بیان اعتبار بشرط لا در ماده
در ماده هم چنین شرح می دهیم که برای مادة المواد عالم هم، اعتبار لابشرط و بشرط لا هست و به جهت تفتیش از حالاتی که دارد این دو اعتبار در او گفته می شود.
البته هیولای اُولی که درغایت ابهام بوده و پهنۀ عالم طبیعت را فرا گرفته است و صورت جسم مطلق به او می رسد و چون با این صورت نمی تواند جلوه گر شود مگر اینکه به صورت جسم خاصی درآید؛ لذا همیشه با صورتی از صور جمادی و نباتی و حیوانی و انسانی متحد می شود که صورت انسانی آخرین مرتبۀ طبیعت بوده و سیر عالم طبیعت به این مرتبه ختم می شود.
برای تحقیق مطلب گوییم: نزاعی بین فلاسفه هست در اینکه آیا ترکیب بین ماده و صورت ترکیب انضمامی است یا ترکیب اتحادی؟ هر قولی را فرقه ای اختیار نموده اند. ولکن حق تفصیل است، یعنی ماده با بعضی صور ترکیب اتحادی داشته و با بعضی صور ترکیب انضمامی دارد.
ولذا می گوییم: هیولای اُولی صرف القوه بوده و قابلیت دارد در مراتبی سیر کرده و در هرمرتبه فعلیتی به خود بگیرد. مثلاً مادۀ این شجر، در وقتی با صورت شجریه هم آغوش نبود ودر بذر، قوۀ امکان اتحاد با صورت شجریه بود و ازمرتبۀ قوه حرکت کرده به مقامی رسید که سر از گریبان این شجر بیرون آورد، در این مقام یک فعلیت به خود گرفته و صورت نباتیۀ شجریه با آن فعلیت، اتحاد پیدا نموده و این ترکیب اتحادی است.
زیرا در این شجر، آن ماده است که شجر شده و با این صورت شجریه متحد شده است و این مقام فعلیت ماده نسبت به مقام فعلیت شجریه لابشرط است؛ چون اگر لا بشرط نبود نمی توانست با این صورت شجریه متحد شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 189
مخفی نماند: آن ماده در این مرحله عین شجر بوده و این صورت شجریه عین ماده ای است که در این مقام به فعلیت رسیده است.
پس با نظر به این معنی باید گفت: ماده لا بشرط است، تا از اتحاد با این صورت ابا نداشته باشد؛ چنانکه در واقع ابا نداشته که شجر شده و فعلیت به خود گرفته است. واین ماده که بالفعل شجر است این قوه را که جزء بدن حیوانی گردد یا خاکستر شود یا خاک گردد داراست، ولکن فعلاً نمی تواند با صورت ترابیه متحد شود؛ چون با مقام فعلیت آن منافی است؛ زیرا قوه و فعل با هم در یک مرتبه فعلیت پیدا نمی کنند، بلکه تا ماده مقام فعلیت را از دست ندهد به آنچه قوۀ او را داراست و ممکن است به او برسد، نمی رسد. پس این ماده به ملاحظۀ مقام فعلیت آن، بشرط لاست، یعنی به شرط این است که به آنچه قوۀ او را داراست بالفعل نرسد. و همین طور ماده در حیوان با آن مقام فعلیتی که به خود گرفته، یعنی حیوان شده و با صورت حیوانی متحد بوده و از انسانیت منحاز است، فرض شده و نسبت به انسانیت بشرط لا محسوب می شود و با این نظر به او ماده گویند. ولی با نظر دیگر، یعنی ماده را با قطع نظر از این مقام فعلیت، تا صورت انسانی با او متحد شود جنس خوانند. این است که مثلاً حیوان را نسبت به انسان جنس گفته و نسبت به ما قبلش، یعنی صورت نباتیه و جسم مطلق، فصل گویند.
از این بیانات معنای عبارت حاجی که فرمود: «والثان من معنیی بشرط ...» معلوم می شود.
حاصل آنکه: معنای ثانی بشرط لا این است که ماهیت «وحدها» اخذ شود به طوری که اگر چیزی با او مقارن باشد عدم آن چیز از حیث اینکه در ماهیت داخل باشد، اعتبار شود. بلکه آن شی ء مقارن از حیث اینکه امر زاید بر ماهیت است، اعتبار شود به طوری که از ماهیت و آن مقارن، مجموعی حاصل شده که ماهیت به این اعتبار بر آن مجموع صدق نکند. مثل اینکه حیوان برای شی ء مجموع، به عنوان ماده و جزء مأخوذ باشد و جزئیت آن آشکار گردد.
چنانکه شیخ گفته است: گاهی ماهیت بشرط لا شی ء اخذ می شود، یعنی معنای آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 190
به شرط اینکه تنها باشد به طوری که تمام چیزهایی که مقارن با اوست زاید بر آن باشد تصور می شود. پس ماهیت برای این مجموع جزء و ماده می شود که در هر دو وجود، یعنی وجود ذهنی و وجود خارجی بر مجموع مقدم است؛ زیرا جزء در همۀ مراحل مقدم است و حمل جزء بر مجموع ممتنع است؛ چرا که شرط حمل که اتحاد در وجود است منتفی است و بعضی اوقات ماهیت لابشرط اخذ می شود، یعنی معنای ماهیت با تجویز اینکه «وحدها» باشد و با تجویز اینکه «وحدها» نباشد. یعنی چیز دیگری با او مقترن شود تصور می شود. در این صورت هم بر مجموع و هم بر خودش به تنهایی حمل می شود. بنابر اعتبار اول نمی توان گفت: «الحیوان الناطق حیوان» و به آن ماده گویند، ولکن بنابر اعتبار دوم می توان گفت و به آن جنس گویند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 191