مقصد اول امور عامّه

اشکال بر حرکت جوهری و نقد آن

اشکال بر حرکت جوهری و نقد آن

‏چون یکی از مقدمات حدوث عالم طبیعت حرکت جوهریه بود، لذا قائلی اشکال‏‎ ‎‏نموده: که لازم می آید، شخصیت اشخاص در هر حرکتی از بین رفته و موجود تازه غیر‏‎ ‎‏از موجود معدوم باشد، پس هر طبیعتی و هر صورتی دارای ذوات متخالفه است.‏‎[1]‎

‏چنانکه این نزاع و ایراد بین شیخ الرئیس و تلمیذ او بهمنیار‏‎[2]‎‏ واقع شده و بهمنیار که‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 120

‏قائل به حرکت جوهری و تبدل جوهری بود به شیخ که منکر آن بوده ایراد نموده‏‎ ‎‏است. شیخ جوابی به او نداد. تلمیذ گفت: چرا جواب نمی دهی؟ شیخ گفت: از من‏‎ ‎‏سؤال نکردی؛ چون بنابه قول خودت که قائل به حرکت جوهری هستی، سائل و‏‎ ‎‏مسئول معدوم شد، من موجود تازه ام و تو نیز موجود تازه ای.‏‎[3]‎

‏خلاصه بنابر این قول ابداً ممکن نیست سائلی و مسئولی باقی باشد، به محض‏‎ ‎‏سؤال تا مسئول جواب سائل را بدهد، سائل و مسئول متبدل شده و دو شی ء تازه‏‎ ‎‏موجود می شوند که هیچ کدام نه سائل است و نه مسئول.‏

‏جواب این عویصه آن است که هیولی خودش لا متحصل است که با متحصل‏‎ ‎‏موجود می شود و در وحدت و کثرت و وجود و عدم تابع اوست و آن متحصل‏‎ ‎‏صورت است، صورت که تبدل پیدا کرد به تبع او آن لا متحصل هم متبدل می شود،‏‎ ‎‏مثلاً صورت منویت که به صورت علقیت متبدل می شود به این معنی است که در‏‎ ‎‏صورت منویت استعدادی است که مهیاست آن صورت منویه برود و صورت علقه‏‎ ‎‏بیاید و هکذا. پس اگر صورت تغییر کرده و تبدل پذیرفت تبدل و تغییر در جوهر آن‏‎ ‎‏شی ء حقیقةً پیدا خواهد شد.‏

‏اگر فرض کنیم در شیئی یک صورتی غیر این صورت متبدله باقی باشد با وحدت‏‎ ‎‏آن صورت غیر متغیر وحدت آن شی ء حفظ می شود. پس صورت آن اشیایی که دارای‏‎ ‎‏نفوس مجرده اند غیر متغیر و ثابت است و وحدت شی ء با آن محفوظ بوده و آن‏‎ ‎‏صورت حافظ وحدات فرد است.‏

‏لذاست که می بینی بچه بعد از انقلابات جوهری و تبدل جسمی دائماً قالبش در‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 121

‏تغییر است. مثلاً در هفتاد سالگی ابرو آن ابرو نیست و پوست آن پوست نیست و‏‎ ‎‏استخوان چقدر کلفت شده و قد و جسم چقدر بزرگ شده، حتی بنابر قول اطباء سلف‏‎ ‎‏و خلف جوهر بدن انسان در هر سی و شش سال به کلی تغییر یافته و ذرات وجودی‏‎ ‎‏اول از بین رفته دوباره استخوان و گوشت و پوست می روید؛ چنانچه هر روز از بدن به‏‎ ‎‏تحلیل رفته و انسان بدل ما یتحلل را از تغذیه کسب می کند و کسی که ناخوش گشته و‏‎ ‎‏گوشتش ریخته و به تحلیل رفته، بعد که گوشت می آورد و فربه می شود مسلماً این‏‎ ‎‏گوشت همان گوشت قبل از مرض نیست، همچنین استخوان و اعصاب. پس این‏‎ ‎‏اشکال و مشکل مشترک الورود است و حتی بر کسی که قائل به حرکت جوهری‏‎ ‎‏نیست وارد می شود؛ زیرا منکر حرکت جوهری مانند شیخ، لااقل به تحلیل بدن انسانی‏‎ ‎‏قائل است.‏‎[4]‎

‏منتها شیخ در این کرۀ طبیعت بتمامها، یعنی در جماد و نبات و معدن قائل به تحلیل‏‎ ‎‏نیست.‏‎[5]‎‏ بنابراین، اشکال بر هر دو طایفه ـ چه منکر حرکت جوهری و چه مثبت آن ـ‏‎ ‎‏وارد است.‏

‏البته دامنۀ اشکال بر قائلین به حرکت جوهری وسیع تر است. ولی قابل انکار نیست‏‎ ‎‏که حتی درختان هر سالی لباس جسمیۀ خود را عوض می کنند، این پوست که از آنها‏‎ ‎‏می بینی کنده شده و می ریزد و باز پوست دیگری می روید که این پوست دومی مغز‏‎ ‎‏پوست اولی بوده که کم کم حرکت کرده و پوست شده و این نیز ریخته و به جای آن،‏‎ ‎‏مغز دیگری تبدیل به پوست می شود. وحدت این شجر به آن قوۀ نباتی موجود در آن‏‎ ‎‏نیست؛ چون گفتیم ماده لامتحصل است وتغیر او به تغیر صورت است. پس آنچه‏‎ ‎‏حافظ وحدت اینهاست ـ یعنی اشیایی که صاحب نفوس مجرده نیستند ـ مُثُل نوریه،‏‎ ‎‏یعنی رب النوع آنهاست که به واسطۀ او فیض از مبدأ رسیده و اشراق اوست که متصل‏‎ ‎‏به این وجود جوهری بوده و آن اشراق روح اینهاست. و تغیر این قوالب موجب تغیر‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 122

‏آن اشراق نیست و وحدت شی ء به آن اشراق رب النوع قائم است؛ چون آن‏‎ ‎‏صورت لایتغیر است و این انواع سیال بالذات و الصفات هستند؛ زیرا وقتی که‏‎ ‎‏جوهر آنها سیال شد، صفات آنها هم سیال خواهد بود؛ چرا که اعراض قائم به‏‎ ‎‏جواهر است و در حقیقت این تبدلات و تغیرات از مراتب وجود است که ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ‎ ‎هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[6]‎‏ و در لباسی است که آن اشراق بر این قوالب تابیده و وحدت شی ء با‏‎ ‎‏اوست نه با این قوالب.‏

‏از اینجاست که اگر بگوییم: حضرت امیر  ‏‏علیه السلام‏‏ شبی در خدمت حضرت‏‎ ‎‏رسول ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏بوده و در همان شب و همان وقت در مجلسی با سلمان‏‎[7]‎‏ و باز در همان‏‎ ‎‏شب و همان موقع در مجالس متعدده بوده، حق است و همه اش هم حضرت امیر  ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏است؛‏‎[8]‎‏ چون این قالب جسمانی حقیقت شی ء نیست تابگوییم آن یک قالب داشته و‏‎ ‎‏آن هم در خدمت پیغمبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ بوده است.‏

‏از اینجاست که می گوییم: وحدات افراد طبیعت به وحدات نفوس ناطقه است در‏‎ ‎‏آنها که نفس ناطقه دارند و به وحدات مُثُل نوریه است در آنها که نفس ناطقه ندارند و‏‎ ‎‏وحدات نفوس و مُثُل نوریه به وحدت مبدأ محفوظ است که از پشت پردۀ غیب بر کل‏‎ ‎‏ما فی الوجود انبساط اشراق نموده و هر چه هست به آن نور نیّر تکیه کرده و حافظ‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 123

‏وحدت آنهاست. در صورتی که هر قالبی برود و قالب دیگری بیاید، باز تکیه گاه یکی‏‎ ‎‏است.‏

‏این است که فرمود: ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‏.‏‎[9]‎‏ اینها البسه است ودر حقیقتِ شی ء‏‎ ‎‏دخیل نیست ‏‏«‏وَاللّٰهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ‏»‏‏.‏‎[10]‎‏ لاجرم حفظ وحدت و ثبات با این اشراق‏‎ ‎‏است. پس اگر به حرکت جوهریه قائل شویم لطمه ای به وحدت نمی رسد، بلکه‏‎ ‎‏اشراق همان اشراق است. این است که آن کس گفت:‏

‏ ‏

‏عارفان هر دمی دو عید کنند‏  ‎ ‎‏عنکبوتان مگس قدید کنند‏‎[11]‎

‏ ‏

‏زیرا این وجود جوهری که رفت؛ چون به مبدأ بازگشت کرده یک عید، و وجود‏‎ ‎‏دیگری که به تعاقب او آمده چون فیض و اشراق دیگری است که از دوست رسیده،‏‎ ‎‏عیدی دیگر است.‏

‏پس آنها که عارفند در هر آنی دو عید کنند ولی کسانی که مثل ما در راه معرفت قدم‏‎ ‎‏نمی زنند، عنکبوت وار به دور خود پیچیده و دامها برای صید جیفۀ دنیا گسترانیده و‏‎ ‎‏همچون عنکبوتان در خوردن گوشت و کباب مگسها فرو رفته اند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 124

  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش الهیات، ص 43؛ اسفار، ج 3، ص 105ـ107.
  • )) ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان آذربایجانی، از مشاهیر فلاسفه و حکمای اسلامی و از بزرگ ترین شاگردان شیخ الرئیس بوعلی سینا است. وی نخست مجوسی بوده و سپس به شرف اسلام نائل آمد. او در فلسفه، طریقۀ مشاء را می ستود و با استادش مباحثات و مناظراتی داشته است.     از تألیفات وی است: التحصیل ـ که با تحقیق استاد شهید مرتضی مطهری به چاپ رسیده است ـ البهجة و السعادة، مراتب الوجود.     وی در سال 458 ق. درگذشت.
  • )) رجوع کنید به: مباحثات، ص 147 و 153؛ اسفار، ج 9، ص 108.
  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش طبیعیات، ص 290؛ شرح اشارات، ج 2، ص 404ـ410.
  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش طبیعیات، ص 371.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) ابوعبدالله سلمان فارسی، رکن اول از ارکان اربعه و مخصوص به شرافت «سلمان منّا اهل البیت» است. حضرت صادق  علیه السلام او را بهتر از لقمان فرموده، و امام باقر  علیه السلام او را از متوسمین شمرده و در حدیثی حضرت صادق  علیه السلام فرموده: «فصلوات الله علی سلمان» و هم فرموده: «ادرک سلمان علم الاول و علم الآخر و هو بحر لاینزف و هو منّا اهل البیت». پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله وسلم او را با ابوذر برادر نمود و شرط کرد که نافرمانی سلمان را نکند.     وی ـ ظاهراً ـ در سال 36 ق. در مدائن از دنیا رفت و امیرالمؤمنین  علیه السلام به طی الارض بر سر جنازۀ او حاضر شد و او را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند. و در مدائن ـ نزدیک کاظمین ـ به خاک سپرده شد.
  • )) این روایت هرچند که در کتابهای عرفانی و فلسفی بسیار نقل شده و در السنه و افواه نیز مشهور است ولی متأسفانه در کتب روایی آن را نیافتیم. رجوع کنید به: انوار نعمانیه، ج 4، ص 51.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) بروج (85): 20.
  • )) حدیقة الحقیقه، سنایی غزنوی، ص 369، با اندکی تفاوت.