مقصد اول امور عامّه

رد شبهات قائلین به بخت و اتفاق

رد شبهات قائلین به بخت و اتفاق

‏در عرف شایع است که بعضی چیزها را اتفاقی گویند، یعنی به خودی خود بر‏‎ ‎‏خلاف انتظام عالم حاصل شده است. مثلاً چون با نظر به افراد نوع انسان دست باید‏‎ ‎‏دارای پنج انگشت باشد، می گویند اتفاقاً فلانی شش انگشت دارد. و همچنین‏‎ ‎‏می گویند بخت فلانی، فلان چیز را ایجاب نمود. وچه بسا گویند: بخت عالم بود که‏‎ ‎‏اقبال یار او شد.‏

‏پس کسانی که قضیۀ احتیاج ممکن به مؤثر را انکار نموده اند، انکار ایشان مساوق و‏‎ ‎‏هم دوش و هم رکاب و هم عنان با جواز ترجّح بلا مرجح است که بدتر از ترجیح بلا‏‎ ‎‏مرجح است و اشعری‏‎[1]‎‏ هم آن را قبول ندارد.‏

‏فخر رازی‏‎[2]‎‏ از طرف قائلین به بخت و اقبال و اتفاق شبهاتی ذکر نموده‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 33
‏است.‏‎[3]‎‏ از آن جمله گفته است: احتیاج ممکن به مؤثر یا در ماهیت است، که ماهیت او‏‎ ‎‏را ماهیت قرار دهد و یا در وجود اوست، یعنی وجود او را وجود قرار دهد. این هر دو‏‎ ‎‏مستلزم سلب شی ء از خود و اثبات شی ء برای نفس است که محال است. و یا در‏‎ ‎‏اتصاف ماهیت به وجود یا وجود به ماهیت است، اتصاف هم امر عدمی است.‏

‏اما اینکه اگر چیزی ماهیت را ماهیت قرار دهد، سلب الشی ء عن نفسه لازم می آید؛‏‎ ‎‏چون معنای آن این است که مؤثر، ماهیت را به ماهیتی که هست اعطا نماید و لازمۀ این‏‎ ‎‏سخن این است که ماهیت، ماهیت نباشد و مؤثر ماهیت را به آن ماهیت اعطا کند و این‏‎ ‎‏مستلزم سلب الشی ء عن نفسه است.‏

‏و همچنین اگر ماهیت را به ماهیت بدهد، و در آن تأثیر نماید تا ماهیت ماهیت شود‏‎ ‎‏و شی ء را برای خود آن اثبات کند، اثبات شی ء برای نفس لازم می آید، مطلب در‏‎ ‎‏وجود هم چنین است. نتیجه آنکه بودن جاعل مؤثر برای ممکن صحیح نیست.‏‎[4]‎

‏جواب شبهه این است که: این مطالب درست است و جعل به نحوی که گفته شد،‏‎ ‎‏جعل مرکب می شود. ولکن در جعل قول ثالثی است که جعل بسیط است.‏‎[5]‎‏ یعنی شی ء‏‎ ‎‏را ایجاد نماید نه اینکه شی ء را شی ء قرار دهد، مانند تصورات نفس که تجلیات نفس‏‎ ‎‏است، یعنی نفس اصلاً خود وجود را به متصورات خود اعطا می کند، نه اینکه چیزی‏‎ ‎‏باشد و چیز دیگری را به او بدهد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 34
‏و الحاصل آنکه: نوعی از تجلیات فعلی الهی سایه افکنده و وجود موجودات‏‎ ‎‏حاصل می گردد و به این نور، ماهیات ظهور و تجلی نموده در حالی که تجلی نداشت‏‎ ‎‏و در حاقّ وسط منتظر بود.‏

‏خلاصه آنکه: اثر جعل وجود عین الربط و صرف الربط است به طوری که اضافه‏‎ ‎‏طرف نداشته باشد، نه اینکه اثر جعل این است که وجود را وجود قرار دهد، موضوعی‏‎ ‎‏موجود، و محمولی موجود باشد و به آن موضوع وجود بدهد. چون در جعل گفتیم:‏‎ ‎‏وجود شی ء و لوازم وجود قابل جعل مرکب نیست، «ما جعل الله المشمش مشمشاً»، و‏‎ ‎‏«ما جعل الله الانسان انساناً»، و «ما جعل الله الأربعة زوجاً» به جعل تألیفی.‏

‏شبهۀ دیگر این است: اگر ممکن محتاج به مؤثر باشد، صفت مؤثریت با نظر به‏‎ ‎‏ذات مؤثر ممکن خواهد بود؛ زیرا اگر ممکن نباشد یا ممتنع و عدمی است و عدمی‏‎ ‎‏آلت فیض نیست. و اگر در ایصال فیض واجب باشد، باید صفت مؤثریت داشته باشد؛‏‎ ‎‏به صفت مؤثریت دوم نقل کلام می شود و تسلسل لازم می آید. و اگر مؤثریت ممکن‏‎ ‎‏شد از آن رهگذر که ممکن در حد ذات محتاج به مؤثر است، بنابراین احتیاج‏‎ ‎‏به مؤثریت دیگری لازم می آید وهکذا فیتسلسل.‏‎[6]‎

‏جواب شبهه این است که: صفت تأثیر تنها در عقل است و متأصّل نیست، چنانچه‏‎ ‎‏در معقول ثانی به اصطلاح حکیم گفتیم که اتصاف شی ء به شی ء چند قسم است:‏

‏یکی اینکه اتصاف در خارج باشد و صفت بالنظر به خارج وصف شی ء باشد،‏‎ ‎‏مانند بیاض این جسم.‏

‏دیگر اینکه وصف، صفت و لازم ماهیت باشد؛ گرچه اگر ماهیت را از‏‎ ‎‏تمام وجودات منحاز نماییم باز هم به نور وجود ظاهر خواهد شد، ولکن به اصل‏‎ ‎‏ذات ماهیت استقلالاً نظر کرده و از مابه الظهور قطع نظر می نماییم که در این‏‎ ‎‏مرتبه ذات نور منظور به نظر آلی است و حاقّ حقیقت و نفس الامر آن صفت را‏‎ ‎‏به تحلیل و تأمل و تعمّل عقلی همراه او ببینیم به طوری که صفت اصالتی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 35

‏نداشته و صرفاً منتزع از حاقّ حقیقت شی ء باشد.‏

‏و الحاصل: در باب علیت و معلولیت غیر از وجود، شی ء متأصلی که او هم در‏‎ ‎‏ایجاد معلول متأصل باشد نیست، بلکه وراء مبدأ، یعنی چیزی که محل صدور است، و‏‎ ‎‏ماصدر عنه، یعنی چیزی که از مبدأ صادر شده، چیزی نیست. صفت مصدریت و‏‎ ‎‏مصدوریت متأصل نبوده و در اینجا چند چیز اصیل غیر از ذات مبدأ و ذات مشتق‏‎ ‎‏نیست، بلکه این اوصاف بعد از کون الشی ء مبدءاً از خود ذات انتزاع می شود و‏‎ ‎‏عین آن است.‏

‏و همچنین در مانحن فیه صفت مؤثریت بعد از تحقق معلول از علت انتزاع‏‎ ‎‏می شود و با علت عینیت دارد.‏

‏خلاصه آنکه: در باب مؤثریت که به عنوان صفت علت، محمول و ثابت است،‏‎ ‎‏اتحاد و عینیت با موضوع کافی است تا حمل درست شود. نه اینکه علت چیزی و‏‎ ‎‏صفت مؤثریت چیز دیگری باشد تا این را به آن اضافه و نسبت دهیم.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 36

  • )) ابوالحسن علی بن اسماعیل بن ابی بشر اسحاق بن سالم اشعری، از احفاد و نوادگان ابوموسیاشعری، امام گروه اشاعره است. وی نخست معتزلی مذهب و به عدل الهی و خلقت قرآن و دیگر عقاید آنان معتقد بود، ولی در روز جمعه ای در مسجد جامع بصره، بر روی منبر به آواز بلند بازگشت خود را از آن مذهب اعلام نمود و خود مذهبی کلامی را بنیاد نهاد. از تألیفات اوست: اللمع، الموجز، التبیین عن اصول الدین، ایضاح البرهان فی الردّ علی اهل الزیغ و الطغیان.     وی در سال 334 ق. درگذشت و در بغداد، بین کرخ و باب البصره به خاک سپرده شد.
  • )) فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن تیمی طبری رازی، معروف به امام فخر رازی و ابن الخطیب، اشعری الاصول و شافعی الفروع یکی از بزرگان فلاسفه و مفسرین و متکلمین عامه به شمار می رود. وی نزد پدرش ضیاء الدین عمر، علوم اولیه را فرا گرفت و سپس در مراغه نزد مجد جیلی مشغول تحصیل علوم شد، سپس به خوارزم و ماوراءالنهر و خراسان رفت و در نزد سلطان خوارزمشاه تقرّبی تمام یافت، آن گاه به شهر هرات رفت و به شیخ الاسلامی آنجا نائل آمد. وی در وعظ دستی توانا داشت و به دو زبان عربی و فارسی شعر می سرود و وعظ می کرد. او در غالب علوم، تشکیکات فراوان نموده و لقب «امام المشککین» بدو داده اند.     برخی از تألیفاتش عبارت است از: تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، اساس التقدیس، شرح اشارات، اللوامع البینات فی شرح اسماء الله و الصفات، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من الحکماء و المتکلمین، نهایة الایجاز فی علم البیان، که همۀ آنها به چاپ رسیده است.     وفاتش در عید فطر سال 606 ق. در 62 سالگی در هرات رخ داد.
  • )) رجوع کنید به: المطالب العالیه، ج 1، ص 91ـ141؛ مباحث مشرقیه، ج 1، ص 219؛ و نیز: نقد المحصل، ص 111ـ114.
  • )) المطالب العالیه، ج 1، ص 96.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 1، ص 396؛ شرح منظومه، بخش حکمت، ص 56.
  • )) المطالب العالیه، ج 1، ص 114.