اشکال بر حرکت جوهری و نقد آن
چون یکی از مقدمات حدوث عالم طبیعت حرکت جوهریه بود، لذا قائلی اشکال نموده: که لازم می آید، شخصیت اشخاص در هر حرکتی از بین رفته و موجود تازه غیر از موجود معدوم باشد، پس هر طبیعتی و هر صورتی دارای ذوات متخالفه است.
چنانکه این نزاع و ایراد بین شیخ الرئیس و تلمیذ او بهمنیار واقع شده و بهمنیار که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 120
قائل به حرکت جوهری و تبدل جوهری بود به شیخ که منکر آن بوده ایراد نموده است. شیخ جوابی به او نداد. تلمیذ گفت: چرا جواب نمی دهی؟ شیخ گفت: از من سؤال نکردی؛ چون بنابه قول خودت که قائل به حرکت جوهری هستی، سائل و مسئول معدوم شد، من موجود تازه ام و تو نیز موجود تازه ای.
خلاصه بنابر این قول ابداً ممکن نیست سائلی و مسئولی باقی باشد، به محض سؤال تا مسئول جواب سائل را بدهد، سائل و مسئول متبدل شده و دو شی ء تازه موجود می شوند که هیچ کدام نه سائل است و نه مسئول.
جواب این عویصه آن است که هیولی خودش لا متحصل است که با متحصل موجود می شود و در وحدت و کثرت و وجود و عدم تابع اوست و آن متحصل صورت است، صورت که تبدل پیدا کرد به تبع او آن لا متحصل هم متبدل می شود، مثلاً صورت منویت که به صورت علقیت متبدل می شود به این معنی است که در صورت منویت استعدادی است که مهیاست آن صورت منویه برود و صورت علقه بیاید و هکذا. پس اگر صورت تغییر کرده و تبدل پذیرفت تبدل و تغییر در جوهر آن شی ء حقیقةً پیدا خواهد شد.
اگر فرض کنیم در شیئی یک صورتی غیر این صورت متبدله باقی باشد با وحدت آن صورت غیر متغیر وحدت آن شی ء حفظ می شود. پس صورت آن اشیایی که دارای نفوس مجرده اند غیر متغیر و ثابت است و وحدت شی ء با آن محفوظ بوده و آن صورت حافظ وحدات فرد است.
لذاست که می بینی بچه بعد از انقلابات جوهری و تبدل جسمی دائماً قالبش در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 121
تغییر است. مثلاً در هفتاد سالگی ابرو آن ابرو نیست و پوست آن پوست نیست و استخوان چقدر کلفت شده و قد و جسم چقدر بزرگ شده، حتی بنابر قول اطباء سلف و خلف جوهر بدن انسان در هر سی و شش سال به کلی تغییر یافته و ذرات وجودی اول از بین رفته دوباره استخوان و گوشت و پوست می روید؛ چنانچه هر روز از بدن به تحلیل رفته و انسان بدل ما یتحلل را از تغذیه کسب می کند و کسی که ناخوش گشته و گوشتش ریخته و به تحلیل رفته، بعد که گوشت می آورد و فربه می شود مسلماً این گوشت همان گوشت قبل از مرض نیست، همچنین استخوان و اعصاب. پس این اشکال و مشکل مشترک الورود است و حتی بر کسی که قائل به حرکت جوهری نیست وارد می شود؛ زیرا منکر حرکت جوهری مانند شیخ، لااقل به تحلیل بدن انسانی قائل است.
منتها شیخ در این کرۀ طبیعت بتمامها، یعنی در جماد و نبات و معدن قائل به تحلیل نیست. بنابراین، اشکال بر هر دو طایفه ـ چه منکر حرکت جوهری و چه مثبت آن ـ وارد است.
البته دامنۀ اشکال بر قائلین به حرکت جوهری وسیع تر است. ولی قابل انکار نیست که حتی درختان هر سالی لباس جسمیۀ خود را عوض می کنند، این پوست که از آنها می بینی کنده شده و می ریزد و باز پوست دیگری می روید که این پوست دومی مغز پوست اولی بوده که کم کم حرکت کرده و پوست شده و این نیز ریخته و به جای آن، مغز دیگری تبدیل به پوست می شود. وحدت این شجر به آن قوۀ نباتی موجود در آن نیست؛ چون گفتیم ماده لامتحصل است وتغیر او به تغیر صورت است. پس آنچه حافظ وحدت اینهاست ـ یعنی اشیایی که صاحب نفوس مجرده نیستند ـ مُثُل نوریه، یعنی رب النوع آنهاست که به واسطۀ او فیض از مبدأ رسیده و اشراق اوست که متصل به این وجود جوهری بوده و آن اشراق روح اینهاست. و تغیر این قوالب موجب تغیر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 122
آن اشراق نیست و وحدت شی ء به آن اشراق رب النوع قائم است؛ چون آن صورت لایتغیر است و این انواع سیال بالذات و الصفات هستند؛ زیرا وقتی که جوهر آنها سیال شد، صفات آنها هم سیال خواهد بود؛ چرا که اعراض قائم به جواهر است و در حقیقت این تبدلات و تغیرات از مراتب وجود است که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» و در لباسی است که آن اشراق بر این قوالب تابیده و وحدت شی ء با اوست نه با این قوالب.
از اینجاست که اگر بگوییم: حضرت امیر علیه السلام شبی در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلمبوده و در همان شب و همان وقت در مجلسی با سلمان و باز در همان شب و همان موقع در مجالس متعدده بوده، حق است و همه اش هم حضرت امیر علیه السلام است؛ چون این قالب جسمانی حقیقت شی ء نیست تابگوییم آن یک قالب داشته و آن هم در خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.
از اینجاست که می گوییم: وحدات افراد طبیعت به وحدات نفوس ناطقه است در آنها که نفس ناطقه دارند و به وحدات مُثُل نوریه است در آنها که نفس ناطقه ندارند و وحدات نفوس و مُثُل نوریه به وحدت مبدأ محفوظ است که از پشت پردۀ غیب بر کل ما فی الوجود انبساط اشراق نموده و هر چه هست به آن نور نیّر تکیه کرده و حافظ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 123
وحدت آنهاست. در صورتی که هر قالبی برود و قالب دیگری بیاید، باز تکیه گاه یکی است.
این است که فرمود: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ». اینها البسه است ودر حقیقتِ شی ء دخیل نیست «وَاللّٰهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ». لاجرم حفظ وحدت و ثبات با این اشراق است. پس اگر به حرکت جوهریه قائل شویم لطمه ای به وحدت نمی رسد، بلکه اشراق همان اشراق است. این است که آن کس گفت:
عارفان هر دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند
زیرا این وجود جوهری که رفت؛ چون به مبدأ بازگشت کرده یک عید، و وجود دیگری که به تعاقب او آمده چون فیض و اشراق دیگری است که از دوست رسیده، عیدی دیگر است.
پس آنها که عارفند در هر آنی دو عید کنند ولی کسانی که مثل ما در راه معرفت قدم نمی زنند، عنکبوت وار به دور خود پیچیده و دامها برای صید جیفۀ دنیا گسترانیده و همچون عنکبوتان در خوردن گوشت و کباب مگسها فرو رفته اند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 124