مقصد اول امور عامّه

توضیحی پیرامون ماهیت، ذات و حقیقت

توضیحی پیرامون ماهیت، ذات و حقیقت

‏بدان که ماهیت مشتق از «ما هو» است و در جایی گفته می شود که اصل شی ء را و‏‎ ‎‏آنچه شی ء از او ترکیب یافته یا آنچه نفس الامریت شی ء ـ ولو مرکب نباشد ـ به‏‎ ‎‏اوست، با قطع نظر از اینکه وجود بگیرد یا نگیرد، ملاحظه نموده باشیم.‏

‏هویت شی ء در عالم که باعث گشته که آن شی ء غیر اشیاء دیگر باشد ملاحظه شده‏‎ ‎‏و به آنچه در صف اشیاء سر استقلال بلند نموده وخودش را به صورت غیریت‏‎ ‎‏درآورده و در سلسلۀ اشیاء حاضر شده و اگر نور وجود به آن بتابد به جلوه ای ورای‏‎ ‎‏جلوات دیگر اشیاء تجلی می نماید و به آنچه مناط آن است که پردۀ جلوه غیر از‏‎ ‎‏جلوات دیگر باشد، ماهیت گویند. ولکن بعد از آنکه جلوه فعلی شده و تجلی جدیدی‏‎ ‎‏در عالم در مقابل تجلیات دیگر رخ داد، به آن ذات و حقیقت گفته می شود.‏

‏و بالجمله: به اعتبار حقیقتی ماهیت گفته می شود که اگر نور و اشراق و برق وجود‏‎ ‎‏بر آن حقیقت بتابد، ورای جلوات حقایق دیگر جلوه می کند. پس اگر آن زمینه در مدّ‏‎ ‎‏نظر جلوه نماید ماهیت گفته می شود و اگر شی ء را بعد از آنکه با آن مناط جلوه محقق‏‎ ‎‏شد در نظر بگیریم، به آن حقیقت و ذات گویند. پس چون نور وجود بر مناط و بارانداز‏‎ ‎‏آن در عنقا تابید، به آن ماهیت گویند و چون بر حقیقت انسانیت ـ یعنی حیوان ناطق ـ‏‎ ‎‏در انسان تابید، به آن ذات و حقیقت گویند، ولکن بسا این فرق ملاحظه نشده و هر‏‎ ‎‏یک در مقام دیگری استعمال می شود.‏

و کلّها المعقول ثانیاً یجی


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 165
‏و همۀ اینها، یعنی ماهیت و ذات و حقیقت، معقول ثانی به اصطلاح فلسفی است؛‏‎ ‎‏چون معقول اول چنانکه سابقاً ذکر شد آن است که عقل آن را انتزاع نماید مثل اینکه از‏‎ ‎‏انسان، حیوان ناطق تعقل می شود و اینکه به حیوان ناطق که در جواب ما هو اطلاق‏‎ ‎‏می شود ماهیت گفته می شود، عرضی است که بر حیوان ناطق عارض می شود در‏‎ ‎‏صورتی که ماهیت جزء حیوان ناطق نیست، یعنی ما بازاء خارجی ندارد والاّ باید در‏‎ ‎‏جواب «ما هو؟»، «حیوانٌ ناطق الماهیه» می گفتیم. پس ماهیت عرضی است که عارض‏‎ ‎‏گشته و در مقابل ما بازاء خارجی نداشته و بعد از معقول اول تعقل می شود. چنانکه‏‎ ‎‏«کلیت» معقول ثانی است؛ زیرا بعد از آنکه اول حیوان ناطق تعقل شد، چون در عقل‏‎ ‎‏ملاحظه می کنیم که قابل انطباق بر کثیرین است؛ لذا ثانیاً «کلیت» در عقل عارض‏‎ ‎‏می شود سپس ملاحظه نموده اگر بر متفق الحقیقه حمل شد به آن نوع والاّ جنس‏‎ ‎‏می گوییم؛ اگرچه نوع و جنس در مرتبۀ ثالثه تعقل می شود ولکن اصطلاحاً به همۀ اینها‏‎ ‎‏معقول ثانی می گویند.‏

‏و بالجمله: ماهیت و ذات و حقیقت از معقولات ثانیه است. پس ذات و حقیقت‏‎ ‎‏هم ذاتی نیست؛ زیرا اگر ذاتی بود لازم بود که گفته شود «الانسان ذات حیوان ناطق» به‏‎ ‎‏طوری که ذات در حد و تعریف واقع شود.‏

‏و اما اینکه معقول ثانی فلسفی اند، به خاطر این است که ما بازاء خارجی ندارند؛‏‎ ‎‏زیرا چیزی در مقابل حقیقت خارجی و ورای وجود حیوان ناطق نیست، بلکه آنچه در‏‎ ‎‏خارج است وجود حیوان ناطق است پس عروض در عقل و اتصاف در خارج است؛‏‎ ‎‏چنانکه سابقاً گفته شد مثلاً «شی ء» که عارض بر زید است زید موضوعی منحاز و‏‎ ‎‏شیئیت چیزی غیر از او که ما بازاء داشته باشد و لفظ «شی ء» غیر ذات زید بوده و شی ء‏‎ ‎‏عارض بر او شده باشد نیست، بلکه در خارج یک چیز است و آن زید متصف به‏‎ ‎‏شیئیت است و این حیثیت صفتی که در مقابل آن چیزی باشد که بر زید عارض شود‏‎ ‎‏نیست، بلکه عروض در عقل است.‏

‏پس معلوم شد: ذات و حقیقت مانند شی ء است که در خارج چیزی در مقابل آنها‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 166
‏ورای وجود حیوان ناطق نیست و نیز روشن شد که اینها خارج محمول بوده و‏‎ ‎‏همچنین ظاهر گشت که معقول ثانی فلسفی می باشند.‏

‏والحاصل: برای ماهیت مطلقه و ذات مطلقه و حقیقت مطلقه ورای ماهیت خاصه‏‎ ‎‏ما بازاء خارجی نیست، مثلاً در سواد امری ورای ماهیت خاصه ـ اعنی اللون القابض‏‎ ‎‏لنور البصر ـ که محاذی اینها باشد، نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 167