مقصد اول امور عامّه

دفع شبهه معدوم مطلق

دفع شبهۀ معدوم مطلق

‏ ‏

‏حمل محمول بر موضوع دو قسم است: یکی اینکه موضوع به حمل شایع صناعی‏‎ ‎‏باشد، یعنی فردی که با مفهوم در خارج متحد است مانند «زیدٌ انسانٌ»، دیگر آنکه‏‎ ‎‏مفهومی را مورد نظر قرار داده و تحت تصور درآورده و حکمی برای آن اثبات نمایند،‏‎ ‎‏ولکن علت آنکه مفهوم را بوجهه و عنوانه ملاحظه نموده آن است که مرآت برای افراد‏‎ ‎‏خارج و حاکی از آنها باشد. مثل اینکه بگوید: «الانسان ماشٍ» در این صورت، مفهوم به‏‎ ‎‏جهت سرایت حکم به خارج و تمام افراد تصور شده است. و گاهی در این قسم به‏‎ ‎‏حاقّ مفهوم و حقیقت آن نظر شده و حکم را روی خود مفهوم متصور می برند، مثل‏‎ ‎‏«الانسان نوع».‏

‏مطلب دیگر آنکه: قضیه یا موجبه، یا در حکم موجبه و یا سالبه، یا در حکم سالبه‏‎ ‎‏است. مناط در قضیۀ موجبه، اثبات شی ء برای شی ء است، و به عبارت دیگر: لزوم‏‎ ‎‏کون رابط است، وبه بیان سوم: بستن چیزی (یعنی محمول) به چیزی (یعنی موضوع)‏‎ ‎‏است؛ اعم از اینکه محمول، شی ء ثابت برای موضوع و یا شی ء منفی از موضوع باشد.‏‎ ‎‏خلاصه آنکه: محمول خارج از صدق موجبیت و سالبیت قضیه است، بلکه دخیل‏‎ ‎‏بستن و کون رابط است، منتها در صورتی که محمول معنای ثبوتی داشته باشد مانند‏‎ ‎‏«الانسان موجودٌ» قضیه، موجبه و در صورتی که معنای سلبی داشته باشد، مانند‏‎ ‎‏معدولة المحمول، در حکم موجبه است؛ زیرا اگرچه لامعدومیت مثلاً امر سلبی است،‏‎ ‎‏ولی در مثل «زیدٌ لا معدوم» این محمول سلبی به موضوع بسته می شود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 12
‏و اما در قضیۀ سالبه، باز کردن حمل است و «لیس»ی مفارق لازم است، مانند «زیدٌ‏‎ ‎‏لیس بقائم» و در قضیۀ در حکم سالبه، محمول چیزی است که دال بر سلبیت است،‏‎ ‎‏مانند «شریک الباری ممتنعٌ» که اصل معنای محمول، امتناع وجود موضوع است، و‏‎ ‎‏مانند «زیدٌ اُمّی» که اصلاً خود اُمّیت متضمّن معنای عدم کتابت است.‏

‏بعد از تمهید این مقدمات، شبهه ای که در اثبات ثابتات و در این مبحث است حل‏‎ ‎‏می شود؛ به این صورت که در قضیۀ «المعدوم المطلق لایخبر عنه» مفهوم «المعدوم‏‎ ‎‏المطلق» برای اثبات حکم تصور شده، ولکن نمی خواهیم بر این مفهوم به نحو حمل‏‎ ‎‏اوّلی حکم کنیم، بلکه می خواهیم بر حاقّ حقیقت او حکمی اثبات نموده و به وسیلۀ‏‎ ‎‏آن، مصداق «المعدوم المطلق» را دیده و حکم را به آن مصداق سرایت دهیم.‏

‏البته معدوم مطلق به حمل شایع مصداق ندارد و بحت ظلمت است و لذا حامل‏‎ ‎‏هیچ حکمی نیست. پس آنچه تصور گردیده مفهوم است و آن در نظر عقل موجود‏‎ ‎‏است و آنچه که به وسیلۀ مفهوم می خواهیم حکم را به آن سرایت دهیم در صفحۀ‏‎ ‎‏وجود مطلقاً نیست. و شکی نیست که در احکام سلبیه و قضایای سالبه، وجود موضوع‏‎ ‎‏در عالم خارج لازم نیست و وجود تصوری او کفایت می کند، این است که «زیدٌ لیس‏‎ ‎‏بقائم» با اینکه اصلاً زید در خارج نباشد، یا باشد و قائم نباشد، سازش دائمی دارد.‏‎ ‎‏گفته اند: «ثبوت شی ء لشی ء فرع ثبوت المثبت له»‏‎[1]‎‏ در قضایای موجبه است که در آن،‏‎ ‎‏وجود خارجی موضوع لازم است. و اما در قضایای سالبه، وجود خارجی موضوع‏‎ ‎‏لازم نیست، بلکه صرف تصور آن برای حکم کردن کافی است. و بالجمله: در حاقّ‏‎ ‎‏وعاء و بارانداز حکم، تحقق موضوع لازم نیست و تصور آن کفایت می کند.‏

‏والحاصل: مصحّح قضیۀ «المعدوم المطلق لایخبر عنه» این است که تصور معدوم‏‎ ‎‏مطلق، موجود است و این وجودِ تصوری کافی است، ولکن به آن عنایت نیست، و‏‎ ‎‏لازم نیست مصداق معدوم مطلق در وعاء خود موجود باشد. و اما جواب قول خصم‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 13

‏در «شریک الباری ممتنعٌ» این است که محمول به حاقّ و زبان خود گویاست‏‎ ‎‏که مصداق لاوجود له می باشد و مفهوم متصور در نفس مخلوق است و به آن‏‎ ‎‏عنایت نیست.‏

‏و قول خصم که می گوید: الشی ء إمّا ثابت فی الذهن او فی الخارج و إمّا لا ثابت فی‏‎ ‎‏الذهن و لا فی الخارج، و حال آنکه شی ء باید تصور شود تا بتوان بر آن حکم کرد و آن‏‎ ‎‏را مقسم قرار داد، و وقتی که شی ء ثابت در ذهن است چطور می توان گفت: و إمّا لا‏‎ ‎‏ثابت فی الذهن؟!‏

‏جواب آن این است که: انسان به اشیایی عالم است، ولی ذهول از علم خود دارد و‏‎ ‎‏غافل است از اینکه به آنها عالم است.‏

‏و به عبارت دیگر: چیزی را که انسان لحاظ می کند و در آن لحاظ قصد دیدن و به‏‎ ‎‏ذهن آوردن آن شی ء را دارد، محال است ببیند که آن لحاظ، ملحوظ اوست، بلکه‏‎ ‎‏چنین دیدنی محتاج لحاظ مستقل دیگری است، و لحاظ اوّلی نظر و لحاظ آلی است.‏

‏البته اینکه خصم می گوید: شی ء باید تصور شده و وجود ذهنی بیابد، درست است،‏‎ ‎‏منتها حاکم به این وجود ذهنی که قائم به لحاظ و تصور اوست، عالم نبوده و غافل از‏‎ ‎‏تصور خویش و موجودیت شی ء در نفس خود می باشد، و لذا به آن توجهی ندارد و‏‎ ‎‏وعاءِ حاقّ حقیقت را دیده و حکم می کند. البته با قطع نظر از وجود شی ء در نفس در‏‎ ‎‏این قول که: «شی ء یا در نفس و یا در خارج است و یا اصلاً نه در ذهن و نه در خارج‏‎ ‎‏است» وعاءِ حاقّ حقیقت، خارج نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 14

  • )) برای تفصیل بیشتر این قاعده رجوع کنید به: اسفار، ج 1، ص 138 و 368ـ371؛ شرح منظومه، بخش منطق، ص 50.