مقصد اول امور عامّه

وضع الفاظ برای معانی عامّه

وضع الفاظ برای معانی عامّه

‏یکی از آن مقدمات این است که چنانکه گفته اند: الفاظ برای ارواح معانی وضع‏‎ ‎‏شده اند، مثلاً نور برای چیزی که «الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره» وضع گردیده و علم‏‎ ‎‏برای آنچه که به او کشف محقق می گردد وضع شده است.‏

‏مخفی نماند که ما نمی گوییم: مصادیق الفاظ پیش واضع معلوم و مد نظر او بوده‏‎ ‎‏است ـ مانند وجود حق که ظاهر بنفسه است، منتها از جهت نقصی که ما داریم چشم‏‎ ‎‏خیره شده او را درک نمی کنیم، و مظهر لغیره است چون مخلوقات را از کتم عدم به‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 116

‏وجود آورده و مظهر آنهاست، بنابراین ذات احدیت نور است چنانکه فرمود: ‏‏«‏اَللّٰهُ‎ ‎نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ‏»‏‎[1]‎‏ ـ تا گفته شود یَعْرَب بن قَحطان،‏‎[2]‎‏ از این حرفها سر در‏‎ ‎‏نمی آورده است.‏

‏بلکه می گوییم: الفاظ برای مفاهیم عامه وضع شده اند؛ گرچه مصداق آنها در زمان‏‎ ‎‏واضع نبوده یا واضع آن را به مصداقیت قبول نداشته است و ولو بگوییم واضع لفظ‏‎ ‎‏وجود برای هستی، یک نفر دهری که اصلاً قائل به وجود مبدأ نبوده است بوده. ولکن‏‎ ‎‏به نظر ما که اهل توحید هستیم، او مشمول این لفظ بوده و از مصادیقِ موضوع له آن‏‎ ‎‏است، بلکه آنچه اتمّ و اکمل است لفظ بر او کمال انطباق را به طور اولویت داراست،‏‎ ‎‏مثلاً آنچه ظاهر است و هیچ خفایی در او نیست تمام الکشف است و هیچ جهت‏‎ ‎‏ظلمت جهل در او راه ندارد و دلالت علم بر چنین کشفی از دلالت آن بر کشفی که‏‎ ‎‏آمیخته به ظلمات جهل است اُولی است. فی المثل علم ما که آمیخته به ظلمات جهل‏‎ ‎‏است از علم جبرئیل  ‏‏علیه السلام‏‏ متأخر است؛ زیرا علم او نسبتاً از ظلمت جهل خالص تر است‏‎ ‎‏و هکذا نسبت به آن کشفی که هیچ شائبۀ جهل در آن راه نداشته، یعنی علم اتمّ حق، که‏‎ ‎‏این لفظ بر آن بهتر و به طور اولویت دلالت نموده و شامل آن می شود.‏

‏و همچنین وجود صرفی که در آن هیچ نقص و زوالی نیست و از همۀ جهات‏‎ ‎‏ظلمات عدم مبرّاست در صدق مفهوم وجود ـ یعنی هستی ـ بر آن، با وجودی که‏‎ ‎‏«‏ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ‏»‏‎[3]‎‏ که جهت نقص و کثرت و جهت ظلمانی ماهیت که‏‎ ‎‏منشأ شرور و اعدام است در او زیاد است، فرق دارد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 117
‏پس طبق مقدمۀ اول الفاظ برای ارواح معانی وضع شده و مشخصات خارج از‏‎ ‎‏موضوع له است و باید آنچه را جامع بین افراد و مجمع تناسب و مابه الاشتراک بین‏‎ ‎‏افراد است در هر قسمتی که افراد با یکدیگر تناسب دارند محط نظر قرار داد. و آنچه‏‎ ‎‏مابه الاشتراک در ضمن اوست، آن هم از افراد مفهوم است چنانکه سابقاً به آن اشاره‏‎ ‎‏رفت، مثلاً علم عبارت از کشف است بدون اینکه این کشف در چه محلی بوده و به‏‎ ‎‏چه ذاتی قائم بوده و به چه چیزی تعلق بگیرد؛ لذا به خداوند متعال «عالم» گفته‏‎ ‎‏می شود.‏

‏و هکذا مفهوم کلی انسان که ذاتی صاحب اراده و حی و مجرد از خصوصیات‏‎ ‎‏فردی است، دیگر دو ذرع و سه ذرع و سه چارک در مسمّی اخذ نشده است؛ لذا اگر‏‎ ‎‏کسی باشد که سرش بر عرش و قدمش در مرکز زمین باشد انسان است و همچنین اگر‏‎ ‎‏قدّ مورچه باشد باز انسان است؛ چنانکه در اخبار است کسانی که تکبّر کرده اند در‏‎ ‎‏قیامت به صورت مورچه خواهند بود،‏‎[4]‎‏ وکسی که غیبت کند زبانش به پهناوری مکه و‏‎ ‎‏مدینه خواهد بود که ‏‏«وطئهما الناس».‏‎[5]‎

‏پس اگر یک فرد نورانی از انسان در عالم برزخ پیدا شود که مفهوم انسان ـ یعنی‏‎ ‎‏ذاتی که دارای اراده و حی است ـ در او کامل تر باشد، اطلاق لفظ انسان بر چنین فردی‏‎ ‎‏که این مفهوم به طور اکمل در او تجلی دارد، صادق تر خواهد بود، چنانکه اطلاق علم‏‎ ‎‏بر آن کشفی که اتمّ است صادق تر است.‏

‏بنابراین: هر چیزی که در طبیعت می بینیم ـ غیر از اعلام شخصیه که در آن پای‏‎ ‎‏خصوصیات به میان آمده است ـ مفهومات منتزعۀ آنها مورد وضع قرار گرفته است و‏‎ ‎‏یکی از آنها زمان است؛ چنانکه آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ در ‏‏کفایه‏‏ فرمود: «لفظ زمان هم برای یک‏‎ ‎‏مفهوم وضع شده است گرچه در طبیعت بیش از یک فرد ندارد»‏‎[6]‎‏ و آن عبارت است از‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 118
‏چیزی که حاصل از حرکت فلک الافلاک است، منتها در طبیعت متصرّم بودن‏‎ ‎‏خصوصیت دارد، بدین معنی که از آن چیزی منعدم و جزئی موجود می شود. نمونۀ‏‎ ‎‏این در غیر عالم طبیعت در عالم دهر است که از تصرّم و خصوصیات طبیعت عاری‏‎ ‎‏شده و روح این زمان است؛ چنانکه آن فرد برزخی انسان، روح افراد طبیعت بوده و‏‎ ‎‏افراد طبیعت در عرض هم قرار گرفته و آن فرد برزخی به واسطۀ اکملیت در آنهاست و‏‎ ‎‏به واسطۀ او بر افراد ارضیه افاضه می گردد.‏

‏پس اگر با این بیان در عالمی غیر از عالم طبیعت زمانی فرض کردیم، می توانیم‏‎ ‎‏نسبت به موجودات آن عالم هم به حدوث زمانی قائل شویم؛ چنانکه برای عالم‏‎ ‎‏طبیعت قائل شدیم. البته با حفظ این مطلب که غیر از افراد، موجودی علی حده بازاء‏‎ ‎‏عالم نیست. و با حفظ اینکه الفاظ برای ارواح معانی موضوع بوده و نیز الفاظ بر فرد‏‎ ‎‏اکمل به طریق اولی صادق است.‏

‏بنابراین اگر مُثُل نورانی و افراد طولیه عقلانی در عالم عقل ثابت شد، حدوث‏‎ ‎‏زمانی آنها را نیز می توانیم اثبات کنیم؛ لذا باید حدوث را از این معنی ـ که افراد آن را‏‎ ‎‏می بینیم و به نظر ما می رسد که شیئی در زمانی نباشد و بعد که زمانی گذشت و در‏‎ ‎‏آرامگاه عدم خرامید و خوابید، به صفحه وجود آید ـ بیرون ببریم؛ زیرا حدوث به این‏‎ ‎‏معنی برای مصداق طبیعی و از خصوصیات فرد است، باید اصل و روح معنی را از‏‎ ‎‏مشاهدۀ خصوصیات طبیعی و از این قوالب بیرون ببریم و این زمانی که بنابر عقیدۀ‏‎ ‎‏سابقین منوط به فرد واحدی است که عبارت از حرکت فلک الافلاک است و‏‎ ‎‏متصرّم الوجود و منقطع الاجزاء است یعنی«ینعدم جزء و یوجد جزء آخر» باید‏‎ ‎‏خصوصیات این فرد را از آن تجرید نموده و لب اللباب معنی را بگیریم. و یک نحوه‏‎ ‎‏تصرفی در زمان بنماییم که روح زمان اوست و این روح زمان در عالم عقل و عالم‏‎ ‎‏دهر هست و همچنین روح معنایی که برای حدوث است، که از «لیس» به «ایس»‏‎ ‎‏آمدن است با قطع نظر از خصوصیات فردی در آن عالم هست، منتها در عالم طبیعت‏‎ ‎‏افراد آن به «ایس» می آیند بعد از آنکه از حرکت فلکیه چیزی منصرم شده و فلک‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 119
‏الافلاک آن را طی نماید، ولی در آنجا باید از این زمان عرضی که برای هر فردی‏‎ ‎‏از افراد جوهریه زمان است وموجود به حرکت جوهری فرد است بگذریم، مثلاً‏‎ ‎‏من مستقلاً زمانی دارم که آن حرکت من است و من با جوهرم دائماً در تبدل‏‎ ‎‏بوده، وجودی از من معدوم و وجودی موجود می شود و این حرکت من است که عین‏‎ ‎‏زمان من است.‏

‏بالجمله: باید زمان و عالم و حدوث و مفهومات را مانند انسان و علم و حیوان و‏‎ ‎‏غیره که غیر اعلام شخصیه اند از این قوالب، یعنی مصادیق طبیعی، بیرون برده و آنها را‏‎ ‎‏از این البسۀ عالم طبیعت که بر این معانی پوشیده شده لُخت نموده و قشور و‏‎ ‎‏خصوصیاتی را که مربوط به عالم طبیعت است در مزبلۀ طبیعت ریخته و اصل و لبّ و‏‎ ‎‏مغز را برداریم و از عالم ماسوی الله را که روح معنای عالم است اخذ نماییم و هکذا‏‎ ‎‏آن الفاظ دیگر.‏

‏پس عالم، یعنی تمام شراشر وجود غیر الله، حادث زمانی است و مرحوم حاجی‏‎ ‎‏در این صفحه به اشاره گذرانده و تمام آنچه را که ما ذکر کردیم از مقدمات و حدوث‏‎ ‎‏زمانی به آن معنی که ما گفتیم اثبات نموده است، مگر اینکه فقط به حدوث زمانی عالم‏‎ ‎‏مجردات و عقل اشاره نفرموده، ولی ما به همۀ معانی حدوث اشاره کرده و برای همۀ‏‎ ‎‏غیر الله اثبات حدوث نمودیم؛ حدوث ذاتی و زمانی و اسمی.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 120

  • )) نور (24): 35.
  • )) یعرب بن قحطان، یکی از ملوک عرب در زمان جاهلیت بوده که او را به شجاعت و حکمت ستوده اند. وی زبان عربی را از لغات دیگر که داخل آن گشته بود پیراست و برای آن قواعدی وضع نمود تا از اصالت و اسلوب خویش خارج نگردد. عده ای او را واضع لغت عرب، و بعضی اولین شاعر و بانی اوزان شعری دانسته اند. اعراب منشعب از نسل او کلام عربی را فصیح و خالی از هرگونه لحن و خطا تکلم می نموده اند.
  • )) نور (24): 40.
  • )) رجوع کنید به: اصول کافی، ج 2، ص 311، حدیث 11؛ بحار الانوار، ج 7، ص 201، حدیث 79.
  • )) روایتی بدین مضمون در کتب روایی نیافتیم.
  • )) کفایة الاصول، ص 40.