رد شبهات قائلین به بخت و اتفاق
در عرف شایع است که بعضی چیزها را اتفاقی گویند، یعنی به خودی خود بر خلاف انتظام عالم حاصل شده است. مثلاً چون با نظر به افراد نوع انسان دست باید دارای پنج انگشت باشد، می گویند اتفاقاً فلانی شش انگشت دارد. و همچنین می گویند بخت فلانی، فلان چیز را ایجاب نمود. وچه بسا گویند: بخت عالم بود که اقبال یار او شد.
پس کسانی که قضیۀ احتیاج ممکن به مؤثر را انکار نموده اند، انکار ایشان مساوق و هم دوش و هم رکاب و هم عنان با جواز ترجّح بلا مرجح است که بدتر از ترجیح بلا مرجح است و اشعری هم آن را قبول ندارد.
فخر رازی از طرف قائلین به بخت و اقبال و اتفاق شبهاتی ذکر نموده
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 33
است. از آن جمله گفته است: احتیاج ممکن به مؤثر یا در ماهیت است، که ماهیت او را ماهیت قرار دهد و یا در وجود اوست، یعنی وجود او را وجود قرار دهد. این هر دو مستلزم سلب شی ء از خود و اثبات شی ء برای نفس است که محال است. و یا در اتصاف ماهیت به وجود یا وجود به ماهیت است، اتصاف هم امر عدمی است.
اما اینکه اگر چیزی ماهیت را ماهیت قرار دهد، سلب الشی ء عن نفسه لازم می آید؛ چون معنای آن این است که مؤثر، ماهیت را به ماهیتی که هست اعطا نماید و لازمۀ این سخن این است که ماهیت، ماهیت نباشد و مؤثر ماهیت را به آن ماهیت اعطا کند و این مستلزم سلب الشی ء عن نفسه است.
و همچنین اگر ماهیت را به ماهیت بدهد، و در آن تأثیر نماید تا ماهیت ماهیت شود و شی ء را برای خود آن اثبات کند، اثبات شی ء برای نفس لازم می آید، مطلب در وجود هم چنین است. نتیجه آنکه بودن جاعل مؤثر برای ممکن صحیح نیست.
جواب شبهه این است که: این مطالب درست است و جعل به نحوی که گفته شد، جعل مرکب می شود. ولکن در جعل قول ثالثی است که جعل بسیط است. یعنی شی ء را ایجاد نماید نه اینکه شی ء را شی ء قرار دهد، مانند تصورات نفس که تجلیات نفس است، یعنی نفس اصلاً خود وجود را به متصورات خود اعطا می کند، نه اینکه چیزی باشد و چیز دیگری را به او بدهد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 34
و الحاصل آنکه: نوعی از تجلیات فعلی الهی سایه افکنده و وجود موجودات حاصل می گردد و به این نور، ماهیات ظهور و تجلی نموده در حالی که تجلی نداشت و در حاقّ وسط منتظر بود.
خلاصه آنکه: اثر جعل وجود عین الربط و صرف الربط است به طوری که اضافه طرف نداشته باشد، نه اینکه اثر جعل این است که وجود را وجود قرار دهد، موضوعی موجود، و محمولی موجود باشد و به آن موضوع وجود بدهد. چون در جعل گفتیم: وجود شی ء و لوازم وجود قابل جعل مرکب نیست، «ما جعل الله المشمش مشمشاً»، و «ما جعل الله الانسان انساناً»، و «ما جعل الله الأربعة زوجاً» به جعل تألیفی.
شبهۀ دیگر این است: اگر ممکن محتاج به مؤثر باشد، صفت مؤثریت با نظر به ذات مؤثر ممکن خواهد بود؛ زیرا اگر ممکن نباشد یا ممتنع و عدمی است و عدمی آلت فیض نیست. و اگر در ایصال فیض واجب باشد، باید صفت مؤثریت داشته باشد؛ به صفت مؤثریت دوم نقل کلام می شود و تسلسل لازم می آید. و اگر مؤثریت ممکن شد از آن رهگذر که ممکن در حد ذات محتاج به مؤثر است، بنابراین احتیاج به مؤثریت دیگری لازم می آید وهکذا فیتسلسل.
جواب شبهه این است که: صفت تأثیر تنها در عقل است و متأصّل نیست، چنانچه در معقول ثانی به اصطلاح حکیم گفتیم که اتصاف شی ء به شی ء چند قسم است:
یکی اینکه اتصاف در خارج باشد و صفت بالنظر به خارج وصف شی ء باشد، مانند بیاض این جسم.
دیگر اینکه وصف، صفت و لازم ماهیت باشد؛ گرچه اگر ماهیت را از تمام وجودات منحاز نماییم باز هم به نور وجود ظاهر خواهد شد، ولکن به اصل ذات ماهیت استقلالاً نظر کرده و از مابه الظهور قطع نظر می نماییم که در این مرتبه ذات نور منظور به نظر آلی است و حاقّ حقیقت و نفس الامر آن صفت را به تحلیل و تأمل و تعمّل عقلی همراه او ببینیم به طوری که صفت اصالتی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 35
نداشته و صرفاً منتزع از حاقّ حقیقت شی ء باشد.
و الحاصل: در باب علیت و معلولیت غیر از وجود، شی ء متأصلی که او هم در ایجاد معلول متأصل باشد نیست، بلکه وراء مبدأ، یعنی چیزی که محل صدور است، و ماصدر عنه، یعنی چیزی که از مبدأ صادر شده، چیزی نیست. صفت مصدریت و مصدوریت متأصل نبوده و در اینجا چند چیز اصیل غیر از ذات مبدأ و ذات مشتق نیست، بلکه این اوصاف بعد از کون الشی ء مبدءاً از خود ذات انتزاع می شود و عین آن است.
و همچنین در مانحن فیه صفت مؤثریت بعد از تحقق معلول از علت انتزاع می شود و با علت عینیت دارد.
خلاصه آنکه: در باب مؤثریت که به عنوان صفت علت، محمول و ثابت است، اتحاد و عینیت با موضوع کافی است تا حمل درست شود. نه اینکه علت چیزی و صفت مؤثریت چیز دیگری باشد تا این را به آن اضافه و نسبت دهیم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 36