فصل نهم: معاد جسمانی

شبهه اول

‏ ‏

شبهات معاد جسمانی

‏ ‏

شبهه اوّل

‏ ‏

شبهه آکل و مأکول

پاسخ شبهه بنابر مسلک صدرا

پاسخ دیگر بر پایه بقای عجب ذنب

نقد پاسخ عجب الذّنب و جزء لایتجزّی

‏در این شبهه گفته می شود: اگر بر فرض طایفه ای باشند که غذای‏‎ ‎‏آنها بدن انسان باشد و مثلاً یک نفر از این طایفه حتّی نطفه اش هم‏‎ ‎‏از عصاره بدن انسانهای دیگر منعقد شده باشد، و اِنبات لحم او به‏‎ ‎‏واسطه ارتزاق از بدن آنها باشد، معاد چنین انسانی چگونه است؟‏‎ ‎‏و اجزای بدن مأکول که حالا بدن آکل را تشکیل داده است در‏‎ ‎‏قیامت به کدام بدن تعلّق می گیرد، به بدن آکل یا به بدن مأکول؟‏

‏     ‏‏بنابر مسلک آخوند ـ قدس سره ـ این شبهه به روشنی و وضوح‏‎ ‎‏مندفع است، برای این که گفتیم معاد با اجزای پوسیده بدن محقّق‏‎ ‎‏نمی شود، بلکه به همراه روح بدن الطف و اعلایی محشور خواهد‏‎ ‎‏شد (که نفس آن را افشا کرده). بلی قائلین به معادی که نظرشان طبق‏‎ ‎‏استعداد و فهم عامّه است، باید به این اشکال جواب دهند. آنها هم‏‎ ‎‏حرفهای مختلفی زده اند، مثلاً گفته اند: یک ذرّه به نام «عُجب‏‎ ‎‏الذَّنْب» هست که تا آخر باقی می ماند و نمی پوسد و تحلیل نمی رود.‏‎ ‎‏ولی از حرفهای این دسته معلوم نمی شود که آیا انسان عبارت است‏‎ ‎‏از همان یک ذرّه دمچه ای است که در آخر ستون فقرات می باشد؟‏

‏اینها حرفهایی است که نگفتنش بهتر از گفتنش است.‏‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 305

‏ ‏

‏     ‏‏گاه به یک روایت عامّه ای که سندش اصلاً معلوم نیست‏‎ ‎‏تمسّک می کنند و آن خبر این است ‏کُلُّ شَیْ ءٍ مِنَ الْبَدَنِ یُمْحی إلاّ عُجْبُ‎ ‎الذَّنبِ‎[2]‎‏ که مراد آن استخوان آخر ستون فقرات باشد. حال اگر چنین‏‎ ‎‏جزئی واقعا باقی بماند، اساسا می توان گفت که اجزای دیگر در‏‎ ‎‏اطراف آن جمع می شوند و بدن دوباره تشکیل می گردد، و به‏‎ ‎‏واسطه آن عُجب الذَّنب که در بدن اوّلی بوده بدن دوم عین بدن‏‎ ‎‏اوّل می شود؟ مگر تمام بدن درون عُجب الذَّنب است؟ تمام بدن‏‎ ‎‏تو یعنی آن استخوان آخر ستون فقرات؟ علاوه بر این که همان‏‎ ‎‏هم، استخوان است و یقینا می پوسد.‏‎[3]‎

‏     ‏‏جمعی چون دیده اند که عُجب الذَّنب هم می پوسد، برای‏‎ ‎‏اثبات عقیده خودشان به «جزء لایتجزّی» چسبیده اند. ما‏‎ ‎‏می پرسیم اوّلاً آیا وجود جزء لایتجزّی معقول است یا نه؟ به‏‎ ‎‏براهین متقن، در جای خودش ثابت شده که وجود جزء لایتجزّی‏‎ ‎‏ممکن نیست. ثانیا آیا بدن تو همان جزء لایتجزّی است و اگر فرضا‏‎ ‎‏در کنار آن چندین من استخوان و گوشت و پوست ـ از هرکس که‏‎ ‎


کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 306

‏باشد ـ قرار دهند چون آن جزء از بدن تو باقی است باز بدن تو‏‎ ‎‏درست می شود؟ پس اگر آن جزء را ببرند و کوه دماوند را به آن‏‎ ‎‏وصل کنند، کوه دماوند با آن جزء در مجموع بدن تو را تشکیل‏‎ ‎‏می دهد؟ بدین ترتیب، در حقیقت باید ملتزم شد که آن جزء قائم‏‎ ‎‏مقام تمامی بدن تو است. آیا این حرفها خنده آور نیست؟ آیا‏‎ ‎‏انصاف است به یک شرع متین و مقدّس این حرفها را نسبت داد؟‏‎ ‎‏آیا وقتی این خاکها را جمع کردند و از آنها گوشت و استخوان‏‎ ‎‏تشکیل یافت و دوباره نفس وارد بدن شد، این بدن «عین» بدن‏‎ ‎‏اوّلی است یا «مثل» آن؟ و یا اصلاً از باب مماشات می گوییم «مثل»‏‎ ‎‏آن است زیرا «مثل» هم نیست.‏

‏     صریح آیه ای که این جمع برای اثبات عقیده خودشان به آن‏‎ ‎‏متشبّث می شوند، یعنی آیه مبارکه: ‏قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ * قُلْ‎ ‎یُحْیِیهَا الَّذی اَنْشَأَهآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ‎[4]‎‏ نفی مثلیّت است، و آنها‏‎ ‎‏می گویند که معنی آیه این است که همین استخوان پوسیده را که‏‎ ‎‏خاکهایش مانده، (آن هم اگر مانده باشد و تبدّلات و استحالات‏‎ ‎‏دیگری رخ نداده باشد) جمع می کنند و از نو استخوان درست‏‎ ‎‏می کنند، غافل از این که آیه چیزی دیگری می گوید. خداوند‏‎ ‎‏می فرماید «من یحییها». برای قیامت تعبیر «احیا» به کار برده ولی‏‎ ‎‏برای مرّه اوّلی به انشا تعبیر آورده است.(193)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 307

  • . «همه اجزای بدن نابود می شوند. بجز عجب الذّنب»؛ بحارالانوار؛ ج 7، ص 43، کتاب العدل و المعاد، باب اثبات الحشر و کیفیّته...، ح 19 ؛ مسند احمد حنبل؛ ج 2، ص 315،499.
  • . در روایت عامّی از حضرت رسول اکرمص منقول است: «یبلو بنی آدم الاّ عجب الذنب منه». علما در تفسیر عجب الذّنب اختلاف کرده اند. بعضی از متکلمین گفته اند: «عجب الذّنب» عبارت از استخوان آخر ستون فقرات است، که دُم حیوانات از آنجا در می آید و در فارسی آن را «دُمچه» گویند. این دُمچه نمی پوسد و همین برای بقای بدن انسان کفایت می کند؛ زیرا در هاضمه هیچ آکلی هضم نمی شود.     بعضی دیگر گفته اند مراد از عجب الذّنب «اجزای اصلیّه بدن» است، و غزّالی گفته که مراد «نفس» است، و تعابیر دیگری را نیز گفته اند. مرحوم آخوند می گوید: «عظم الذّنب» و یا «عجب الذّنب» عبارت از «قوّه خیالیّه» می باشد که آخرین مرتبه عالم غیب است و دار طبیعت و عالم شهادت که به منزله دُمِ سراسر عالم است از آن شروع می شود گرچه خودش دُم و دنباله نیست، ولی دنباله عالم، از دار طبیعت خارج شده است، کانّه از آن روییده است پس قوّه خیال و مرتبه خیالیّه، غیب نیست، بلکه عالم شهادت است؛ و این قوه خیالیّه که نفس خیالی است، نمی پوسد، و تمام قوا در آن عالم، در آن جمع است، به طوری که قوّه خیال، بین لمس و بصر و سمع است.
  • . «گفت این استخوانهای پوسیده را چه کسی زنده می کند؟ (ای رسول ما) بگو آن خدایی زنده می کند که اول بار آنها را حیات بخشیده و او بر هر آفرینشی داناست»؛ (یس /  78 ـ 79).