مقصد اول امور عامّه

بیان اقوال در مرجح حدوث

بیان اقوال در مرجح حدوث

‏قبل از ذکر جوابهای سایرین، ما خود در جواب می گوییم: چه کسی گفته است این‏‎ ‎‏کره عالم بعد از برهۀ مخصوصی حادث شده است؟ خیر، ما حدوث به این معنی را‏‎ ‎‏قبول نداریم؛ زیرا خداوندِ دائم الاحسان و قدیم الفضل بر این کرۀ مسمّط اعطای فیض‏‎ ‎‏ازلی فرموده است، مخصوصاً بنابر قول متکلمین که عالم دیگری غیر این کره قائل‏‎ ‎‏نیستند.‏‎[1]‎

‏لذا اگر به حدوث زمانی به آن معنی قائل باشیم، اسماء قدیم الاحسان و دائم الفضل‏‎ ‎‏بدون مظهر خواهند بود.‏

‏کعبی‏‎[2]‎‏ در جواب گفته است: مخصص ذات الوقت است؛‏‎[3]‎‏ چنانکه مثلاً ذاتیِ وقتِ‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 133

‏روز دوشنبه این است که قبل از روز سه شنبه باشد و قبل الوقت والزمان، وقتی نبود تا‏‎ ‎‏عالم در آن وقت باشد و در این وقت نباشد تا شما بگویید مرجح اینکه عالم در آن‏‎ ‎‏وقت نبود و در این وقت هست چه بوده است؟‏

‏ولکن در جواب کعبی اشکال است؛ زیرا ما به خود وقت نقل کلام می نماییم که‏‎ ‎‏مخلوق و حادث است؛ چون وقت عبارت از حرکت افلاک است و اگر حرکت افلاک‏‎ ‎‏نبود وقت هم نبود.‏

‏بالجمله: با اینکه علتِ وقت در لم یزل بوده، چرا باید وقت در ما لایزال واقع شود.‏‎ ‎‏چیزی که علت آن در لم یزل است، باید لم یزل باشد. اگر در لایزال باشد، اشکال‏‎ ‎‏می شود به اینکه وقتی علت آن لم یزل است، چرا باید در لایزال باشد؟‏

‏معتزله جواب مقدس مآبی داده و حاجی هم جواب آنها را به مقدسی‏‎ ‎‏گذرانده است.‏

‏آنها گفته اند: صلاح در این بود که مدتی عالم در کتم عدم بماند.‏‎[4]‎

‏حاجی هم گفته است: کدام صلاح و مصلحتی در قبض فیض است.‏

‏ولکن شما آگاهید که اینها اصلاً از مورد اشکال عقلی پرت شده اند، مثل‏‎ ‎‏اینکه خیال کرده اند سؤال و اشکال بعد از فرض صحت انفکاک معلول از علت‏‎ ‎‏است، که چه مصلحتی بود که معلول در این زمان به وجود آمد و در آن زمان‏‎ ‎‏به وجود نیامد.‏

‏مانند اینکه بگوییم: چه مرجحی سبب شد که نماز صبح دو رکعتی شد؟ تا کسی‏‎ ‎‏بگوید صلاحی در بین بوده است، و بعد حاجی هم بیاید نزاع را صغروی نماید و‏‎ ‎‏بگوید چه صلاحی در قبض فیض است. بلکه اصلاً اشکال غیر اینهاست.‏

‏اشاعره مقدس تر از معتزله شده و گفته اند: ما چه کاری به مباحث عقلیه داریم.‏‎ ‎‏این مغز کوچک ما چقدر قدرت دارد مطالبی را بفهمد؟ و آنجا که چیزی‏‎ ‎‏برخلاف وجدانش مشاهده نمود خدا را به محاکمه بکشد که چرا این طور‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 134

‏نشد و آن طور شد.‏‎[5]‎‏ لذا منکر مرجح شده و در عالم به علیت و معلولیتی قائل نبوده و‏‎ ‎‏انفکاک معلول از علت را مستحیل نمی دانند.‏‎[6]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 135

  • )) مباحث مشرقیه، ج 2، ص 151؛ شرح مواقف، ج 7، ص 82ـ89.
  • )) ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن محمود بلخی کعبی، از مشاهیر علمای معتزلۀ اوایل قرن چهارم هجری و رئیس فرقۀ کعبیه به شمار می رود. وی در موارد بسیاری با معتزلۀ بصره مخالف بوده و صفات و افعال خداوند را بر معنای مخصوصی حمل نموده. علامۀ تهرانی در ذریعه می نویسد: بعید نیست که کعبی با آن همه تجاهر که به اعتزال داشته و فرقۀ کعبیه هم بدو منسوب است، در اثر معاشرت و مصاحبت با ابوزید بلخی شیعی، در باطن شیعه و مستبصر و عارف به حق بوده و از راه تقیه کتمان می نموده و ظاهر آن است که استبصار تلمیذش ابن قِبۀ رازی هم از قِبَل او بوده است، نهایت آنکه کعبی به جهت وزارت سلطان احمد بن سهل مروزی ـ والی بلخ ـ و تصدی مناصب دولتی قادر به اظهار حق نبوده و ابن قبه به جهت فقدان موانع مذکور قادر بر آن بوده است.     از تألیفات وی است: المقالات و اختیارات فی علم الکلام. وی در سال 317 ق. بدرود حیات گفت.
  • )) شرح اشارات، ج 3، ص 131.
  • )) شرح اشارات، ج 3، ص 131.
  • )) نقد المحصل، ص 281ـ287؛ شرح مواقف، ج 8، ص 81ـ84؛ شرح مقاصد، ج 4، ص 128.
  • )) رجوع کنید به: نقد المحصل، ص 60؛ شرح مواقف، ج 3، ص 190 و ج 4، ص 180؛ اسفار، ج 6، ص 370ـ371.