در بیان ترکیب ماده و صورت
یک نزاع این است که: آیا هر کدام از ماده و صورت و جنس و فصل در خارج هویتی ورای هویت دیگری دارد، یا اینکه در خارج بیش از یک هویت نیست؟
حقیقت نزاع بین قائلین به انضمام و قائلین به اتحاد این است که: قائلین به انضمام می گویند: در خارج دو هویت است: یکی هویت جنس و دیگری هویت فصل، منتها اینها به یکدیگر منضم شده و ترکیب آنها عبارت از این است که هویتی روی هویت دیگر آمده است. و انضمام اینها مانند انضمام دو حلقۀ زنجیر نیست که عرف این حلقه را غیر از آن حلقه ببیند، بلکه انضمام آنها ادقّ از آن است، مثل انضمام آب و شیر، و شیر و شکر، بلکه دقیق تر.
ولکن قائلین به ترکیب اتحادی می گویند: ماده و صورت عینیت داشته به طوری که یک وجود بسیط ویک هویت می باشند، ازاین وجود بسیط و هویت واحده مفهوم جنس و فصل انتزاع می شود و ماده و صورت به یک وجود و یک هویت قائم هستند.
بعد از این نزاع، نزاع دیگری مطرح است: بر فرض اینکه در خارج دو هویت باشد. آیا این دو هویت، یک نحوه اتحادی داشته یا اینکه اصلاً هیچ نحوه اتحادی ندارند؟
در حقیقت، قائل قول به یک نحوه اتحاد، مصلح بین دو قول است که می خواهد در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 250
یک نظر اتحاد و یک نظر انضمام را بگوید.
دلیل کسانی که قائل به انضمام هستند، احتمالاً این است که ماده، قوۀ محض و صورت، فعلیت است و قوه و فعلیت هرگز نمی توانند با هم متحد گشته و یکی شوند؛ زیرا قوه مقابل فعل است و متقابلین نمی توانند متحد گردند.
و شاید بتوان از طرف آنها، باز برهان اقامه کرد به این صورت که: قوه در قوه بودن خود، باید بالفعل باشد و الاّ اگر قوه هم بخواهد بالقوه، قوه باشد، می گوییم: آن بالقوه بودنش آیا بالفعل است یا بالقوه؟ یعنی قوه، قوه بودن نداشته و قابل است که قوه بودن، داشته باشد. و همین طور سؤال ادامه پیدا کرده و تسلسل لازم می آید. لذا قوه در قوه بودن خود بالفعل است، نه بالقوه. مراد از بالقوه بودن قوه این است که قوه به واسطۀ گذشتن از مراتبی و طی منازلی قابلیت دارد که چیزی بشود که قوۀ آن را دارد.
و مراد از بالفعل بودن قوه این است که قوه بودن فعلاً هست، نه اینکه قوه استعداد دارد که اَن یصیر قوةً، تا بالقوه بودن آن منوط به تکمیل استعداد باشد. پس آنچه را که قوه می گوییم باید بالفعل قوه باشد، پس برای قوه هم در قوه بودن فعلیت است.
حال اگر صورت که فعلیت است بخواهد با قوه متحد شود، لازم می آید دو شی ء بالفعل متحد شوند و حال آنکه اتحاد وجودی دو فعلیت محال است.
جواب این استدلالها این است که: گرچه قوه در قوه بودن فعلیت دارد، الاّ اینکه خود قوه امر مبهم و لامتحصل است، البته اگر فعلیت دارد معنای آن این است که در لامتحصلیت، لامتحصل نیست بلکه در لامتحصلیت، تحصل دارد و چیزی که در لامتحصلیت تحصل دارد، معنایش این است که بالفعل ابهام دارد و چیزی که ابهام داشته باشد و لامتحصل باشد می تواند با چیز متحصل و بالفعل متحد گردد.
چنانکه در لا بشرط گفتیم، این توهم که اگر چیزی لا بشرط شد باید از خودش هم لابشرط باشد، غلط است خود آن چیزی که لابشرط است، دیگر لازم نیست از خودش هم، بی خود گردد.
بلکه حق مطلب این است که: تحقیق نموده ـ مثلاً ـ در حبّۀ خرما و یا در دانۀ بذری
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 251
که فعلاً بذر و هسته است، ملاحظه نماییم که در آن یک قوه ای است که قابلیت و استعداد دارد که بعد از مدتی که زیر خاک دفن شد، صورت نخلیه و شجریه به خود بگیرد. البته این قوه ای که فعلاً در بذر است قابل آن نیست که بگوییم با صورت شجریه متحد است، بلکه بالنسبه به او قوه است و او نیست و بعد از آنکه زیر خاک رفت و زمانی از آن گذشت و سیر مراتب و طی کمالات نمود، صورت شجریه می شود و صورت شجریه ای که فعلاً هست عین آن قوه است، یعنی دیگر آن قوه تمام شد وصورت شجریه شد و ورای نخل فعلاً چیزی نیست.
بلی در مقام تعلیم اگر بخواهیم برای کسی تقریب نماییم تا اشاره باشد به اینکه یک چیزی بوده که صورت شجریه شده، به اعتبار عقلی آن ماده را منحاز از این صورت نموده و آن را از این شجریت نزع نموده و یک جنس و فصلی و یک ماده و صورتی به متعلم، تعلیم می نماییم، ولکن در واقع یک چیز بسیط است. چنانکه فعلاً اگر این شجر را ملاحظه کنیم که قابلیت دارد خاکستر گردد، دیگر در این نظر چیزی که بالقوه قابل خاکستر بودن باشد و صورت شجریت غیر از آن باشد، نداریم. بلکه این شجر سر تا پا بتمامه یک چیز است که قابلیت و قوۀ خاکستر شدن را داراست.
و بالجمله: در متن واقع حق با قائلین به اتحاد به معنای اول است، الاّ اینکه تعبیر آنها به ماده و صورت، به واسطۀ این است که ماده قبل از تلبس به صورت و عینیت با آن بوده است، یعنی زمانی بوده که ماده با غیر این صورت عینیت داشته، بعداً با این صورت عینیت پیدا کرده است و باز ممکن است از آن صورت تجرید گشته و صورت بماند و ماده فاسد شود. به این مناسبت یکی را ماده و یکی را صورت می گویند در حالی که فعلاً عینیت دارند.
و اما اتحاد به معنای ثانی که در حقیقت تفصیل بین انضمام و اتحاد است که به یک نظر؛ یعنی بالنظر الی متن الواقع اتحاد و عینیت است و به یک نظر انضمام است؛ یعنی در مقام تعلیم و تعلم برای یک شی ء دو هویت اعتبار کرده تا وجه تسهیل تعلیم حاصل گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 252