مقصد اول امور عامّه

مرجّح حدوث عالم در لایزال

مرجّح حدوث عالم در لایزال

‏ ‏

‏مسألۀ مهمی که مطمح نظر فلاسفه بوده و از مباحثی است که مطارح انظار‏‎ ‎‏حکماست، مسألۀ ربط حادث به قدیم است‏‎[1]‎‏ که هرگونه این وجودات حادث را به‏‎ ‎‏مبدأ قدیم که علت تامۀ موجودات است ربط دهیم به ناچار خلاف ضرورت و یا‏‎ ‎‏خلاف برهان علمی مرتکب خواهیم شد؛ زیرا اگر بگوییم اینهایی را که می بینیم چند‏‎ ‎‏سال قبل نبودند و بعد موجود شدند قدیم هستند، خلاف ضرورت است.‏

‏و اگر بگوییم ارادۀ حق حادث است از آن اصل محکم توحید دست برداشته ایم و‏‎ ‎‏آن این است که او یک ذات مقدس قدیم است و اوصاف ذاتیۀ او عین ذات اقدس‏‎ ‎‏اوست؛ چون این اوصاف از حیثیتی از حیثیات ذات او منتزع است و اصل ذات قدیم‏‎ ‎‏است. پس این اوصاف که از حیثیتی از حیثیات ذات انتزاع شده، لایزال خواهد بود.‏

‏و اگر بگوییم انفکاک معلول از علت تامه جایز است، خلاف برهان است و یا اگر‏‎ ‎‏قائل به وسائط باشیم و بگوییم علت این حوادث امروزه مثلاً غیر خداست، مشرک‏‎ ‎‏شدیم؛ چون فاعلیت حقیقی مختص ذات واجب الوجود است و فیض وجود، حق‏‎ ‎‏طِلق اوست و دیگران گدای خزانۀ فیض اویند.‏

‏بعضی از محدثین ما خود را راحت نموده قائل به حدوث ارادة الله شده اند؛‏‎[2]‎‏ چون‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 126

‏نظر سطحی به ظاهر اخبار ‏‏کافی‏‏ نموده اند که ظاهرش این است که ارادة الله حادث‏‎ ‎‏است؛‏‎[3]‎‏ لذا این اخبار را بر معنای ظاهری عوامی و قشری حمل کرده اند، ولی روایت به‏‎ ‎‏دست اهلش نیفتاده تا اصل معنای آن را بفهمد. البته در زمان ائمه  ‏‏علیهم السلام‏‏کسانی که قادر‏‎ ‎‏باشند از عهدۀ معارف حقه برآیند نبوده اند، ولی سؤالاتی از ائمه می کردند و ائمه هم‏‎ ‎‏برای اینکه مبادا آنها ملحد شوند چیزی که آنها به اندازۀ فهم خود بفهمند و به آن‏‎ ‎‏دلخوش باشند می فرمودند، ولی در ضمن اصل مطلب و حق آن را می رساندند تا بعد‏‎ ‎‏آیندگان صاحب ذکاوت، مراد را دریابند. در میان کسانی که گرد حضرات را گرفته‏‎ ‎‏بودند عدۀ قلیلی اهل اسرار بوده که حق مطلب و اسرار را دانسته و فهمیده و آن را هم‏‎ ‎‏با خود بردند. ولکن آنچه باقی مانده اجمالی از آنهاست؛ زیرا اکثر آنها بعد از شتر‏‎ ‎‏چرانی و بیکاری چند روزی می آمدند و چند حدیث یاد می گرفتند و می رفتند و بعد‏‎ ‎‏نقل می کردند. حال لازم نبود که ناقل، اصل معنای آن چیزی را که از امام شنیده بود‏‎ ‎‏بداند؛ چنانکه لازم نیست کسی که آیه ای را برای شما می خواند معنایش را هم بهتر از‏‎ ‎‏شما بداند.‏

‏پس اولاً باید بطون اخبار را دید و اگر این ظواهر در مقابل اصلی از اصول اساسی‏‎ ‎‏باشد ـ ولو ‏‏کافی‏‏ من اوله الی آخره این احادیث باشد ـ ما آنها را طرح می نماییم، تا مبادا‏‎ ‎‏امکانی برای ذات اقدس الهی ثابت شود و فروعات به تبع اصل، صورت بطلان و غبار‏‎ ‎‏ضعف و سستی بر جبین آنها بنشیند.‏

‏لذا این قول محدثین را باید رها کرد و نباید ارادة الله را به ارادۀ خودمان که جسم‏‎ ‎‏و مرکب از هیولی و صورت هستیم قیاس نماییم، ارادۀ مجرد از اول به خود او‏‎ ‎‏قائم است.‏

‏البته ما که ارادۀ حق را ازلی می دانیم از باب تعارف و به پاس احترام او نیست که‏‎ ‎‏نخواسته باشیم به ساحت قدس جسارتی نموده و صفت نقصی برای او ثابت کرده‏‎ ‎‏باشیم، مانند این تعارفات خالی از حقیقت که بین خودمان مرسوم است، بلکه ما با‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 127

‏برهان علمی اثبات نموده ایم که ارادۀ مجرد ازلی است و به وجود او قائم است.‏

‏معتزله هم خواسته اند با یک حرف عوام پسندی راحت گردند و گفته اند: هر چیزی‏‎ ‎‏که در برهه ای از زمان حادث و خلق می گردد به مقتضای مصلحت است.‏‎[4]‎

‏خلاصه در جایی که برهان علمی و عقلی وجود دارد نمی توان به این سخنها‏‎ ‎‏سرگرم شد. و نیز نمی توان قائل به توسط شد که معلول حق ازلاً یکی بوده و بعد آن‏‎ ‎‏معلول حق، معلول دیگری را خلق نموده و به این ترتیب تا آخر.‏

‏چون به آن معلول اول نقل کلام می کنیم که آیا معلول اول برای معلول ثانی علت‏‎ ‎‏تامه بوده یا نه؟ اگر علت تامه بوده انفکاک زمانی معلول از علت تامه ممکن نیست و‏‎ ‎‏در صورتی که معلول اول، عقل اول باشد، مجرد بوده و ارادۀ او با وجود اول اوست و‏‎ ‎‏مانند مرکبات که در آنها اراده حادث است نیست، پس باید در ربط این حوادث به‏‎ ‎‏قدیم و علت تامۀ کافۀ موجودات چاره ای بیاندیشیم تا با براهین عقلی مخالف نباشد و‏‎ ‎‏نیز امکان به ذات اقدس متعال راه پیدا نکند.‏

‏لذا می گوییم: مخفی نماند که در سلسلۀ نزولیه به ارادۀ ازلیۀ حقه، خطی طولی از‏‎ ‎‏موجودات در تمام مراتب نزولیۀ وجود تشکیل می یابد و هیولی آخرین منزل وجود و‏‎ ‎‏مقبض فیض است که آخرین مرتبۀ ظلّ وجود کامل است.‏

‏برای فهم این معنی تنظیری ذکر می شود: مثلاً فرض کنیم که این شمس از خود نور‏‎ ‎‏دارد و منبع فیض انوار نزولیه است و از آن منبع اشراقِ نور می شود.‏

‏البته فیض علی الاطلاق و دریای انوار متراکم به طوری که محدود نیست منبسط‏‎ ‎‏می شود، ولکن وقتی به عالم طبیعت می رسد، در این عالم بالعرض محدود به حدود‏‎ ‎‏قالبیه شده و به واسطۀ حدود امکنه، محدود به حد تربیع و تثلیث می گردد و این حدود‏‎ ‎‏که عارض بر اوست حیث عدمی و نقصی برای او فراهم می آورد، در صورتی که در‏‎ ‎‏اصل فیضان از مبدأ، نقصی نداشته است.‏

‏انوار وجودیه هم که از منبع فیض علی الاطلاق بر تمام اعماق سلسله منبسط‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 128

‏می شود در هر منزلی دچار ماهیتی شده و از جهت ماهیت نقصی در آن رخ داده و‏‎ ‎‏حدی اصل الوجود را تحدید می نماید و در آخرین مرتبه و منزلگاه، صرف القوه و‏‎ ‎‏استعداد می گردد، و در قوالب مقید شده و ماهیات ناقصه، جلوی نور وجود را‏‎ ‎‏می گیرد؛ لذا نور وجود ضعیف تر می شود و تا این فقدانات را طی نکند به کمال‏‎ ‎‏نمی رسد. این است که در آنجا بنای سیر تکاملی گذاشته تا کم کم این جهات عدمیه‏‎ ‎‏مضمحل گردند. بنابراین فیض قدیم بوده و نور و اشراق که معلول آن منبع نوریۀ‏‎ ‎‏قدیمۀ ازلیه است ازلی است.‏

‏منتها این وجوداتِ حادثه ای که می بینیم، ترقی و تکامل این اطفالی است که در اولِ‏‎ ‎‏وجود قابل قبول آن فیض کامل نبوده اند و بعد تحت تربیت اسم مبارکۀ «معلّم لا یعلّم»‏‎ ‎‏و اسم مبارکۀ «رب» ـ چنانکه در سورۀ حمد با ‏‏«‏الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِین‏»‏‏ به این معنی‏‎ ‎‏اشاره شده است ـ قابل گنجایش فیض کامل شده اند؛ لذا از مرتبۀ عنصری به مرتبۀ‏‎ ‎‏جماد و از آنجا به طرف مبدأ قطع منزل کرده و استعداد فیض نباتی حاصل نموده و‏‎ ‎‏سپس حیوانی و انسانی تا به ‏‏«‏فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أوْ أدْنَی‏»‏‎[5]‎‏ می رسد.‏

‏به این معنی حکیم صاحب ‏‏مثنوی‏‎[6]‎‏ اشاره کرده و فرموده است:‏

‏ ‏

‏از جمادی مُردم و نامی شدم‏  ‎ ‎‏وز نما مُردم ز حیوان سر زدم‏‎[7]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 129

‏بحث در این بود که مرجح حدوث عالم در مالایزال چه بوده؟ و بحث در ربط‏‎ ‎‏حادث به قدیم بود؛ لذا مجدداً به همان بحث پرداخته و می گوییم: باید این معنی را‏‎ ‎‏تحلیل کرد که چطور شی ء متغیر، معلول شی ء لا یتغیر قدیم باشد؟ مثلاً شیئی که در‏‎ ‎‏اول وجودش به گونه ای بود و بعد تغییر یافت و در زمان تغییر هم فرضاً معلول علت‏‎ ‎‏سابقۀ اولیه است، چگونه با اینکه در علت تغییر رخ نداده در معلول تغییر رخ داده‏‎ ‎‏است؟ و با اینکه علت قدیم ازلی و از حیث ذات و اراده و علم تغییر نیافته و علم و‏‎ ‎‏اراده عین ذات اوست و ذات او عین اراده است و ذاتش لایتغیر است، چطور می شود‏‎ ‎‏در معلول تغییر پیدا شود؟ آیا در اراده اش تغییر حاصل می شود؟ تعالی الله عن ذلک.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 130

  • )) رجوع کنید به: قبسات، ص 303؛ اسفار، ج 3، ص 68 و 128؛ رسالۀ حدوث، در مجموعه رسائل صدر المتألهین، ص 51.
  • )) مرآة العقول، ج 2، ص 23؛ بحارالانوار، ج 4، ص 144.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 109 ـ 110.
  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 3، ص 130ـ131؛ اسفار، ج 6، ص 325ـ326.
  • )) نجم (53): 9.
  • )) جلال الدین محمد بن بهاء الدین محمد بلخی قونوی، معروف به ملای رومی از اکابر عرفا و شعرا که آوازۀ او در جهان طنین افکن است. وی در سال 604 ق. زاده شد و در 9 سالگی در نیشابور به خدمت فریدالدین عطار رسید و از سوی او، آینده ای درخشان برایش پیش بینی شد. بعد از برگشتن از سفر حج به قونیه رفت و مشمول الطاف سلطان علاء الدین سلجوقی گردید و پس از وفات پدر، جانشین مسند تدریس او گشت و سرانجام دست ارادت به شمس تبریزی داد و از علوم ظاهری منصرف گردید و به طی مراحل عرفان و تصوف اشتغال ورزید و مثنوی معنوی را در شش دفتر سرود که تاکنون دهها شرح و تفسیر بر آن نگاشته شده است.     وی در پنجم جمادی الاولی 672 ق. در قونیه درگذشت.     از دیگر آثارش کلیات شمس است، که بارها به چاپ رسیده است.
  • )) مثنوی معنوی، ص 512، دفتر سوم، بیت 3901.