تکثّر وجود به وجود و ماهیت
برای وجود دو کثرت است:
اول: کثرت به واسطۀ ماهیات که مقابل محمول است، مانند: «الانسان موجود» و «الفرس موجود» و مراد از کثرت در متن این قسم است.
دوم: کثرت در حقیقت که از ناحیۀ خود وجود است، و آن کثرتی مانند کثرات دیگر نیست، بلکه کثرتی نوریه است که مؤکد وحدت است، چنانکه سابقاً در ذکر قول فهلویون گذشت.
بنابراین، برای وجود، کثرات عرضیه و مراتب طولیه است، مانند نور که دارای عرض عریض وطول طویل است. مثلاً نور این اتاق و آن اتاق که مرتبۀ متنزّله ای از آفتاب است و در عالم تنزل محدود به حدود مساکن بوده، در عرض یکدیگر است. ویک مرتبۀ طولیه برای نور است که اگر کرۀ زمین دریک فرسخی خورشید قرار گیرد ذوب و آب خواهد گردید، از بس که در نوریت شدید است.
برای توضیح این قسم تکثری که مضرّ به وحدت نیست، چنین گفته می شود: مابه الاشتراک اشیاء در عالم، یا تمام ذات و مابه الامتیاز خارج از ذات است، مانند زید و عمرو که در ذات، یعنی انسانیت، شریک و در خارج از ذات، یعنی در کیف و کمّ، امتیاز دارند.
و یا مابه الامتیاز تمام ذات و مابه الاشتراک خارج از ذات است، مثل کمّ و کیف که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 4
دو حقیقت مختلف و از دو مقوله ای هستند که در ذات کمال تباین و امتیاز را دارند و در خارج از ذات در عارضیت شرکت دارند.
و یا در بعضی از ذات شریک و در بعضی از ذات ممتازند، مانند انسان و فرس، که در حیوانیت شریک و در فصل امتیاز دارند.
مشائین در تمایز ما بین اشیاء بیش از این سه قسم تصور ننموده اند. ولی اشراقیین قسم چهارمی تصور کرده اند و آن اینکه مابه الاشتراک و مابه الامتیاز هر دو به تمام ذات باشد، و چون این نظریه غریب است ثمرات غریبه ای هم دارد.
یکی از ثمرات این است که قسم چهارم، از قسم اول که مابه الاشتراک به تمام ذات و مابه الامتیاز به خارج از ذات است، وحدتش بیشتر است؛ چون در آنچه مابه الامتیاز است اشتراک دارد.
ثمرۀ دیگر اینکه: در قسم چهارم تکثر و بینونت بیش از آن قسمی است که مابه الامتیاز به تمام ذات و مابه الاشتراک به خارج از ذات باشد؛ زیرا در آن اگرچه امتیاز به تمام ذات است ولی خارج مابه الاشتراک است، لکن در قسم چهارم تنها امتیاز به تمام ذات است.
برای قسم چهارم به یک خط یک ذرعی و یک خط دو ذرعی که خط بسیط است، تنظیر شده است، که مابه الاشتراک و مابه الامتیاز هر دو ذات خط است؛ چون خط یک ذرعی بسیط است، نه اینکه مرکب از وجود یک ذرع و فقدان یک ذرع دیگر باشد؛ زیرا فقدان، جزء حقیقت نمی شود. چراکه این کتاب مثلاً عبارت از این بین الدفّتین است، نه اینکه مرکب از این حقیقتِ بین الدفّتین و فقدان حجر و شجر و غیره باشد؛ چون اگر مرکب از فقدان و اَعدام وجودات دیگر باشد لازم می آید که اَعدام آنها
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 5
جزء حقیقت این کتاب باشد و اَعدام اشیاء غیر متناهیه، غیر متناهی است. و چون لحاظ غیر متناهی ممکن نیست، پس این کتاب را هم نمی توان تصور کرد، و حال آنکه بالبداهه می توان آن را تصور نمود، بنابراین اَعدام جزء حقیقت نیستند.
و همچنین به نور تنظیر شده است، مانند نور آفتاب به فاصلۀ یک فرسخ از آن، و نوری که ما فعلاً در پرتو آن زندگی می کنیم، مابه الاشتراک و همچنین مابه الامتیاز، هر دو اصل نور است؛ بنا بر اینکه ما نور را بسیط بدانیم.
مخفی نماند که مثال و تقریب کنندۀ به ذهن از خود ممثَّل ذکر شده؛ چون شرکت و امتیاز دو خط مذکور در وجود است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 6