مقصد اول امور عامّه

امکان استعدادی

امکان استعدادی

‏ ‏

‏بین اشراقیین و مشائین دربارۀ هیولی اختلاف است. اشراقیین به چیزی غیر از‏‎ ‎‏صورت نوعیه قائل نیستند.‏‎[1]‎‏ ولکن مشائین به قوه ای که آن را مبدأ صور نوعیه دانسته و‏‎ ‎‏تبدلات صور نوعیه را مراحل ترقیات آن می دانند، قائلند؛‏‎[2]‎‏ مثلاً در نطفۀ انسانی و‏‎ ‎‏حقیقت منویه به قوه ای که منشأ تبدل صورت منویه به صورت انسانی است قـائلند.‏

‏و اما بیان مطلب اینکه: مثلاً این هستۀ خرما که می بینیم در بطن زمین دفن شده و‏‎ ‎‏زمین آن را در آغوش می گیرد و به یک تنۀ محکم درخت خرما متبدل می گردد، اگر‏‎ ‎‏بگوییم: این درخت همان وجود هسته است با بداهت مخالفت نموده ایم؛ چون این‏‎ ‎‏عین همان هسته نیست بلکه با ذرات دیگر چون شیر و شکر مخلوط شده است. و اگر‏‎ ‎‏بگوییم: این همان وجود هسته نیست بلکه وجود دیگری است و آن هسته به کلی‏‎ ‎‏معدوم گردیده و این وجود از کتم عدم ازلی سبز شده خلاف انصاف است. پس باید‏‎ ‎‏گفت: یک قوه ای است که آن هسته حامل آن قوه بوده و آن قوه این ترقیات را پیموده‏‎ ‎‏است و این عین انصاف است.‏

‏و بالجمله: آن هسته به واسطۀ آن قوه این تهیؤ را داشته که شی ء دیگری بشود. پس‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 58
‏بر این قوه و بر آن تهیؤ دو اعتبار می توان نمود: یک اعتبار نسبت به آن شی ء مستعد‏‎ ‎‏مانند هسته، و یک اعتبار نسبت به مستعد له مانند تنۀ درخت خرما.‏

‏به اعتبار اول به آن استعداد گویند، مثل اینکه گفته می شود: نطفه مستعد انسانیت‏‎ ‎‏است و به اعتبار ثانی به آن امکان استعدادی گویند، چنانچه گفته می شود: ممکن است‏‎ ‎‏انسان در نطفه یافت شود.‏

‏به امکان استعدادی، امکان وقوعی نیز گویند؛ چون برای امکان وقوعی دو‏‎ ‎‏اصطلاح است: یکی امکان وقوعی بالمعنی الاخص که مرادف با امکان استعدادی‏‎ ‎‏است و دیگری امکان وقوعی بالمعنی الاعم که از فرض وقوع شی ء محال لازم نیاید.‏‎ ‎‏و امکان وقوعی اخص در مادیات و امکان وقوعی اعم در اعم از مادیات و مجردات‏‎ ‎‏است. و در تمام مراحل نظام وجود امکان وقوعی اعم گفته می شود، از عقل اول گرفته‏‎ ‎‏تا مقبض فیض یعنی هیولی که آخرین نقطه قوس نزولی و آخرین نقطۀ ختم است. به‏‎ ‎‏عبارت دیگر: امکان وقوعی بالمعنی الاعم بر مجردات و بسایط از صادر اول گرفته تا‏‎ ‎‏مادیات و هیولی که آخرین درجۀ ضعف وجود بوده و در حاشیۀ وجود است اطلاق‏‎ ‎‏می شود.‏

‏و از قدرت حق است که برای هیولای اُولی که صرف القوه است استعدادی است‏‎ ‎‏که اوج گرفته و پر بزند و در قوس صعودی به طرف مبدأ پرواز نموده تا حاوی مقام‏‎ ‎‏تجرد شود، چنانکه این قوۀ صرفه از جماد پر زده و بر بام نبات می نشیند و از آنجا به‏‎ ‎‏درجۀ حیوانیت و سپس به درجۀ انسانیت می رسد و در انسانیت دو طرف و دو بال‏‎ ‎‏مادی و مجرد پیدا نموده و می تواند با این دو بال از اینجا هم پریده و بر کنگرۀ صرف‏‎ ‎‏التجرد نشیند. شاید معنای ‏‏«‏قَابَ قَوْسَیْنِ أوْ أدْنَی‏»‏‎[3]‎‏ این باشد. و بیان اینکه چرا از این‏‎ ‎‏دو حرکت نزولی و صعودی به قوسین نزولی و صعودی تعبیر نموده اند در محل‏‎ ‎‏دیگری است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 59

  • )) رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 74ـ88؛ و نیز: اسفار، ج 5، ص 71ـ77.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 317؛ شرح اشارات، ج 2، ص 36ـ47؛ و نیز: اسفار، ج 5، ص 65ـ123.
  • )) نجم (53): 9.