اقسام تشخص
تشخص دارای اقسامی است: زیرا یا عین ذات شخص است، یا زاید بر ذات و حقیقت شخص است.
در صورت دوم، یا در عروض تشخص بر ذات، تنها جهت فاعلی کفایت می کند و یا در عروض تشخص جهت فاعلی کفایت نکرده و محتاج چیز دیگری یعنی قابل خارجی و غیر فاعلی است.
قابل خارجی و غیر فاعلی یا فقط هیولاست و یا هیولی با چیزهای دیگر است، یعنی در عروض تشخص بر ذات شی ء اضافه بر جهت فاعلی یا هیولی کافی است یا هیولی کفایت نکرده و محتاج چیز دیگری از مخصصات و مکمّلات است.
والحاصل اینکه: تشخص با وجود گرچه در مفهوم متکثر و متغایر بوده، الاّ اینکه در عین خارجی، مصداقاً یکی هستند، و در الهیات ـ ان شاء الله ـ مبحثی خواهد آمد که گفته می شود: انتزاع مفاهیم متکثرۀ متوافقه از یک شی ء بسیط ممکن است؛ چنانکه مفاهیم کمالیه را از یک وجود بسیط به مناسبت اینکه وجود خیرات است و مصداق خارجی خیرات وجود است، انتزاع خواهیم نمود که: هو العلم، هو القدرة، هو الحیاة، هو الارادة، هو البقاء و آنچه موجود است؛ هو کل العالم، کل القادر، کل الحی، کل المرید، کل البقاء و کل القدیم و «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»، «هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»«وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و بالجمله: وجود عین تشخص است.
و وجود، یا عین ذات شی ء است؛ یعنی ماهیت نداشته و «ماهیته انیته» یا اینکه ماهیت داشته ولکن در عروض وجود بر این ماهیت، جهت امکان آن ماهیت که مناط
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 263
حاجت و عدم ابای ذاتی از وجود و عدم است، کفایت می کند، که اگر مناط حاجت، یعنی امکان ذاتی در او حاصل شد، جهت فاعلی کفایت می کند.
والحاصل: یا در تحقق وجود ـ که امر زاید بر ماهیت است ـ تنها جهت فاعلی مورد احتیاج بوده و در فیضان فیض فاعل، امکان ذاتی ماهیت کافی است یا اینکه عروض این امر زاید، یعنی وجود بر ماهیت، علاوه بر امکان ذاتی که مناط حاجت به فاعل است به چیز دیگری احتیاج است و امکان ذاتی کفایت نمی کند تا جهت فاعلی در تحقق وجود و عروض وجود بر ماهیت مکفی باشد.
پس اگر آن شی ء، زمانی و طبیعی نبود و محتاج مدت و تخصصات و تکاملات نبود، بلکه تنها به هیولی اکتفا نمود، بعد از تحقق هیولی و جهت فاعلی، وجود عارض خواهد گشت و اگر زمانی بود و حصول ماده و طی مدت را برای حصول قابلیت و استعداد نسبت به گشایش ید موهبت لازم داشت عروض آن موهبت وخلعت وجود ونعمت تشخص، محتاج این قابل ومخصص و لواحق است.
توضیح این بحث این است که: بعضی از اشیاء ماهیت نداشته و ماهیت آن عین وجود اوست، و این شی ء که ماهیت ندارد، تنها ذات باری تبارک و تعالی و تقدس است؛ چنانکه در اوایل کتاب در یکی از مباحث ذکر شد که: «الحق ماهیته إنّیته» ماهیت او عین وجود خارجی و انیت اوست.
ماهیت در وجودات دیگر غیر از وجود است؛ چون کراراً گفتیم: ماهیت حد وجود است. البته اگر بخواهیم حد وجود را حکایت کنیم، باید آن را با چیزی که فقط حاکی حد است، حکایت نماییم؛ زیرا حد در وجود شی ء داخل نیست. پس لابد وجودات محدوده صاحب ماهیت خواهند بود و ماهیات آنها غیر وجوداتشان خواهد بود. این است که در مقام تعریف و معرفی آنها باید از هر دو جهت حکایت کرد.
ولکن وجود کامل غیر محدود به حد و لایتناهی و البسیط کل البسیط، حدی ندارد تا ماهیت داشته باشد؛ لذا ماهیت او عین وجود، و ذاتِ او عین وجود است؛ معروض
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 264
نیست تا عارض باشد، ماهیت نیست تا وجود عارض آن باشد و وجود عین تشخص است، پس تشخص او عین ذات اوست.
و اما در جایی که ماهیت شی ء غیر انّیت اوست، اگر این ماهیت مُدّی و مادی نبوده و از زمان و زمانیات خارج بوده و از خط سیر هیولی برتر بوده و در عالمی که هیولای اُولی مفروش است و خیمه زده است نباشد، بلکه در او هیچ حاجتی به هیولی نبوده و از این قوۀ محض مستغنی باشد، حال اگر این ماهیت، در مرتبۀ ذات امکان داشته باشد و گفتیم که: امکان مناط حاجت به فاعل است، صرف جهت امکانیت آن، دست نیاز او را تنها به درگاه فاعل گشوده است و چون از تمام ابواب جز باب فیض فاعلی، مستغنی است؛ لذا در وجود فقط محتاج فیضان فیض فاعلی است. پس تشخص چنین شیئی زاید بر ذات او بوده و چون زاید است، عارض خواهد بود و عارض الشی ء غیر الشی ء است، پس شی ء معروض بوده و زاید عارض است. بنابراین: ذات معروض است وتشخص آن عارض بر اوست.
و البته عقل اول چنین است که تشخص آن غیر ذات و ماهیت اوست در صورتی که در عروض این عارض، تنها جهت امکانی آن کفایت می نماید و فقط جهت فاعلی در کار است لاغیر. و چون مادی و مُدّی نیست، زمانی و مدتی نبوده تا محتاج مخصصات باشد و مادی هم نیست تا محتاج هیولی و ماده باشد، و این گونه اشیاء احکامی دارد؛ چنانکه بعضی از آنها در مباحث آتیه در الهیات ـ ان شاء الله ـ خواهد آمد و اما چون صاحب کتاب بعضی از آنها را در اینجا نقل فرموده؛ لذا ما به ذکر آنها می پردازیم.
از جمله احکام چیزی که مادی ومُدّی نیست این است که: کلی آن، منحصر در فرد بوده و برای او غیر از یک فرد، فرد دیگری محال است؛ زیرا هر جا که سیر هیولی نباشد و هر عالمی که در آن تخصصات و لواحق نباشد، تکثر فرد برای یک نوع کلی محال است.
توضیح این مطلب این است که: تخصص هیولی موجب تکثر فرد است. این
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 265
صرف القوه بعد از تخصص در آنجایی که حصّه ای از او منحاز گشته بر اثر ترتیب مخصصات و گذشتن ایام و تأثیر فصول و تأثیر تمام عوامل طبیعت، این حمل، یعنی قوۀ مخصصۀ از هیولی، در ظرفی از ظروف تربیت شده و در مراتب، سیر کمالی نموده تا به جایی می رسد که فرد برای یک کلی می شود.
مثلاً این گیاهها که بیابانها و چمن زارها را پر کرده و طعام انواع حیوانات می شوند، به واسطۀ تخصصات در حقیقت نباتیه، تفرید می شوند، مثلاً بعد از آنکه در هضم اول، یعنی دهان جویده شد وارد معده گشته در معده به واسطۀ تبخیرات و نزجها و رطوبتها وفشارها تقسیم گردیده؛ قسمتی که قابل جذب هیچ قوه ای از قوای حاضر در معده نبوده و از مورد تقسیم صاحبان نصیب خارج است دفع می شود، بعد در هاضمۀ بعدی به تحلیل رفته و عصارۀ آن کشیده می شود و از این عصارۀ معده آنچه نیاز عضو تحلیلی است، عضو گشته و آنچه مازاد بر عضو بودن و تنمیۀ بدن برای تولید مثل است و در سرتاسر اعضای فحل شدن به ودیعت گذاشته شده، بعد از آنکه به واسطۀ حرارت غریزیۀ بدن و پیدایش نزج و تأثیر این عامل طبیعت، از این اعضا به عالم دیگری منتقل شد، درمهد دیگری تحت تربیت مربی ومخصص دیگری واقع گردیده، یعنی در رحم مادری قرار می گیرد و همۀ موجودات عالم از تأثیر فصول و اثر مریخ و مشتری گرفته تا تغذیۀ مادر از اغذیۀ طبیعت و استفاده از آب و هوا و گذشتن مدتی و قرار گرفتن تحت مالش طبیعت و حرارت معتدلۀ رحمی به ترقی و تکامل آن کمک نموده. و بالجمله: ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند، تا تو فردی از کلی انسان شوی.
پس عالمی که از تخصصات و لواحقات و استعدادات بیرون است و از مدّ سیر هیولی خارج است، جهت امکان آن در وجود او کافی است؛ زیرا گفتیم: تولید فرد مسبب از تخصص هیولاست و بعد از تخصص، تأثیر عوامل و مخصصات در اینکه این حصّه را لایق و قابل خلعت موهبت وجود نماید، دخیل است. و مادامی که تخصصات، این قوۀ ناقابل را قابل مکرمت و لایق موهبت ننماید، عطا به محل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 266
غیر قابل و موهبت به شی ء غیر قابل تعلق نمی گیرد، لا من بخل من الفاعل بل لقصور فی المحل.
پس از این عرایض معلوم شد: ولو جایی محل سیر هیولی باشد ولکن اگر بدون تکمیل استعداد، مستحق موهبت شد، باز در آنجا کلی منحصر در فرد خواهد بود.
چنانکه در فلکیات با اینکه طبیعت فلکی محتاج هیولاست؛ چون جسم است، الاّ اینکه هر کلی منحصر در یک فرد است. و اما جواب اینکه چرا بعضی ماهیات محتاج ماده و بعضی در عروض وجود محتاج تخصص هستند؟ باید در محل آن مطرح گردد.
و بالجمله: در عروض تشخص و زیادت وجود، امکان ذاتی وصرف هیولی کافی نیست، بلکه باید مخصصات لاحق گردد تا اینکه هیولی و امکان استعدادی که دو قابل بوده سیر نموده و مراحل ترقی را به عبادت تکوینیه طی نمایند. البته چنانکه عبادت مقرب انسان در نزد پروردگار متعال است، شی ء هم هر اندازه به وجود نزدیک شده و از وجود ضعیف به مرتبۀ قوی ترقی نماید به منشأ وجود نزدیک تر می گردد و وجود از آن وجود لایتناهای قوی و شدید که نور علی نور است منتشر شده و از اظلال اوست، «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ».
و بالجمله: این قابلان به نُسُک تکوینی مستحق تشخصی بعد تشخصی و موهبتی بعد موهبتی می شوند. «وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّٰهِ لاَ تُحْصُوهَا» این قسم از اشیاء مثل موالید است و نوع در این قسم به بیانی که گذشت، منتشر می شود.
و لیس کلّی مع الجزئی بنحوَی الإدراک بالمرضی
به مناسبت اینکه جزئی و متشخص قریب به یکدیگرند و هر چیز جزئی لابد باید متشخص گردد؛ لذا متعرض بیان فرق کلی و جزئی شده فرموده است: نزد بعضی فرقی بین کلی و جزئی اشیاء در حاقّ واقع و متن وجودات آنها نیست، بلکه انسان چون دارای دو نحو ادراک است: یک ادراک از راه عقل، و دیگری از راه حواس، پس
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 267
آنچه با این حواس جزئی درک می شود به مناسبت مُدرِک، به آن جزئی گفته و آنچه با مُدرِک کلی، یعنی ادراک عقل که محتاج به آلت ادراک، نیست، درک گردد، به آن کلی گویند، بدون تفاوت در مُدرَک و مُدرِک در متن واقع آن، لا کلی و لاجزئی.
حاجی در ابطال این مذهب می فرماید: متن واقعیت آنها باعث گشته که یکی با درک جزئی ادراک شده و یکی با درک کلی ادراک گردد.
و بالجمله: چون جزئی در متن واقع جزئی است؛ لذا باید مدرِک آن جزئی باشد و چون کلی در متن واقع کلی است؛ لذا باید ادراک آن به واسطۀ درک کلی باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 268