فصل ششم: مرگ یا حیات برتر

سبب خوف از مرگ

سبب خوف از مرگ

‏ ‏

‏ ‏

علاقه و دلبستگی به دنیا

حبّ بقا و تنفر از فنا

‏بدان که انسان چون ولیده همین عالم طبیعت است و مادر او همین‏‎ ‎‏دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از‏‎ ‎‏اول نشو و نما مغروس است؛ و هر چه بزرگتر شود، این محبت در‏‎ ‎‏دل او نمو می کند. و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که‏‎ ‎‏خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او‏‎ ‎‏روزافزون شود و دلبستگی او رو به ازدیاد گذارد. و چون این عالم‏‎ ‎‏را محل التذاذات و تعیشات خود می پندارد و مردن را اسباب‏‎ ‎‏انقطاع از آنها می داند، و اگر به حسب برهان حکما یا اخبار انبیاء‏‎ ‎‏ـ صلوات الله علیهم ـ عقیده مند به عالم آخرت شده باشد و به‏‎ ‎‏کیفیات و حیات و کمالات آن، قلبش باز از آن بیخبر است و قبول‏‎ ‎‏ننموده، چه رسد به آنکه به مقام اطمینان رسیده باشد؛ لهذا حُبّش‏‎ ‎‏به این عالم خیلی زیاد می شود.‏

‏     و نیز چون فطرتا انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 191

‏گریزان است، و مردن را فنا گمان می کند، گر چه عقلش هم تصدیق‏‎ ‎‏کند که این عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقی و سرمدی‏‎ ‎‏است، ولی عمده ورود در قلب است؛ بلکه مرتبه کمال آن اطمینان‏‎ ‎‏است؛ چنانچه حضرت ابراهیم خلیل الرحمن ـ علیه السلام ـ از حق‏‎ ‎‏تعالی مرتبه اطمینان را طلب کرد و به او مرحمت گردید‏‎[2]‎‏.‏

‏    ‏‏پس چون قلوب یا ایمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گر چه‏‎ ‎‏تصدیق عقلی داریم، یا اطمینان ندارند، حب بقاء در این عالم را‏‎ ‎‏دارند و از مرگ و خروج از این نشئه گریزان اند. و اگر قلوب مطلع‏‎ ‎‏شوند که این عالم دنیا پست ترین عوالم است و دار فنا و زوال و‏‎ ‎‏تصرم و تغیر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم دیگر که‏‎ ‎‏بعد از موت است هر یک باقی و ابدی و دار کمال و ثبات و حیات‏‎ ‎‏و بهجت و سرور است، فطرتا حب آن عالم را پیدا می کنند و از این‏‎ ‎‏عالم گریزان گردند. و اگر از این مقام بالا رود و به مقام شهود و‏‎ ‎‏وجدان رسد و صورت باطنیه این عالم را و علاقه به این عالم را ‏‏[‏‏و‏‎ ‎‏صورت باطنیه آن عالم را‏‏]‏‏ و علاقه به آن را ببیند، این عالم برای او‏‎ ‎‏سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پیدا کند؛ و اشتیاق پیدا کند که از‏‎ ‎‏این محبس ظلمانی و غل و زنجیر زمان و تصرم خلاص شود.‏

‏     ‏‏چنانچه در کلمات اولیاء اشاره به این معنی شده است:‏‎ ‎‏حضرت مولی الموالی می فرماید: ‏والله لابن ابی طالب آنس بالموت من‎ ‎الطفل بثدی امه.‎[3]‎‏ «به خدا قسم که پسر ابوطالب مأنوستر است به‏‎ ‎‏مردن از بچه به پستان مادرش.» زیرا که آن سرور حقیقت این عالم‏‎ ‎‏را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق تعالی را به‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 192

‏هر دو عالم ندهد.(102)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ترس به دلیل عدم اعتقاد به معاد

‏حضرت علی بن الحسین به پدر بزرگوارشان عرض می کنند که ما‏‎ ‎‏به حق نیستیم؟ می فرماید چرا، ما به حقیم. می فرماید پس، از‏‎ ‎‏مردن نمی ترسیم: «لا نُبَالِی بِالمَوتِ»؛‏‎[4]‎‏ کسی باید از مردن بترسد‏‎ ‎‏که خیال کند که بعد از مردن خبری نیست، همه اش همین است،‏‎ ‎‏این زندگانی حیوانی اینکه عقیده اش این است که زندگی همین‏‎ ‎‏است و دیگر چیز دیگری نیست، خوب، باید این چند روزی که‏‎ ‎‏هستش حفظش کند، و بترسد از اینکه از این دنیا برود؛ اما‏‎ ‎‏مسلمین، کسانی که اعتقاد به قرآن دارند، اعتقاد به اسلام دارند و‏‎ ‎‏برای عالم دیگری موجودیت بالاتری قائل هستند و این زندگی‏‎ ‎‏اینجا را یک زندگی حیوانی می دانند، زندگی انسانی در یک عالم‏‎ ‎‏دیگری، بالاتر از اینجاست، این دیگر ترسی ندارد، خوفی ندارد.‏‎ ‎‏انسان از این محل به یک محل دیگری منتقل می شود که بهتر از‏‎ ‎‏اینجاست.(103)‏

23 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عدم اعتقاد به حیاتی برتر از حیات مادّی

‏منطق اینها این است که از خدا هستیم و به سوی خدا می رویم. ما‏‎ ‎‏که از خدا هستیم و همه چیز ما از خداست، در راه خدا داریم‏‎ ‎‏[‏‏عمرمان را‏‎ ‎‏]‏‏صرف می کنیم و باکی نداریم و این طور نیست که‏‎ ‎‏گمان کنیم که از اینجا که رفتیم، دیگر خبری نیست. آنها باید‏‎ ‎‏بترسند که قیامت را هم در همین جا خیال می کنند که هست، بعثت‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 193

‏را هم در همین جا خیال می کنند و آن را بعثت امت می دانند، نه‏‎ ‎‏بعثت انبیا و قیامت را هم منکر هستند. آنها باید بترسند که مرگ‏‎ ‎‏حیوانی را بر مرگ انسانی ترجیح می دهند.(104)‏

9 / 6 / 60

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

محبت و وابستگی به دنیا و مافیها

‏از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن‏‎ ‎‏خائف کند. و این خوف، که از محبت دنیا و علاقه قلبی به آن پیدا‏‎ ‎‏شود، بسیار مذموم است، و غیر از خوف از مرجع است که از‏‎ ‎‏صفات مؤمنین است. و عمده سختی مردن همین فشار رفع‏‎ ‎‏تعلقات و خوف از خود مرگ است. جناب محقق بارع و مدقق‏‎ ‎‏بزرگ اسلام، سید عظیم الشأن داماد ـ کرم الله وجهه ـ در قبسات ـ‏‎ ‎‏که یکی از کتب کم نظیر است ـ در باب خود می فرماید: لا تخافنّک‏‎ ‎‏الموت، فانّ مرارته فی خوفه.‏‎[5]‎‏»(105)‏

*  *  *

‏ ‏

سبب خوف متوسّطین

‏عبدالله بن سنان، عن ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: جاء رجل الی‏‎ ‎‏ابی ذر فقال: یا اباذر، مالنا نکره الموت؟ فقال: لانکم عمّرتم الدنیا و‏‎ ‎‏اخربتم الاخرة، فتکرهون ان تنقلوا من عمران الی خراب. فقال له:‏‎ ‎‏فکیف تری قدومنا علی الله ؟ فقال: اما المحسن منکم، فکالغائب‏‎ ‎‏یقدم علی اهله؛ و اما المسی ء منکم، فکالابق یرد علی مولاه. قال:‏‎ ‎‏فکیف تری حالنا عندالله ؟ قال: اعرضوا اعمالکم علی الکتاب: ان‏‎ ‎‏الله یقول: ‏اِنَّ الْأَبرارَ لَفی نَعیمٍ* وَ إِنَّ الْفُجّارَ لَفی جَحیمٍ.‎[6]‎‏ قال: فقال الرجل:‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 194

‏فاین رحمة الله ؟ قال: ‏رحمتَ الله قریبٌ مِن المحسنینَ.‎[7]‎

‏    ‏‏قال ابوعبدالله ـ علیه السلام: و کتب رجل الی ابی ذر ـ رضی الله ‏‎ ‎‏عنه: یا اباذر، اطرفنی بشی ء من العلم. فکتب الیه: ان العلم کثیر، و‏‎ ‎‏لکن ان قدرت ان لا تسی ء الی من تحبه، فافعل. فقال له الرجل: و‏‎ ‎‏هل رأیت احدا یسی ء الی من یحبه؛ فقال له: نعم، نفسک احب‏‎ ‎‏الانفس الیک؛ فاذا انت عصیت الله ، فقد اسات الیها.‏‎[8]‎

‏    ‏‏ترجمه: «فرمود حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ آمد مردی به‏‎ ‎‏سوی ابی ذر؛ پس گفت: "ای ابی ذر، چیست ما را که مرگ را‏‎ ‎‏کراهت داریم؟" فرمود: "برای اینکه شما تعمیر کردید دنیا را و‏‎ ‎‏خراب کردید آخرت را، پس کراهت دارید که منتقل شوید از‏‎ ‎‏آبادان به سوی خرابه." پس گفت به او: "چگونه می بینی وارد شدن‏‎ ‎‏ما را بر خدا؟" فرمود: "اما نیکوکاران از شما مثل غایب وارد شود‏‎ ‎‏بر اهلش؛ و اما بدکار از شما مثل بنده گریزانی که برگردانده شود‏‎ ‎‏به سوی مولایش." گفت: "پس چگونه می بینی حال ما را پیش‏‎ ‎‏خدا؟" فرمود: "عرضه دارید اعمال خود را بر قرآن، همانا خداوند‏‎ ‎‏می فرماید: «همانا نیکویان در نعمتها هستند و همانا بدان در‏‎ ‎‏جهنمند."» حضرت فرمود آن مرد گفت: "پس کجاست رحمت‏‎ ‎‏خدا؟" گفت: "رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران."».‏

‏     «فرمود حضرت صادق ـ علیه السلام: و نوشت مردی به سوی‏‎ ‎‏ابی ذر ـ رضی الله عنه: "ای اباذر، تحفه ای بفرست مرا به چیزی از‏‎ ‎‏علم." پس نوشت به او: "همانا علم بسیار است؛ ولیکن اگر بتوانی‏‎ ‎‏بدی نکنی به کسی که دوست داری او را، بکن." گفت آن مرد به او:‏‎ ‎‏"آیا دیدی کسی را که بدی کند به کسی که دوست می دارد او را!"‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 195

‏پس فرمود: "آری نفس تو دوست ترین نفسهاست به تو، پس وقتی‏‎ ‎‏که تو عصیان خدا کنی بدی کردی به سوی او."»‏

‏     ‏‏... و اما خوف و کراهت متوسطین، یعنی آنهایی که ایمان به‏‎ ‎‏عالم آخرت ندارند، برای آنست که وجهه قلب آنها متوجه به‏‎ ‎‏تعمیر دنیاست و از تعمیر آخرت غفلت ورزیدند؛ از این جهت‏‎ ‎‏میل ندارند از محل آبادان معمور به جای خراب منتقل شوند؛‏‎ ‎‏چنانچه حضرت ابی ذر ـ رضی الله عنه ـ فرمود. و این نیز از نقص‏‎ ‎‏ایمان و نقصان اطمینان است، والا با ایمان کامل ممکن نیست‏‎ ‎‏اشتغال به امور دنیه دنیویه و غفلت از تعمیر آخرت. ‏

‏     بالجمله، این وحشتها و کراهت و خوفها برای نادرستی اعمال‏‎ ‎‏و کجرفتاری و مخالفت با مولاست، والا اگر مثلاً حساب ما درست‏‎ ‎‏بود و خود ما قیام به محاسبه خود کرده ‏‏[‏‏بودیم‏‏]‏‏ وحشت از حساب‏‎ ‎‏نداشتیم؛زیرا که آنجا حساب عادلانه و محاسب عادل است، پس‏‎ ‎‏ترس ما از حساب از بدحسابی خود ما است و از دغل بودن و‏‎ ‎‏دزدی، ‏‏[‏‏نه‏‏]‏‏ از محاسبه است.(106)‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خوف کمّل از عظمت حق تعالی

‏اما حال کمل و مؤمنین مطمئنین، پس آنها کراهت از موت ندارند‏‎ ‎‏گرچه وحشت و خوف دارند. زیرا که خوف آنها از عظمت حق‏‎ ‎‏تعالی و جلالت آن ذات مقدس است؛ چنانچه رسول خدا ـ صلی‏‎ ‎‏الله علیه و آله ـ می فرمود: فاین هول المطّلع؛‏‎[9]‎‏ و حضرت‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ در شب نوزدهم وحشت و دهشت‏‎ ‎‏عظیمی داشت، با آنکه می فرمود: ‏والله لابن ابی طالب انس بالموت من‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 196

الطفل بثدی امه.‎[10]‎‏(107)‏

*  *  *

‏ ‏

سبب خوف و کراهت ناقصان

‏بدان که مردم در کراهت داشتن موت و ترس از آن بسیار مختلف‏‎ ‎‏هستند و مبادی کراهت آنها مختلف است. و آنچه را که حضرت‏‎ ‎‏ابی ذر ـ رضوان الله تعالی علیه ـ بیان فرمودند حال متوسطان است؛‏‎ ‎‏و ما اجمالاً حال ناقصین و کاملین را بیان می نماییم.‏

‏     ‏‏پس، بـاید دانسـت که کراهت ما مردن را و خوف ما ناقصان از‏‎ ‎‏آن، برای... این است که انسـان به حسب فطـرت خـداداد و جبلت‏‎ ‎‏اصلـی، حب بقـاء و حیـات دارد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ متنفراست از فنا و ممـات. و‏‎ ‎‏این متعـلق است به بقـای مطلق و حیـات دائمی سرمدی؛ یعنی،‏‎ ‎‏بقـایی که در آن فنـا نباشد و حیـاتی که در آن زوال نباشـد. بعضی‏‎ ‎‏از بـزرگان‏‎[11]‎‏ با همیـن فطرت اثبات معـاد می فرمودنـد به بیانی که‏‎ ‎‏ذکر آن اکنـون خارج از مقصـد ماست. و چون در فطرت انسان این‏‎ ‎‏حب است و آن تنفـر، آنچه را که تشخیص بقا در آن داد و آن‏‎ ‎‏عالمی را که عالم حیـات دانست، حب و عشـق به آن پیدا می کند، و‏‎ ‎‏از عـالم مقابل آن متنفر می شـود. و چون ما ایمـان به عالم‏‎ ‎‏آخـرت نداریم و قلوب ما مطمئن به حیات ازلی و بقای سرمدی‏‎ ‎‏آن عالم نمی باشد، از این جهت علاقمند به این عالم و گریزان از‏‎ ‎‏موت هستیم به حسب آن فطرت و جبلت... ادراک و تصدیق عقلی‏‎ ‎‏غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است ماها ادراک عقلی یا تصدیق‏‎ ‎‏تعبدی داریم به اینکه موت ـ که عبارت از انتقال از نشئه نازله‏‎ ‎‏مظلمه ملکیه است به عالم دیگر که عالم حیات دایمی نورانی و‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 197

‏نشئه باقیه عالیه ملکوتیه است ـ حق است؛ اما قلوب ما از این‏‎ ‎‏معرفت حظی ندارد و دلهای ما از آن بیخبر است. بلکه قلوب ما‏‎ ‎‏اخلاد به ارض طبیعت و نشئه ملکیه دارد و حیات را عبارت از‏‎ ‎‏همین حیات نازل حیوانی ملکی می داند، و برای عالم دیگر که‏‎ ‎‏عالم آخرت و دار حیوان است حیات و بقایی قائل نیست. از این‏‎ ‎‏جهت، رکون و اعتماد به این عالم داریم و از آن عالم فراری و‏‎ ‎‏خائف و متنفر هستیم. این همه بدبختیهای ما برای نقص ایمان و‏‎ ‎‏عدم اطمینان است. اگر آن طوری که به زندگانی دنیا و عیش آن‏‎ ‎‏اطمینان داریم و مؤمن به حیات و بقای این عالم هستیم، به قدر‏‎ ‎‏عشر آن به عالم آخرت و حیات جاویدان ابدی ایمان داشتیم،‏‎ ‎‏بیشتر دل ما متعلق به آن بود و علاقمند به آن بودیم و قدری در‏‎ ‎‏صدد اصلاح راه آن و تعمیر آن برمی آمدیم؛ ولی افسوس که‏‎ ‎‏سرچشمه ایمان ما آب ندارد و بنیان یقین ما بر آب است؛ ناچار‏‎ ‎‏خوف ما از مرگ از فنا و زوال است. و علاج قطعی منحصر آن وارد‏‎ ‎‏کردن ایمان است در قلب به فکر و ذکر نافع و علم و عمل‏‎ ‎‏صالح.(108)‏

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 198

  • . اشاره است به آیه مبارکه: «وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی؛ و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، نشانم ده چگونه مردگان را زنده می کنی، گفت: مگر ایمان نیاوردی؟ گفت: آری ایمان دارم، اما برای اینکه دلم آرام گیرد»؛ بقره / 260.
  • . نهج البلاغه؛ خطبه 5.
  • . تاریخ طبری؛ ج 4، ص 308.
  • . «مرگ هرگز تو را نترساند، زیرا تلخی آن در ترسیدن از آن است»؛ قبسات؛ ص 479. در قبسات مطبوع «استهینوا بالموت؛ مرگ را سبک بشمارید» آمده است.
  • . انفطار /  14ـ15.
  • . اعراف /  56.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 458، کتاب الایمان و الکفر، باب محاسبة العمل، ح 20.
  • . «پس چگونه خواهد بود وحشت روز حساب»؛ تفسیر برهان؛ ج 4، ص 517، ذیل آیه یک سوره نصر، ح 2.
  • . «به خدا سوگند، پسر ابوطالب به مرگ آشناتر است از کودک به پستان مادرش»؛ نهج البلاغه؛ خطبه 5.
  • . شاه آبادی، محمدعلی؛ رشحات البحار؛ ص 263، کتاب الانسان و الفطره.