مقصد اول امور عامّه

مرجح حدوث نزد متکلمین

مرجح حدوث نزد متکلمین

‏در این مقام بحث در این است که بنابر قول متکلمین که این کرۀ مسمّط حادث‏‎ ‎‏است‏‎[1]‎‏ لازم می آید در یک برهۀ ممتد و یک زمان موهوم طولانی‏‎[2]‎‏ از اوّلِ غیر متناهی‏‎ ‎‏که لا اوّل له خدا بوده لا غیر و بعد از این رشتۀ موهوم ممتد غیر متناهی که لااوّل لاوّله‏‎ ‎‏این کره که سطح محدب آن فلک الافلاک و پوست روی آن فلک اطلس و مغز و‏‎ ‎‏مرکزش این عالم خاک است،‏‎[3]‎‏ حادث شده است.‏

‏حال سؤال می شود که چرا این معلول بعد از آن رشتۀ ممتد موهوم، حادث شد و‏‎ ‎‏چه مرجحی بوده که این معلول را از علت باز داشته، تا در این وقت مخصوص‏‎ ‎‏موجود گردد؟ با اینکه اوصاف ذاتیه عین ذات بوده و اراده از اوصاف ذات است پس‏‎ ‎‏اراده قدیم است، بنابراین چطور می شود ارادۀ ازلی علت عالم باشد ولی معلول بعدها‏‎ ‎‏موجود گردد؟‏

‏پوشیده نماند که قول به عدمِ انفکاکِ معلولِ حق از حق مستلزم موجَب شدن‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 130

‏حق نیست؛ چنانکه بعض از متکلمین درس نخوانده وقتی در جایی به عبارات‏‎ ‎‏حکما که گفته اند: خدا فاعل موجِب ـ به کسر جیم ـ است و معلول با او در لم یزل‏‎ ‎‏بوده است برخورد کرده، دچار اشتباه شده و کلمه را تحریف نموده و موجَب ـ به‏‎ ‎‏فتح جیم ـ خوانده و گفته است: حکما قائلند که خدا فاعل موجَب ـ به فتح جیم ـ‏‎ ‎‏است.‏‎[4]‎

‏چون این معنی، یعنی عدم انفکاک معلول از حق، سنگ توهم بر دل ضعفا می کوبد؛‏‎ ‎‏لذا می گوییم: مگر غیر از علم و اراده و قدرت چیز دیگری در مختار بودن فاعل لازم‏‎ ‎‏است؟ خیر، بلکه اگر فعل از روی قدرت و علم و اراده سر بزند، این فعل اختیاری‏‎ ‎‏بوده و صاحب آن فاعل مختار است.‏

‏و نیز می گوییم: اگر موجودی باشد که ازلاً و ابداً بوده و هست و موجود دیگری‏‎ ‎‏باشد که فقط چند سال بوده است، آیا موجود بر آنکه ازلاً بوده و ابداً خواهد بود صدق‏‎ ‎‏نمی کند ولی بر دیگری که تنها چند سال بوده صادق است؟‏

‏و اگر کسی باشد که لا یُعلَّم و لا یُدرَّس و پیش استاد درس نخوانده ولی اسرار‏‎ ‎‏کائنات ازلاً پیش او منکشف است و در مقابل او کسی باشد که ده سال درس خوانده و‏‎ ‎‏بعد از آنکه جاهل بوده عالم شده است، آیا عالم بر آنکه اول جاهل بوده صدق کرده و‏‎ ‎‏بر آنکه از اول عالم بوده صدق نمی کند؟ حاشا و کلاّ، بلکه قِدَم علم او، عالمیت او را‏‎ ‎‏تأکید می نماید.‏

‏و هکذا قدرت، که اگر وجود و ترک شی ء به یدِ انسان باشد انسان بر آن شی ء قادر‏‎ ‎‏است و اما اگر کسی ازلاً قادر بود و لم یزل بازوی قوی قدرت او مستحکم بود و هیچ‏‎ ‎‏عجزی در او راه نیافت، قادر بر او صدق نمی کند؟ حاشا و کلاّ، بلکه قِدَم قدرت،‏‎ ‎‏قادریت او را تأکید می کند و همچنین ارادۀ قدیم مریدیت صاحب اراده را تأکید‏‎ ‎‏می نماید. پس اراده قدیم و قدرت قدیم و علم قدیم است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 131

‏بنابراین به حکم این مقدمات، معلول هم باید ازلی باشد بدون اینکه موجَبیتی و‏‎ ‎‏اضطراری در فاعل لازم آید.‏

‏پس معنای قدرت که «لو شاء فعل ولو شاء ترک» است‏‎[5]‎‏ با آن مخالف نیست؛ چون‏‎ ‎‏صدق قضیۀ شرطیه با امتناع طرف دیگر و با وجوب طرفین و با امکان طرفین سازش‏‎ ‎‏دارد.‏

‏البته ما هم می گوییم خلقت عالم مقدور خدا بوده، یعنی «لو شاء فعل ولو شاء ترک‏‎ ‎‏الاّ انّه شاء». این است معنای اینکه خدا مرید بوده و اراده نموده است. و چون اراده‏‎ ‎‏عین ذات است؛ لذا «شاء و اراد ازلاً» بنابراین ازلی نبودن معلول مستحیل است، پس‏‎ ‎‏معلول ازلاً واجب التحقق است.‏

‏والحاصل: «خلق الله أزلاً بقدرته الأزلیة الأبدیة، و بإرادته القدیمة القویة الأزلیة، ما‏‎ ‎‏شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن، ولکنّ الله شاء أزلاً فکان أزلاً و یستحیل أن لا یکون‏‎ ‎‏أزلاً و هو شاء أزلاً و أراد أوّلاً بلا أوّل». پس توهم مندفع شد.‏

‏اکنون به اصل بحث باز می گردیم. در گذشته دو بحث بود:‏

‏یکی بحث ربط حادث به قدیم بود که چطور ممکن است معلول حادث را به‏‎ ‎‏علت قدیم نسبت داد در صورتی که انفکاک معلول از علت تامه محال است؟ زیرا‏‎ ‎‏علت انحاء طرق عدم و ابواب نیستی را به روی معلول سد نموده و آن چیزی که تمام‏‎ ‎‏راههای عدم به روی او مسدود گشته باشد واجب الوجود می گردد. و اگر تمام جهات‏‎ ‎‏عدم سد نشده، پس علت، علت تامه نیست و چون علت اشیاء ارادة الله است و ارادة الله ‏‎ ‎‏قدیم و ازلی است و حدوث در آن جایز نیست، بنابراین لازم است عالم ازلی باشد.‏

‏و بحث دیگر ربط متغیر به ثابت است که چطور ممکن است شی ء متغیری را به‏‎ ‎‏شی ء ثابت نسبت دهیم؟‏

‏ظاهراً مرحوم حاجی بین دو مقام خلط نموده که در جواب فرموده است: تجدد،‏‎ ‎‏ذاتی عالم است و ذاتی معلّل نیست. با اینکه متکلمین این معنی را مسلم دانسته اند که‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 132

‏بعد از بُعد طویل نامحدود و غیر متناهی این کرۀ مسمّط حادث شده است.‏‎[6]‎‏ بحث در‏‎ ‎‏این است که چه مرجحی بوده که در بُعد غیرمتناهی ازلی، این معلول از علت جدا شده‏‎ ‎‏و در یک برهۀ مخصوصی موجود شده است؟ چه چیز مرجح موجودیت آن در این‏‎ ‎‏برهۀ مخصوص شده است؟ با اینکه به حکمِ امتناعِ انفکاکِ معلول از علت لازم است‏‎ ‎‏این عالم ازلاً موجود باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 133

  • )) کشف المراد، ص 170ـ175.
  • )) نقد المحصل، ص 122؛ شرح مواقف، ج 5، ص 95ـ96.
  • )) کشف المراد، ص 156؛ شوارق الالهام، ص 316ـ319.
  • )) رجوع کنید به: نقد المحصل، ص 124ـ125؛ شرح مواقف، ج 3، ص 179؛ شرح مقاصد، ج 2، ص 10ـ11.
  • )) رجوع کنید به: شرح مواقف، ج 8، ص 49؛ شوارق الالهام، ص 500؛ اسفار، ج 6، ص 307.
  • )) رجوع کنید به: کشف المراد، ص 170ـ175؛ شوارق الالهام، ص 345.