بیان اعتبار بشرط لا در صورت
چنانکه به کرّات گفتیم: اهل منطق اهل معانی بوده اند حقایق و معانی را در عالم تحت نظر آورده و در مقام تفهیم حقایق به الفاظ و عبارات متوسل شده اند. ما هم به اخوان اهل معانی خود اقتدا کرده وساعتی معنابین شده تا بعد از تحقیق و رؤیت معانی، عبارات و اصطلاحات آنها را بدانیم. گرچه آنها نمی گفته اند ولی ما می گوییم: مادة المواد ازمرتبه ای که به صورتی متلبس بوده و می خواهد از آن صورت حرکت کند، یک هدفی را در نظر گرفته و با حرکت جوهریه رو به آن منزل می گذارد. منازل هر کدام مختلف بوده و مراد و هدف هر یک، طی کردن قطعه ای از این کمالات است. همه با آنکه در پایین حاشیۀ کمال نشسته و از آنجا می خواهند به مرتبه ای از مراتب ارتقا نمایند در مبدأ حرکت، هم دوش و هم قدم و در این سفر راه را همراه هم طی می نمایند. و چون مقصود هر یک متفاوت است و در این راه طولانی منازلی است، هریک قصد منزلی نموده وهر همسفری که به منزل خود می رسد، آن منزل محل توقف اوست و از رنج سفر می رهد، ولی همسفری که سفرش دور است باید با او وداع نموده و از آنجا حرکت کرده و به دار مقصود وارد شود.
مثلاً این نطفۀ منوی که به صورت منویت است، با همت عالی آرزوی رسیدن به آخرین منزل کمال عالم طبیعت را دارد، با آن صورت بذر که شخص قانع بی طمعی است، هر دو از منزل صورت جمادی دست به دست هم داده و با هم در راه سفر قدم می گذارند و یا مثلاً اگر مسافرین سه نفر باشند: بذر و منی انسانی و منی حیوانی که مقصود هر یک غیر مقصود دیگری است؛ بذر به آرزوی رسیدن به منزل نباتی ومنی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 186
حیوانی به تمنای منزل حیوانی و منی انسانی به امید مرتبۀ انسانی، هر یک همزمان قدم به جلو گذاشته، دوش به دوش هم در جادۀ کمال به راه می افتند. بذر هنگامی که ولیجۀ روح نباتی یافت از حرکت ایستاده و وقتی در بوستان شجریت، برگ سبز از داخل دانه سر بیرون نمود و به آرزوی خود رسید، حالت وقفۀ اوست.
ولی رفیقان دیگر چون این منزل، مطمح نظر آنها نبوده تا این منزل با بذر همراهی کرده ولی در آنجا با او وداع نموده اند. اگرچه آنها هم از این مرتبه نسیم فیض یافته و نفحۀ روح نباتی در آنها دمیده شده است، ولی چون گدای این مرحله نبوده، بلکه سائل پرطمعی بوده اند؛ این عطیه را گرفته و بدون توقف باز حرکت نموده و بعد از طی این مرحله، نسیم صبای فیض باز وزیدن گرفته، دعای یکی از دو رفیق مستجاب شده و بدون خطر به سرمنزل حیوانی رسیده و این صورت و لباس را که عطیه و موهبتی است در بر گرفته و چون شیر و شکر آمیخته گردیده و با محبوبی که آرزوی آن را داشت پیوند برقرار کرده است. هنگامی که این وقوف اتفاق افتاد، دیگر رفیق با او وداع کرده و آن بیچاره بس که طالب کمال است و دارای همت عالی است، به تنهایی در راه مقصود قدم برداشته تا به سلامت به منزل رسیده است. اللهم ارجع المسافرین الی اوطانهم سالمین غانمین؛ خدایا این مسافرینی که به منظور رسیدن به آخرین نقطۀ عالم، از وطن آواره گشته، پی تجارت و تحصیل کمال آمده اند و در نقطۀ ظلمانی عالم طبیعت وارد شده اند و می خواهند به منزل برگردند، از شر راهزنان و دشمنان نگه دار تا مجدداً ببینند که در وطن با جمال محبوب محو گشته اند.
و بالجمله: عنان کلام را عطف به ماسبق نموده و می گوییم:
آن سه رفیق که در یک صورت و یک لباس بودند حرکت کرده تا به سر منزل مقصود رسیدند؛ تا صورت آنها به حد وقوف نرسیده و آنها به صورتی که مرامشان هست نرسند، صورت سابق را لابشرط گویند؛ زیرا اگر لابشرط نبود در حد ذات و متن واقع نمی توانست با صورت دیگری جمع شود. البته صورت منویت باید لابشرط بوده تا بتواند با صورت نباتی جمع شود واگر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 187
لابشرط نبود نمی توانست با صورت حیوانی جمع شود.
گفته نشود: صورتی که اول داشت خلع شده و صورت دیگر را لُبس می نماید؛ چون که درجای خود ثابت است، بلکه بدیهی است که شی ء در عین حال که صورت حیوانی دارد صورت نباتی هم دارد؛ چون اینها لبس بعد لبس و عطیه روی عطیه و کمال بعد کمال و نور بعد نور است. این است که می بینی قوۀ نامیه غیر دفع و جذب و تنمیه چیزی نیست، البته اینها در حیوان مع زیادةٍ هست، پس صورت منویه لا بشرط و صورت بذریه لا بشرط است و چون به مرتبۀ وقوف که منزل مقصود بوده رسید، آن صورتی که در آن منزل به خود می گیرد، بشرط لاست؛ زیرا آرزوی رسیدن به این مرتبه را داشته و نمی خواهد از این مرتبه بگذرد و لذا بشرط لاست، یعنی به شرط اینکه صورت دیگری قبول نکند و الاّ خلاف مقصود است.
و حیث اینکه غرض وقفه در منزلی است، پس در واقع غرض آن این است که از این منزل نگذرد واین معنای بشرط لا در صورت است. وهکذا نطفۀ انسانی مادامی که سرگردان است و قدم می زند تا به آرزوی خود برسد، صورت منویت در ضمن راه لابشرط بوده تا بتواند با صورت نباتیه جمع شود و چون خلعت صورت نباتیه را گرفت و روی صورت و کمال منویت پوشید، با این دو صورت ابا ندارد که از منزل حیوانی بگذرد. زیرا اگر درضمن راه خود از اینکه به دریای حیوانی وارد شود ابا داشته باشد، خلاف مقصود است؛ لذا مجبور است در این مصبغه هم رنگین شده و خلعتی بپوشد، ولی از این مرحله که لا بشرط بود گذشته تا به صورت انسانی برسد و چون صورت انسانی محل وقفه و آخرین منزل است، بشرط لاست. و باز به جهت دفع توهم گفته می شود: این طور نیست که انسان از شؤون حیوان خالی و از کمال آن عاری باشد، بلکه جامع کمالات اوست مع زیادةٍ.
هذا کله در لا بشرط و بشرط لا بودن صورت بود که از مقام توقف آن در صورتی که به آن متلبس شده به صورت تعبیر نموده و به منازلی که به صورت لابشرط است، فصل گویند. هذا کله اعتبارات صورت بود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 188