مقصد اول امور عامّه

در بیان ترکیب ماده و صورت

در بیان ترکیب ماده و صورت

‏ ‏

‏یک نزاع این است که: آیا هر کدام از ماده و صورت و جنس و فصل در خارج‏‎ ‎‏هویتی ورای هویت دیگری دارد، یا اینکه در خارج بیش از یک هویت نیست؟‏

‏حقیقت نزاع بین قائلین به انضمام و قائلین به اتحاد این است که: قائلین به انضمام‏‎ ‎‏می گویند: در خارج دو هویت است: یکی هویت جنس و دیگری هویت فصل، منتها‏‎ ‎‏اینها به یکدیگر منضم شده و ترکیب آنها عبارت از این است که هویتی روی هویت‏‎ ‎‏دیگر آمده است. و انضمام اینها مانند انضمام دو حلقۀ زنجیر نیست که عرف این حلقه‏‎ ‎‏را غیر از آن حلقه ببیند، بلکه انضمام آنها ادقّ از آن است، مثل انضمام آب و شیر، و‏‎ ‎‏شیر و شکر، بلکه دقیق تر.‏‎[1]‎

‏ولکن قائلین به ترکیب اتحادی می گویند: ماده و صورت عینیت داشته به طوری که‏‎ ‎‏یک وجود بسیط ویک هویت می باشند، ازاین وجود بسیط و هویت واحده مفهوم‏‎ ‎‏جنس و فصل انتزاع می شود و ماده و صورت به یک وجود و یک هویت قائم هستند.‏‎[2]‎

‏بعد از این نزاع، نزاع دیگری مطرح است: بر فرض اینکه در خارج دو هویت‏‎ ‎‏باشد. آیا این دو هویت، یک نحوه اتحادی داشته یا اینکه اصلاً هیچ نحوه اتحادی‏‎ ‎‏ندارند؟‏

‏در حقیقت، قائل قول به یک نحوه اتحاد، مصلح بین دو قول است که می خواهد در‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 250
‏یک نظر اتحاد و یک نظر انضمام را بگوید.‏

‏دلیل کسانی که قائل به انضمام هستند، احتمالاً این است که ماده، قوۀ محض و‏‎ ‎‏صورت، فعلیت است و قوه و فعلیت هرگز نمی توانند با هم متحد گشته و یکی شوند؛‏‎ ‎‏زیرا قوه مقابل فعل است و متقابلین نمی توانند متحد گردند.‏

‏و شاید بتوان از طرف آنها، باز برهان اقامه کرد به این صورت که: قوه در قوه بودن‏‎ ‎‏خود، باید بالفعل باشد و الاّ اگر قوه هم بخواهد بالقوه، قوه باشد، می گوییم: آن بالقوه‏‎ ‎‏بودنش آیا بالفعل است یا بالقوه؟ یعنی قوه، قوه بودن نداشته و قابل است که قوه بودن،‏‎ ‎‏داشته باشد. و همین طور سؤال ادامه پیدا کرده و تسلسل لازم می آید. لذا قوه در قوه‏‎ ‎‏بودن خود بالفعل است، نه بالقوه. مراد از بالقوه بودن قوه این است که قوه به واسطۀ‏‎ ‎‏گذشتن از مراتبی و طی منازلی قابلیت دارد که چیزی بشود که قوۀ آن را دارد.‏

‏و مراد از بالفعل بودن قوه این است که قوه بودن فعلاً هست، نه اینکه قوه استعداد‏‎ ‎‏دارد که اَن یصیر قوةً، تا بالقوه بودن آن منوط به تکمیل استعداد باشد. پس آنچه را که‏‎ ‎‏قوه می گوییم باید بالفعل قوه باشد، پس برای قوه هم در قوه بودن فعلیت است.‏

‏حال اگر صورت که فعلیت است بخواهد با قوه متحد شود، لازم می آید دو شی ء‏‎ ‎‏بالفعل متحد شوند و حال آنکه اتحاد وجودی دو فعلیت محال است.‏

‏جواب این استدلالها این است که: گرچه قوه در قوه بودن فعلیت دارد، الاّ اینکه‏‎ ‎‏خود قوه امر مبهم و لامتحصل است، البته اگر فعلیت دارد معنای آن این است که در‏‎ ‎‏لامتحصلیت، لامتحصل نیست بلکه در لامتحصلیت، تحصل دارد و چیزی که در‏‎ ‎‏لامتحصلیت تحصل دارد، معنایش این است که بالفعل ابهام دارد و چیزی که ابهام‏‎ ‎‏داشته باشد و لامتحصل باشد می تواند با چیز متحصل و بالفعل متحد گردد.‏

‏چنانکه در لا بشرط گفتیم، این توهم که اگر چیزی لا بشرط شد باید از خودش هم‏‎ ‎‏لابشرط باشد، غلط است خود آن چیزی که لابشرط است، دیگر لازم نیست از‏‎ ‎‏خودش هم، بی خود گردد.‏

‏بلکه حق مطلب این است که: تحقیق نموده ـ مثلاً ـ در حبّۀ خرما و یا در دانۀ بذری‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 251
‏که فعلاً بذر و هسته است، ملاحظه نماییم که در آن یک قوه ای است که قابلیت و‏‎ ‎‏استعداد دارد که بعد از مدتی که زیر خاک دفن شد، صورت نخلیه و شجریه به خود‏‎ ‎‏بگیرد. البته این قوه ای که فعلاً در بذر است قابل آن نیست که بگوییم با صورت‏‎ ‎‏شجریه متحد است، بلکه بالنسبه به او قوه است و او نیست و بعد از آنکه زیر خاک‏‎ ‎‏رفت و زمانی از آن گذشت و سیر مراتب و طی کمالات نمود، صورت شجریه می شود‏‎ ‎‏و صورت شجریه ای که فعلاً هست عین آن قوه است، یعنی دیگر آن قوه تمام شد‏‎ ‎‏وصورت شجریه شد و ورای نخل فعلاً چیزی نیست.‏

‏بلی در مقام تعلیم اگر بخواهیم برای کسی تقریب نماییم تا اشاره باشد به اینکه یک‏‎ ‎‏چیزی بوده که صورت شجریه شده، به اعتبار عقلی آن ماده را منحاز از این صورت‏‎ ‎‏نموده و آن را از این شجریت نزع نموده و یک جنس و فصلی و یک ماده و صورتی به‏‎ ‎‏متعلم، تعلیم می نماییم، ولکن در واقع یک چیز بسیط است. چنانکه فعلاً اگر این شجر‏‎ ‎‏را ملاحظه کنیم که قابلیت دارد خاکستر گردد، دیگر در این نظر چیزی که بالقوه قابل‏‎ ‎‏خاکستر بودن باشد و صورت شجریت غیر از آن باشد، نداریم. بلکه این شجر سر تا پا‏‎ ‎‏بتمامه یک چیز است که قابلیت و قوۀ خاکستر شدن را داراست.‏

‏و بالجمله: در متن واقع حق با قائلین به اتحاد به معنای اول است، الاّ اینکه تعبیر‏‎ ‎‏آنها به ماده و صورت، به واسطۀ این است که ماده قبل از تلبس به صورت و عینیت با‏‎ ‎‏آن بوده است، یعنی زمانی بوده که ماده با غیر این صورت عینیت داشته، بعداً با این‏‎ ‎‏صورت عینیت پیدا کرده است و باز ممکن است از آن صورت تجرید گشته و صورت‏‎ ‎‏بماند و ماده فاسد شود. به این مناسبت یکی را ماده و یکی را صورت می گویند در‏‎ ‎‏حالی که فعلاً عینیت دارند.‏

‏و اما اتحاد به معنای ثانی که در حقیقت تفصیل بین انضمام و اتحاد است که به یک‏‎ ‎‏نظر؛ یعنی بالنظر الی متن الواقع اتحاد و عینیت است و به یک نظر انضمام است؛‏‎ ‎‏یعنی در مقام تعلیم و تعلم برای یک شی ء دو هویت اعتبار کرده تا وجه تسهیل تعلیم‏‎ ‎‏حاصل گردد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 252

  • )) اسفار، ج 5، ص 287ـ309؛ شوارق الالهام، ص 172ـ174.
  • )) اسفار، ج 5، ص 282ـ286؛ شوارق الالهام، ص 172ـ174.