مقصد اول امور عامّه

بی نیاز بودن وحدت و کثرت از تعریف حقیقی

بی نیاز بودن وحدت و کثرت از تعریف حقیقی

‏ ‏

‏به خاطر اینکه ادعای استغنای وحدت از تعریف حقیقی، مبرهن گردد گفته‏‎ ‎‏می شود که: لازم است مدرِک با مدرَک سنخیت داشته باشد تا ادراک صورت پذیرد.‏

‏مدرَکات بر سه قسم است، یعنی موجودات عالم سه نحوه است: موجودات عالم‏‎ ‎‏طبیعت و موجودات عالم عقل و موجودات عالم برزخ و میانه، یعنی میان عالم شهود‏‎ ‎‏و عالم غیب. پس مدرَکات طبیعی باید هم سنخ عالم طبیعت و مدرَکات غیبی هم سنخ‏‎ ‎‏عالم عقل و مدرَکات برزخی هم سنخ عالم برزخ باشد.‏

‏اگر نفس که «فی وحدتها کل القوی» است در همان مرتبۀ شامخۀ تجرد ذاتی باقی‏‎ ‎‏بماند، هرگز برای او درک موجودات عالم طبیعت رخ نخواهد داد. لذا باید از آن مرتبۀ‏‎ ‎‏غیبت تنزل نموده، یک نحوه شهادتی به خود بگیرد و با موجودات عالم طبیعت،‏‎ ‎‏وحدت حاصل نماید و در این وجودات طبیعی ظاهر گردد تا جمال اشیاء به طور‏‎ ‎‏شهادت، مشهود وی گردد.‏

‏والحاصل مدرِک با مدرَک باید سنخیت داشته باشد، آنچه از محسوسات به حس‏‎ ‎‏لمس است، هرگز نمی تواند قوۀ باصره او را درک کند، بلکه آنچه از محسوسات به‏‎ ‎‏حس لمس است، نفس باید در مظاهر این احساس مثلاً اعصاب، منبسط گشته و در‏‎ ‎‏رگها گسترده گردد، تا درک آن صورت پذیرد. نفس در این فاعلیت، از مقام شامخ خود‏‎ ‎‏تنزل نموده و اصل خود را فراموش کرده، و یکی از موجودات عالم طبیعت شده و در‏‎ ‎‏جلوۀ این موجودات، با آنها اظهار سنخیت و آشنایی نموده است و در حین تنزل در‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 270

‏کوّه و مشکاة بصری و ذوقی و لمسی بروز و ظهور نموده و در صف کاروان وجودات‏‎ ‎‏طبیعی، موجودات طبیعت را درک می نماید.‏

‏و چون موجودات برزخی و میانه ای بین عالم عقل و عالم طبیعت به واسطۀ قاعده‏‎ ‎‏امکان اشرف،‏‎[1]‎‏ به عنوان یک قسم از موجودات ثابت است؛ لذا یک عالم برزخی برای‏‎ ‎‏نفس لازم بوده تا در تنزل به آن عالم با موجودات آن سنخیت یافته و نسبت به ادراک‏‎ ‎‏آنها قابلیت پیدا کند. و آن مرتبۀ خیال انسانی است که در آن مرتبه چشم شهودی و‏‎ ‎‏سمع شهودی و ذائقۀ شهودی و لمس شهودی نبوده؛ چنانکه صرف باصرۀ غیبی و‏‎ ‎‏سامعۀ غیبی و ذوق غیبی و لمس غیبی نیست، بلکه بصر و سمع و ذوق و لمس برزخی‏‎ ‎‏بوده تا درک مدرَکات آن عالم برای نفس حاصل شود. و مادامی که نفس در غیبت‏‎ ‎‏عالم عقل و تجرد ذاتی باقی بماند و در کوّه و مشکاة مظاهر برزخی قرار نگیرد، راه‏‎ ‎‏آشنایی و درک موجودات متنزله به روی آن بسته بوده و حجاب بین العالمین مانع از‏‎ ‎‏درک خواهد بود.‏

‏زیرا وجودات عالم عقل در مقام شامخ تجردیت و کلیت قرار گرفته اند و نفس در‏‎ ‎‏مرتبۀ شامخ تجرد خود، با موجودات آن عالم هم سنخ بوده؛ لذا درک آن مدرکات برای‏‎ ‎‏وی میسر است. پس نفس که نوری از عالم غیب است در مورد درک این حقایق‏‎ ‎‏جزئیه باید در کوّۀ مظاهر شهادت، مشهود گشته و یک نحوه شهادتی حاصل نماید.‏

‏اگر ان شاء الله توفیق یار شد در بحث اتحاد عاقل و معقول خواهد آمد که: اگر‏‎ ‎‏عاقل و مدرک مشهودات، بخواهد طبق قاعدۀ اتحاد عاقل و معقول، حین درک با آنها‏‎ ‎‏متحد گردد، باید مبصر شهادتی با بصر شهادتی متحد شود و الاّ مبصر شهادتی‏‎ ‎‏نمی تواند با بصر غیبی متحد گردد.‏

‏پس چنانکه گفته شد: نفس باید در مورد درک مدرکات عالم عقل، واجد مقام‏‎ ‎‏عقلی و تجردی که ذاتاً دارد، باشد. و در آن مقام ذات هرگز ممکن نیست راه آشنایی و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 271

‏ادراک موجودات عالم قشر و طبیعت به روی او مفتوح باشد، بلکه باید بصر غیبی به‏‎ ‎‏بصر شهادتی تنزل یابد.‏

‏گمان نشود که عقل در درک عوالم، اوهام است و واقعیت نداشته و مدرک و‏‎ ‎‏مدرکی در بین نیست.‏

‏بلکه سمع و بصر و ذوق و لمس در درک این گونه مدرکات، شهودی نبوده و غیبی‏‎ ‎‏است؛ چنانکه در مورد درک وجودات برزخیه، این معنی ثابت است که اگر تو در‏‎ ‎‏خواب شدی، صدایی می شنوی و متلونات و الوان متمیزه را از هم تشخیص می دهی،‏‎ ‎‏حقیقت کام و ذوقت با طعومات، شیرین و منفعل می گردد، با اینکه اصوات طبیعی در‏‎ ‎‏بین نبوده و قرع و قلع عنیف در هوا اتفاق نیفتاده و الاّ باید کسانی که پهلوی تو‏‎ ‎‏نشسته اند، آن صدا را شنیده و حال آنکه آنها مستریح السمع بوده و باب سمع طبیعی‏‎ ‎‏آنها، مقروع واقع نمی گردد.‏

‏چون صوت طبیعی در بین نیست، بلکه آن صوت برزخی است و با اینکه قرع و‏‎ ‎‏قلع عنیف در هوا نیست، سمع آن عالم را منفعل می نماید. و هکذا ذوق آن عالم و بصر‏‎ ‎‏آن عالم یعنی بصر غیر طبیعی، منفعل گشته و تمییز الوان و رنگها اتفاق می افتد.‏

‏پس در آن مقام سمع و بصر و ذوق هست؛ چنانکه کسانی که به حقایق امور‏‎ ‎‏عالمند، یعنی خانوادۀ عصمت آل محمد  ‏‏علیهم السلام‏‏ فرموده اند که: بشر به واسطۀ اشتغال به‏‎ ‎‏عالم طبیعت از عالم غیب بی خبر بوده و اشتغال به هوی، غیب را بر او مستور داشته‏‎ ‎‏است. این است که در حیوانات، به واسطۀ عدم غور آنها درعالم طبیعت، این مرتبه‏‎ ‎‏میسر است، چنانکه انبیا وقت چوپانی می دیدند، گله ظاهراً بی جهت رم می کرد،‏‎ ‎‏جبرئیل بر حضرت محمد  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏نازل شد و کیفیت را بیان نمود که آنها صدای معذبین‏‎ ‎‏را می شنوند و لذا رم می کنند.‏‎[2]‎

‏و البته وقتی از طبیعت اعراض شد، این معنی حاصل می شود؛ اعم از اینکه اعراض‏‎ ‎‏به واسطۀ فطرت سلیمۀ الهی باشد که به وسیلۀ مقدسات دست می دهد. و یا اینکه‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 272

‏اعراض به واسطۀ ریاضات باطله، مثل ریاضات درویش های هند باشد و چون‏‎ ‎‏اعراض آنها دستور شیطانی است، صداهای جن و شیطان را شنیده و آنها را می بینند،‏‎ ‎‏ولکن کسی که برای او با مقدسات اعراض از این عالم حاصل شده؛ چون اعراض وی‏‎ ‎‏از جهت نورانیت و روی میزان شرع بوده؛ لذا ملائکه و وجودات نوریه را ملاقات‏‎ ‎‏می نماید. و بر صدق این مدعی آثار و شواهدی است؛ چنانکه خود حاج شیخ عباس‏‎ ‎‏قمی‏‎[3]‎‏ بالای منبر، قضیۀ صدای شتری را که بر او داغ می نهند، می گفت.‏

‏حال به عنوان نقض گفته نشود: اگر حقایق عقلیه هستند، باید عقل آنها را درک‏‎ ‎‏نماید؛ چون با آنها سنخیت دارد و حال آنکه ما از موجودات عالم عقل بی اطلاع و‏‎ ‎‏بی خبریم.‏

‏چون جواب آن این است: ما هنوز به مرتبۀ عقلانیت نرسیده و نوعاً در مرتبۀ خیال‏‎ ‎‏هستیم، بلی درمرتبۀ خیال، ما خیلی از حیوانات بالاتر هستیم، ولکن صرف برتری از‏‎ ‎‏مرتبه ای موجب فائق شدن به مرتبۀ دیگری نمی شود. مثلاً گرچه احساس کرم مانند‏‎ ‎‏احساس مور نیست و هکذا احساس الاغ مثل احساس میمون نیست، الاّ اینکه این‏‎ ‎‏معنی باعث نمی شود که میمون از حیوانات نباشد و فرضاً از حیوانیت بالاتر باشد. پس‏‎ ‎‏چون عقل ما طبق میزان اصل ذاتش، به مرتبۀ تجرد نرسیده است، آنچه از کلیات و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 273

‏معقولات فرض می کنیم صرف مفاهیم بوده و در حقیقت کلیت ندارد؛ لذا هیچ کس از‏‎ ‎‏ما حقیقت انسان را به گونه ای که در عالم وجود دارد نمی داند.‏

‏والحاصل: بهرۀ تمام علوم، غیر خیالات چیزی نیست، چنانکه دربارۀ ذات اقدس‏‎ ‎‏الهی که می گوییم: «الله موجودٌ» از الله یک مفهوم و از وجود، مفهوم دیگری در نفس‏‎ ‎‏ماست بدون اینکه به واقع احاطه داشته باشیم.‏

‏والحاصل: مراد از این مقدمات این است: هر چیزی که از دایرۀ طبیعت بیرون بوده‏‎ ‎‏و وسعت دایرۀ وجود آن بیشتر باشد، به نفس آدمی که در مقام و مرتبۀ شامخ تجرد‏‎ ‎‏است نزدیک تر بوده و بهتر درک می شود.‏

‏خلاصه آنکه: به مناسبت سنخیتی که در درک لازم است هر چه ذاتاً و حقیقةً ارسال‏‎ ‎‏و سریان دارد، در فوق عالم طبیعت هم به ذات وسیع نفس که با دو تنزل به مظاهر، آن‏‎ ‎‏را درک می نماید نزدیک است.‏

‏پس وحدت و تشخص و وجود که طبایع مرسله اند، حتی در فوق عالم طبیعت،‏‎ ‎‏حقایق کلیۀ مرسله بوده و اعمیت دارند؛ لذا پیش نفس اعرف می باشند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 274

  • )) در شرح و تفسیر این قاعده رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 154؛ قبسات، ص 372ـ380؛ اسفار، ج 7، ص 244ـ257.
  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 226، حدیث 28.
  • )) آیت الله حاج شیخ عباس قمی، محدث، مورخ و رجالی بزرگ شیعه در قرن چهاردهم به شمار می رود. وی در سال 1290 یا 1294 در قم زاده شد و پس از کسب علوم دینی از محضر آیت الله میرزا محمد ارباب قمی در سال 1316 ق. به نجف رفت و ملازم خدمت محدّث نوری صاحب مستدرک الوسائل شد و استفاده های بسیاری نمود و در عین حال مساعدتهای فراوان در بعضی از تألیفات استادش به کار برد و پس از وفات استادش به ایران بازگشت و مدتی در قم و مشهد ماند و تألیفاتش را به پایان برد و سپس به نجف بازگشت، تا در 23 ذیحجۀ 1359 ق. بدرود حیات گفت و در نزد استادش در صحن علوی  علیه السلام مدفون شد.     از آثار اوست: مفاتیح الجنان، سفینة البحار، منتهی الآمال، تتمة المنتهی، هدیة الاحباب، تحفة الاحباب، فوائد الرضویه، نفس المهموم، هدیة الزائر، فیض العلام، کحل البصر، بیت الاحزان، منازل الآخره، الکنی و الالقاب، الدرّ النظیم، فیض العلاّم، مقامات علیّه، فصول علیّه، علم الیقین و چندین کتاب دیگر که همه به چاپ رسیده است.