مقصد اول امور عامّه

وجوه افتراق امکان استعدادی و امکان ذاتی

وجوه افتراق امکان استعدادی و امکان ذاتی

‏فروقی بین امکان استعدادی و امکان ذاتی رعایت شده است:‏

‏یکی اینکه امکان استعدادی از جهتی بالفعل است و مرتبۀ ضعیفه ای از وجود را‏‎ ‎‏داراست و در سلسلۀ نظام وجود، زانویش جا گرفته و در مجلس موجود حاضر است؛‏‎ ‎‏زیرا گفتیم آن قوۀ قابلۀ انسانیت از امور متحققه در اعیان است؛ زیرا کیفیت حاصله ای‏‎ ‎‏در ماده است که ماده را برای افاضۀ وجود حادث از مبدأ جواد مهیّا نموده تا صور و‏‎ ‎‏اعراض در آن ماده، حلول کرده و مانند نفس مجرده با ماده باشد.‏

‏اما اینکه چرا نسبت به صور و اعراض با لفظ «فیها» که حاکی از حلول است و در‏‎ ‎‏نفس با لفظ «معها» که حاکی از معیت است تعبیر فرموده، جوابش را به محل بحث آن،‏‎ ‎‏که نفس مجرد قابل حلول نیست، موکول می نماییم.‏

‏به خلاف امکان ذاتی که از شائبۀ وجود، بویی به مشام آن نرسیده و همان نقطۀ‏‎ ‎‏سودا در ناصیۀ ماهیت است و ماهیت در هر مکانی باشد امکان ذاتی با اوست و او را‏‎ ‎‏نوری نیست و در صرافت اعتباریه اش باقی است.‏

‏والحاصل: تهیؤ از حیث اینکه کیفیت مخصوصه ای در ماده بالمعنی الأعم است‏‎ ‎‏امری است که بالفعل موجود است.‏

‏فائدةٌ: برای ماده دو اصطلاح است: یکی اعم، یعنی هم بر بدن که متعلق نفس‏‎ ‎‏است، و هم بر موضوع عوارض مانند ماده سیب که حلاوت به او قائم است، و هم‏‎ ‎‏بر محل مانند نطفه که محل برای صورت نوعیه حیوانیه است اطلاق می شود.‏‎ ‎‏و اصطلاح دیگر در ماده، بدن است. این است که در مواردی حکما، ماده گفته اند‏‎ ‎‏و متکلمین آن را به خاطر عدم آشنایی به اصطلاح بر مادۀ اخص حمل نموده اند،‏‎ ‎‏و به واسطۀ همین عدم آشنایی ناصیۀ نورانی اهل توحید را با کلوخ تکفیر شکسته‏‎ ‎‏و خونین کرده اند ـ چنانکه آن مرد در کربلا جبین نورانی صدرنشین مسند حق‏‎ ‎‏را خونین نمود ـ و بعد آخوند هر چه فریاد زد که من قائلم معاد جسمانی است و عین‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 60

‏این بدن است، تلقّی به قبول نکرده و صدر الکفره اش خواندند.‏

‏و بالجمله: این تهیؤ از حیث امکان و قابلیتش برای «مستعد له» امری بالقوه است.‏

‏سپس مرحوم سبزواری با آخوند مناقشه در مثال نموده؛ چون آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏اسفار‏‎ ‎‏فرموده: امکان استعدادی از جهتی بالفعل و از جهتی بالقوه است و منی اگرچه بالقیاس‏‎ ‎‏به حصول صورت انسانیه برای آن بالقوه است ولکن بالقیاس به نفسش که صاحب‏‎ ‎‏صورت منویه است بالفعل است. پس ناقص الانسانیه و تام المنویه است، به خلاف‏‎ ‎‏امکان ذاتی که امر سلبی محض است و برای آن معنای متحصلی نیست.‏‎[1]‎

‏مرحوم سبزواری می گوید: شاید مراد، تنظیر است.‏‎[2]‎‏ به این معنی که آنچه در قوه و‏‎ ‎‏تهیؤ می گوییم که از جهتی فعلی و از جهتی بالقوه است مانند و نظیرش همان مثالی‏‎ ‎‏است که ذکر کردیم.‏

‏یا مراد این است که چون عرض، خصوصاً کیفیت استعدادیه، در فعلیت و قوه تابع‏‎ ‎‏موضوع خودش است و موضوع امکان استعدادی مرکب از فعلیت و قوه است پس‏‎ ‎‏امکان استعدادی از جهتی فعلی و از جهتی قوه است به خلاف امکان ذاتی؛ زیرا‏‎ ‎‏موضوع آن یعنی ماهیت، حتی در وجود و عدم فعلی نیست، پس قوۀ صرفه است.‏‎ ‎‏خلاصه باید نظر آخوند به یکی از دو وجه باشد چون کلام در امکان استعدادی است‏‎ ‎‏نه در موضوع استعداد مانند نطفه.‏

‏فرق دیگر این است که: امکان ذاتی از دو جهت به منزلۀ اصل و ریشه برای امکان‏‎ ‎‏استعدادی است:‏

‏یکی اینکه: امکان استعدادی کأ نّه امکان ذاتی با زیادۀ اعتبار وجودی است. و دیگر‏‎ ‎‏آنکه: امکان ذاتی منشأ امکان استعدادی است؛ چون طبق قاعدۀ «الواحد لایصدر منه الاّ‏‎ ‎‏الواحد» عقل اول از مبدأ اول اعلی صادر شده و به حکم قاعدۀ فوق نیز، باید از او هم‏‎ ‎‏واحد صادر شود و هکذا.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 61

‏ولکن مشائین گفته اند: عقل اول بعد از صدور، یک جهت امکانی، و یک جهت‏‎ ‎‏ذاتی داشته، از هر کدام از دو جهت چیزی صادر شده و همچنین عقل عاشر از جهت‏‎ ‎‏امکانی آن، هیولی و صرف القوه که مصحح جهات شرور است صادر شده است. و‏‎ ‎‏این نقطۀ ظلمت در صفحۀ وجود، پردۀ ظلمانی کثرت را گشوده است. پس امکان ذاتی‏‎ ‎‏منشأ امکان استعدادی است.‏

‏اگر چه سخن ایشان تشنیع شده ولکن این طور نیست که اینها گفته باشند امکان‏‎ ‎‏ذاتی جز اعتبار چیزی نیست و از آن چیزی تحصل می یابد، بلکه مراد آنها این است که‏‎ ‎‏عقل عاشر از جهت توجه به این امکان ذاتی منشأ هیولی که مصحح شرور است شده‏‎ ‎‏و مَثَل آن مَثَل طاووس است که وقتی به پر و بال زیبای خود که به دست نقاش قادر‏‎ ‎‏نقش یافته نگاه می کند، یک حالت انبساط و وجد و سرور پیدا نموده و مانند‏‎ ‎‏خوبرویان جهان حالت تبختر و تکبر به خود گرفته و غفلت از نقص خود می نماید،‏‎ ‎‏بال خود را مثل تاج شاهان می گشاید، ولی تا نگاهش به پای زشتش می افتد‏‎ ‎‏منقبض الروح گشته و بساط فخر خود را برچیده و پرهایش را روی هم فرو ریخته و‏‎ ‎‏مانند بدبختان جهان در دریای غم و گرفتگی غوطه می خورد.‏

‏و الحاصل: امکان ذاتی به این معنی و شرحی که گذشت، منشأ هیولی و صرف‏‎ ‎‏القوه و استعداد است.‏

‏ ‏

و أنّ مقویاً علیه عُیِّنا  ‎ ‎و فیه سَوغُ أن یزول الممکنا

‏ ‏

‏فرق دیگر این است که: در امکان استعدادی آنچه قوه روی اوست و استعداد بار‏‎ ‎‏اوست تعیّن دارد، مثلاً نطفه به یک طرف خاص رو گذاشته و صورت انسان را هدف‏‎ ‎‏قرار داده است و لذا اگر سر راهش ایستاده و بگویی: کجا تشریف می بری؟ می گوید:‏‎ ‎‏می روم انسان بشوم. این امکان در حالت انتظار و بلاتکلیفی و سرگردانی ننشسته‏‎ ‎‏است، به خلاف امکان ذاتی که حیران و سرگردان در وادی تساوی طرفین وجود و‏‎ ‎‏عدم نشسته تا بشارت وجود یا خبر ناگوار عدم به او برسد.‏

‏فرق دیگر اینکه: امکان استعدادی با دیدار مستعد له جایز است فانی گشته و به‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 62

‏وصل و آرزو رسیده باشد و به طریان فعلیت زایل شود، به خلاف امکان ذاتی که لازم‏‎ ‎‏ماهیت است و هرگز زایل نمی شود و با امتناع غیری و وجوب غیری جمع می شود.‏

‏ ‏

و أنّ هذا فی محلّ الممکن  ‎ ‎و فیه شدّةً و ضعفاً أیقن

‏ ‏

‏فرق پنجم اینکه: امکان استعدادی در محل و در مادۀ ممکن است و ماده اعم است‏‎ ‎‏از اینکه ماده برای صورت نوعیه باشد، مانند نطفه که ماده و محل برای صورت‏‎ ‎‏حیوانی است و یا اینکه موضوع برای امکان استعدادی باشد، مثل سیب که موضوع‏‎ ‎‏سرخی و حلاوتی است که بعد خواهد آمد. و یا متعلق ماده باشد مانند جنین که متعلق‏‎ ‎‏نفس است. پس ممکن با نظر به حال متعلق به استعدادی وصف می شود، یعنی امکان‏‎ ‎‏استعدادی با نظر به مستعد له گفته می شود، ولکن امکان ذاتی با نظر به وصف خود‏‎ ‎‏ممکن است.‏

‏فرق ششم اینکه: شدت و ضعف در امکان استعدادی یقینی است، مثلاً امکان‏‎ ‎‏استعدادی نطفه ـ نظر به اینکه صورت انسانی در آن حاصل شود ـ از امکان استعدادی‏‎ ‎‏مضغه ضعیف تر و همچنین استعداد مضغه در انسانیت از جنینی که قبل از ولوج روح‏‎ ‎‏است ضعیف تر و این امکان استعدادی به واسطۀ اجتماع شروط و عدم موانع روز به‏‎ ‎‏روز در سیر تکاملی است و وقتی که به حد کمال رسید و مستعد له حاصل شد و یا‏‎ ‎‏مانعی حاصل گردید و او را از سیر بازداشته و برگرداند ـ مثل اینکه بچه سقط شد ـ‏‎ ‎‏منقطع می شود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 63

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 64

  • )) اسفار، ج 1، ص 234.
  • )) شرح منظومه، بخش حکمت، ص 78؛ اسفار، ج 1، ص 234، تعلیقۀ 1.