مقصد اول امور عامّه

تکثّر وجود به وجود و ماهیت‌

تکثّر وجود به وجود و ماهیت

‏ ‏

‏برای وجود دو کثرت است:‏

‏اول: کثرت به واسطۀ ماهیات که مقابل محمول است، مانند: «الانسان موجود» و‏‎ ‎‏«الفرس موجود» و مراد از کثرت در متن این قسم است.‏

‏دوم: کثرت در حقیقت که از ناحیۀ خود وجود است، و آن کثرتی مانند کثرات دیگر‏‎ ‎‏نیست، بلکه کثرتی نوریه است که مؤکد وحدت است، چنانکه سابقاً در ذکر قول‏‎ ‎‏فهلویون گذشت.‏‎[1]‎

‏بنابراین، برای وجود، کثرات عرضیه و مراتب طولیه است، مانند نور که دارای‏‎ ‎‏عرض عریض وطول طویل است. مثلاً نور این اتاق و آن اتاق که مرتبۀ متنزّله ای از‏‎ ‎‏آفتاب است و در عالم تنزل محدود به حدود مساکن بوده، در عرض یکدیگر است.‏‎ ‎‏ویک مرتبۀ طولیه برای نور است که اگر کرۀ زمین دریک فرسخی خورشید قرار گیرد‏‎ ‎‏ذوب و آب خواهد گردید، از بس که در نوریت شدید است.‏

‏برای توضیح این قسم تکثری که مضرّ به وحدت نیست، چنین گفته می شود: مابه‏‎ ‎‏الاشتراک اشیاء در عالم، یا تمام ذات و مابه الامتیاز خارج از ذات است، مانند زید و‏‎ ‎‏عمرو که در ذات، یعنی انسانیت، شریک و در خارج از ذات، یعنی در کیف و کمّ،‏‎ ‎‏امتیاز دارند.‏

‏و یا مابه الامتیاز تمام ذات و مابه الاشتراک خارج از ذات است، مثل کمّ و کیف که‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 4

‏دو حقیقت مختلف و از دو مقوله ای هستند که در ذات کمال تباین و امتیاز را دارند و‏‎ ‎‏در خارج از ذات در عارضیت شرکت دارند.‏

‏و یا در بعضی از ذات شریک و در بعضی از ذات ممتازند، مانند انسان و فرس، که‏‎ ‎‏در حیوانیت شریک و در فصل امتیاز دارند.‏

‏مشائین در تمایز ما بین اشیاء بیش از این سه قسم تصور ننموده اند.‏‎[2]‎‏ ولی اشراقیین‏‎ ‎‏قسم چهارمی تصور کرده اند و آن اینکه مابه الاشتراک و مابه الامتیاز هر دو به تمام‏‎ ‎‏ذات باشد،‏‎[3]‎‏ و چون این نظریه غریب است ثمرات غریبه ای هم دارد.‏

‏یکی از ثمرات این است که قسم چهارم، از قسم اول که مابه الاشتراک به تمام ذات‏‎ ‎‏و مابه الامتیاز به خارج از ذات است، وحدتش بیشتر است؛ چون در آنچه مابه الامتیاز‏‎ ‎‏است اشتراک دارد.‏

‏ثمرۀ دیگر اینکه: در قسم چهارم تکثر و بینونت بیش از آن قسمی است که مابه‏‎ ‎‏الامتیاز به تمام ذات و مابه الاشتراک به خارج از ذات باشد؛ زیرا در آن اگرچه امتیاز به‏‎ ‎‏تمام ذات است ولی خارج مابه الاشتراک است، لکن در قسم چهارم تنها امتیاز به تمام‏‎ ‎‏ذات است.‏

‏برای قسم چهارم به یک خط یک ذرعی و یک خط دو ذرعی که خط بسیط است،‏‎ ‎‏تنظیر شده است،‏‎[4]‎‏ که مابه الاشتراک و مابه الامتیاز هر دو ذات خط است؛ چون خط‏‎ ‎‏یک ذرعی بسیط است، نه اینکه مرکب از وجود یک ذرع و فقدان یک ذرع دیگر‏‎ ‎‏باشد؛ زیرا فقدان، جزء حقیقت نمی شود. چراکه این کتاب مثلاً عبارت از این بین‏‎ ‎‏الدفّتین است، نه اینکه مرکب از این حقیقتِ بین الدفّتین و فقدان حجر و شجر و غیره‏‎ ‎‏باشد؛ چون اگر مرکب از فقدان و اَعدام وجودات دیگر باشد لازم می آید که اَعدام آنها‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 5
‏جزء حقیقت این کتاب باشد و اَعدام اشیاء غیر متناهیه، غیر متناهی است. و چون‏‎ ‎‏لحاظ غیر متناهی ممکن نیست، پس این کتاب را هم نمی توان تصور کرد، و حال آنکه‏‎ ‎‏بالبداهه می توان آن را تصور نمود، بنابراین اَعدام جزء حقیقت نیستند.‏

‏و همچنین به نور تنظیر شده است،‏‎[5]‎‏ مانند نور آفتاب به فاصلۀ یک فرسخ از آن، و‏‎ ‎‏نوری که ما فعلاً در پرتو آن زندگی می کنیم، مابه الاشتراک و همچنین مابه الامتیاز، هر‏‎ ‎‏دو اصل نور است؛ بنا بر اینکه ما نور را بسیط بدانیم.‏

‏مخفی نماند که مثال و تقریب کنندۀ به ذهن از خود ممثَّل ذکر شده؛ چون شرکت و‏‎ ‎‏امتیاز دو خط مذکور در وجود است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 6

  • )) شرح منظومه، بخش حکمت، ص 22ـ23.
  • )) رجوع کنید به: التحصیل، ص 502ـ507؛ مباحثات، ص 218ـ219؛ و نیز: اسفار، ج 2، ص 9 و بعد؛ تعلیقۀ صدر المتألهین بر شفا، ص 207.
  • )) رجوع کنید به: مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 293ـ302 و 333ـ334؛ و نیز: اسفار، ج 1، ص 427.
  • )) رجوع کنید به: مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج1، ص299؛ اسفار، ج 1، ص 434.
  • )) رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 119ـ120.