک اندک برزخیتر می شود. به عبارت دیگر مشاهده‏‎ ‎‏می نمودیم که اصل هویّت و شخصیّت، از نقص (طبیعت) رو به‏‎ ‎‏کمال (تجرّد برزخی) می گذارد، و جنبه طبیعت، بعد از مدّتی، با‏‎ ‎‏سیر تکاملی نمودن، به جنبه برزخیّه متبدّل می شود و اصل طبیعت‏‎ ‎‏رو به ضعف می گذارد؛ مثلاً پوست بدن چُروک پیدا می کند، اگر‏‎ ‎‏بدن لاغر شد، فربه شدنش خیلی دشوار می شود؛ گوش کمتر‏‎ ‎‏می شنود، چشم کم نورتر می شود، و چون جهازات معده مثل‏‎ ‎‏گذشته فعّالیّت ندارند، سوءهاضمه ایجاد می شود و ارتعاش اعضا‏‎ ‎‏نمایان می گردد. منشأ و ریشه همه این امور، همان تبدیل مرتبه‏‎ ‎‏طبیعت به تجرّد برزخی و رها شدن نفس از عالم طبیعت است.‏

‏     ‏‏اگر انسان در آخرین لحظات حیات طبیعی، متوجّه باشد و‏‎ ‎‏بتواند «موت» را با مشاهده عینی درک کند، خواهد دید که مرگ از‏‎ ‎‏آغاز شروع شدن حیات طبیعی بطور تدریجی شروع شده و‏‎ ‎‏پیوسته ادامه داشته، و عمّال عزرائیلیّه از روز نخست، درصدد نزع‏‎ ‎‏نفس از طبیعت بوده اند تا این که سرانجام در آخرین لحظه حیات‏‎ ‎‏طبیعی، مختصر پیوندی هم که با عالم طبیعت باقی مانده است‏‎ ‎‏قطع می کنند و انسان به عالم برزخ منتقل خواهد شد. مثل آن که‏‎ ‎‏رابطه میوه با درخت بتدریج کم شود و فقط رابطه ضعیفی با ساقه‏‎ ‎‏داشته باشد، تا این که سرانجام با یک حرکت مختصر، آن اتّصال و‏‎ ‎‏رابطه هم بریده شود. «موت» شبیه همان حرکت مختصر است که‏‎ ‎‏به وسیله آن، رابطه باقی مانده با عالم طبیعت بطور کلّی قطع‏‎ ‎‏می شود. به عبارت دیگر یک وجود وحدانی، با حرکت جوهریّه،‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 167

‏پیوسته رو به کمال می رود و قصد رها شدن تدریجی از طبیعت را‏‎ ‎‏دارد رابطه او با طبیعت در طول عمر در حال ضعیف شدن است تا‏‎ ‎‏این که در حالت «احتضار» آخرین عُلقه طبیعی را رها می کند و از‏‎ ‎‏مادّه و مادّیات منقطع می شود و در آن وقت است که بطور کامل از‏‎ ‎‏عالم طبیعت بیگانه می شود. پس «حالت احتضار» آخرین وداع با‏‎ ‎‏عالم طبیعت است که در این مرحله، موجود قصد دارد با تمامی‏‎ ‎‏ذات و جوهر خود از طبیعت بیرون برود.(84)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ضعف قوا و ادراکات

‏پس از آنکه اراده حق تعلق گرفت که تو را از این دنیا ببرد، امر کند‏‎ ‎‏به جمیع قوایت که رو به ضعف گذارند؛ و فرمان دهد به تمام‏‎ ‎‏ادراکاتت که از کار بایستند؛ کارخانه وجودت را مختل فرماید؛‏‎ ‎‏سمع و بصر و قوت و قدرتت را بگیرد؛ و تو یک جمادی شوی که‏‎ ‎‏پس از چند روز از گند و تعفنت مشام مردم متأذی شود؛ و از‏‎ ‎‏صورت هیأتت آدمها گریزان گردند؛ و تمام اجزاء و اعضایت پس‏‎ ‎‏از مدتی از هم بگسلد و پاشیده گردد.(85)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

موت طبیعی به اتمام سیر طبیعی

‏درباره میزان ارتباط میان اکتساب فضایل با خروج از طبیعت باید‏‎ ‎‏گفت که اکتساب فضایل، مُعِدّ خروج از طبیعت است نه این که اگر‏‎ ‎‏انسان معقولاتی کسب کرد «باید» از طبیعت بیرون برود؛ بیرون‏‎ ‎‏رفتن از طبیعت موقوف به این است که موجود سیر طبیعی خود را‏‎ ‎‏تمام کند، و این امر، امری قهری است.‏

‏     ‏‏مادامی که سیر طبیعی تمام نشده باشد، موت طبیعی حاصل‏‎ ‎‏نمی شود، و اگر موت اخترامی حادث شد موجود در اتمام سیر‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 168

‏طبیعی خود نارساست. لذا ممکن است کسی معقولات زیادی‏‎ ‎‏بداند ولی چون سیر طبیعی اش تمام نشده، از طبیعت بیرون نرود.‏‎ ‎‏لکن اگر سیر طبیعی اش را کرد، اکتساب فضایل معدّ می شود که‏‎ ‎‏سیر رحمانی هم داشته باشد، و وقتی به مرتبه کامله تجرّدِ عقلانی‏‎ ‎‏رسید، در سلک موجودات عقلانی خلود یابد؛ و اگر اکتساب‏‎ ‎‏رذایل کرد و این امر معدّ شد برای این که تحت تربیت شیطانی‏‎ ‎‏سیر عقلی کند، یک موجود عقلانی شیطانی می شود که دیگر‏‎ ‎‏نجات برای او محال است و در جهنّم خلود خواهد یافت.(86)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

انتقال از نقص به کمال

‏مردن فنا نیست، مردن انتقال از یک نقص به کمال است.(87)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مرگ، حیات حقیقی

‏مردن تهلکه نیست؛ مردن حیات است. آن عالَم، حیات است؛ این‏‎ ‎‏عالم مرده است. از مردن نترسید، و نمی ترسیم. آنها باید بترسند‏‎ ‎‏که مردن را از بین رفتن می دانند؛ هلاک و فنا می دانند.(88)‏

14 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

قرینه والای حیات

‏ما گمان می کنیم که حیاتِ در اینجا چیزی است و نبودن در اینجا‏‎ ‎‏نقصی است، در صورتی که حیات در اینجا نازله آن حقیقتی است‏‎ ‎‏که از عالم غیب آمده است و موت ـ اگر چنانچه موت انسانی‏‎ ‎‏باشد ـ رجوع به همان مرتبه ای است که در اول بوده است، و البته‏‎ ‎‏مراتب مختلف و شئون مختلف است.(89)‏

30 / 3 / 64

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 169

  • . در ابتدای این مطلب، حضرت امام ضمن طرح نمودن نظر محقّق مجلسی پیرامون «وجودی بودن مرگ» به بررسی آن پرداخته، می فرمایند: محقّق مجلسی ـ قدس سره ـ فرماید: «این آیه شریفه [مراد این آیه است: «الّذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم أیّکم احسن عملاً؛ آن کس که آفرید مرگ و زندگی را، تا امتحان کند شما را، که کدامیک نیکوترید در عمل»] دلالت دارد بر آنکه موت، امر وجودی است؛ و مراد از آن، یا موت طاری بر حیات است، یا عدم اصلی است.» انتهی. دلالت نمودن آیه شریفه، مبنی بر آن است که خلق متعلّق به آن باشد بالذّات؛ و امّا اگر بالعرض مورد تعلّق باشد، دلالتی ندارد؛ چنانچه محقّقین گویند و بر فرض دلالت، احتمال آنکه موت، عدم اصلی باشد وجهی ندارد؛ زیرا که وجودی بودن عدم اصلی جمع نقیضین است، با      آنکه موت را به معنی عدم اصلی دانستن خود فی حدّ ذاته صحیح ننماید. بالجمله، تحقیق آن است که «موت» عبارت است از... .