بی نیاز بودن وحدت و کثرت از تعریف حقیقی
به خاطر اینکه ادعای استغنای وحدت از تعریف حقیقی، مبرهن گردد گفته می شود که: لازم است مدرِک با مدرَک سنخیت داشته باشد تا ادراک صورت پذیرد.
مدرَکات بر سه قسم است، یعنی موجودات عالم سه نحوه است: موجودات عالم طبیعت و موجودات عالم عقل و موجودات عالم برزخ و میانه، یعنی میان عالم شهود و عالم غیب. پس مدرَکات طبیعی باید هم سنخ عالم طبیعت و مدرَکات غیبی هم سنخ عالم عقل و مدرَکات برزخی هم سنخ عالم برزخ باشد.
اگر نفس که «فی وحدتها کل القوی» است در همان مرتبۀ شامخۀ تجرد ذاتی باقی بماند، هرگز برای او درک موجودات عالم طبیعت رخ نخواهد داد. لذا باید از آن مرتبۀ غیبت تنزل نموده، یک نحوه شهادتی به خود بگیرد و با موجودات عالم طبیعت، وحدت حاصل نماید و در این وجودات طبیعی ظاهر گردد تا جمال اشیاء به طور شهادت، مشهود وی گردد.
والحاصل مدرِک با مدرَک باید سنخیت داشته باشد، آنچه از محسوسات به حس لمس است، هرگز نمی تواند قوۀ باصره او را درک کند، بلکه آنچه از محسوسات به حس لمس است، نفس باید در مظاهر این احساس مثلاً اعصاب، منبسط گشته و در رگها گسترده گردد، تا درک آن صورت پذیرد. نفس در این فاعلیت، از مقام شامخ خود تنزل نموده و اصل خود را فراموش کرده، و یکی از موجودات عالم طبیعت شده و در جلوۀ این موجودات، با آنها اظهار سنخیت و آشنایی نموده است و در حین تنزل در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 270
کوّه و مشکاة بصری و ذوقی و لمسی بروز و ظهور نموده و در صف کاروان وجودات طبیعی، موجودات طبیعت را درک می نماید.
و چون موجودات برزخی و میانه ای بین عالم عقل و عالم طبیعت به واسطۀ قاعده امکان اشرف، به عنوان یک قسم از موجودات ثابت است؛ لذا یک عالم برزخی برای نفس لازم بوده تا در تنزل به آن عالم با موجودات آن سنخیت یافته و نسبت به ادراک آنها قابلیت پیدا کند. و آن مرتبۀ خیال انسانی است که در آن مرتبه چشم شهودی و سمع شهودی و ذائقۀ شهودی و لمس شهودی نبوده؛ چنانکه صرف باصرۀ غیبی و سامعۀ غیبی و ذوق غیبی و لمس غیبی نیست، بلکه بصر و سمع و ذوق و لمس برزخی بوده تا درک مدرَکات آن عالم برای نفس حاصل شود. و مادامی که نفس در غیبت عالم عقل و تجرد ذاتی باقی بماند و در کوّه و مشکاة مظاهر برزخی قرار نگیرد، راه آشنایی و درک موجودات متنزله به روی آن بسته بوده و حجاب بین العالمین مانع از درک خواهد بود.
زیرا وجودات عالم عقل در مقام شامخ تجردیت و کلیت قرار گرفته اند و نفس در مرتبۀ شامخ تجرد خود، با موجودات آن عالم هم سنخ بوده؛ لذا درک آن مدرکات برای وی میسر است. پس نفس که نوری از عالم غیب است در مورد درک این حقایق جزئیه باید در کوّۀ مظاهر شهادت، مشهود گشته و یک نحوه شهادتی حاصل نماید.
اگر ان شاء الله توفیق یار شد در بحث اتحاد عاقل و معقول خواهد آمد که: اگر عاقل و مدرک مشهودات، بخواهد طبق قاعدۀ اتحاد عاقل و معقول، حین درک با آنها متحد گردد، باید مبصر شهادتی با بصر شهادتی متحد شود و الاّ مبصر شهادتی نمی تواند با بصر غیبی متحد گردد.
پس چنانکه گفته شد: نفس باید در مورد درک مدرکات عالم عقل، واجد مقام عقلی و تجردی که ذاتاً دارد، باشد. و در آن مقام ذات هرگز ممکن نیست راه آشنایی و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 271
ادراک موجودات عالم قشر و طبیعت به روی او مفتوح باشد، بلکه باید بصر غیبی به بصر شهادتی تنزل یابد.
گمان نشود که عقل در درک عوالم، اوهام است و واقعیت نداشته و مدرک و مدرکی در بین نیست.
بلکه سمع و بصر و ذوق و لمس در درک این گونه مدرکات، شهودی نبوده و غیبی است؛ چنانکه در مورد درک وجودات برزخیه، این معنی ثابت است که اگر تو در خواب شدی، صدایی می شنوی و متلونات و الوان متمیزه را از هم تشخیص می دهی، حقیقت کام و ذوقت با طعومات، شیرین و منفعل می گردد، با اینکه اصوات طبیعی در بین نبوده و قرع و قلع عنیف در هوا اتفاق نیفتاده و الاّ باید کسانی که پهلوی تو نشسته اند، آن صدا را شنیده و حال آنکه آنها مستریح السمع بوده و باب سمع طبیعی آنها، مقروع واقع نمی گردد.
چون صوت طبیعی در بین نیست، بلکه آن صوت برزخی است و با اینکه قرع و قلع عنیف در هوا نیست، سمع آن عالم را منفعل می نماید. و هکذا ذوق آن عالم و بصر آن عالم یعنی بصر غیر طبیعی، منفعل گشته و تمییز الوان و رنگها اتفاق می افتد.
پس در آن مقام سمع و بصر و ذوق هست؛ چنانکه کسانی که به حقایق امور عالمند، یعنی خانوادۀ عصمت آل محمد علیهم السلام فرموده اند که: بشر به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت از عالم غیب بی خبر بوده و اشتغال به هوی، غیب را بر او مستور داشته است. این است که در حیوانات، به واسطۀ عدم غور آنها درعالم طبیعت، این مرتبه میسر است، چنانکه انبیا وقت چوپانی می دیدند، گله ظاهراً بی جهت رم می کرد، جبرئیل بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلمنازل شد و کیفیت را بیان نمود که آنها صدای معذبین را می شنوند و لذا رم می کنند.
و البته وقتی از طبیعت اعراض شد، این معنی حاصل می شود؛ اعم از اینکه اعراض به واسطۀ فطرت سلیمۀ الهی باشد که به وسیلۀ مقدسات دست می دهد. و یا اینکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 272
اعراض به واسطۀ ریاضات باطله، مثل ریاضات درویش های هند باشد و چون اعراض آنها دستور شیطانی است، صداهای جن و شیطان را شنیده و آنها را می بینند، ولکن کسی که برای او با مقدسات اعراض از این عالم حاصل شده؛ چون اعراض وی از جهت نورانیت و روی میزان شرع بوده؛ لذا ملائکه و وجودات نوریه را ملاقات می نماید. و بر صدق این مدعی آثار و شواهدی است؛ چنانکه خود حاج شیخ عباس قمی بالای منبر، قضیۀ صدای شتری را که بر او داغ می نهند، می گفت.
حال به عنوان نقض گفته نشود: اگر حقایق عقلیه هستند، باید عقل آنها را درک نماید؛ چون با آنها سنخیت دارد و حال آنکه ما از موجودات عالم عقل بی اطلاع و بی خبریم.
چون جواب آن این است: ما هنوز به مرتبۀ عقلانیت نرسیده و نوعاً در مرتبۀ خیال هستیم، بلی درمرتبۀ خیال، ما خیلی از حیوانات بالاتر هستیم، ولکن صرف برتری از مرتبه ای موجب فائق شدن به مرتبۀ دیگری نمی شود. مثلاً گرچه احساس کرم مانند احساس مور نیست و هکذا احساس الاغ مثل احساس میمون نیست، الاّ اینکه این معنی باعث نمی شود که میمون از حیوانات نباشد و فرضاً از حیوانیت بالاتر باشد. پس چون عقل ما طبق میزان اصل ذاتش، به مرتبۀ تجرد نرسیده است، آنچه از کلیات و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 273
معقولات فرض می کنیم صرف مفاهیم بوده و در حقیقت کلیت ندارد؛ لذا هیچ کس از ما حقیقت انسان را به گونه ای که در عالم وجود دارد نمی داند.
والحاصل: بهرۀ تمام علوم، غیر خیالات چیزی نیست، چنانکه دربارۀ ذات اقدس الهی که می گوییم: «الله موجودٌ» از الله یک مفهوم و از وجود، مفهوم دیگری در نفس ماست بدون اینکه به واقع احاطه داشته باشیم.
والحاصل: مراد از این مقدمات این است: هر چیزی که از دایرۀ طبیعت بیرون بوده و وسعت دایرۀ وجود آن بیشتر باشد، به نفس آدمی که در مقام و مرتبۀ شامخ تجرد است نزدیک تر بوده و بهتر درک می شود.
خلاصه آنکه: به مناسبت سنخیتی که در درک لازم است هر چه ذاتاً و حقیقةً ارسال و سریان دارد، در فوق عالم طبیعت هم به ذات وسیع نفس که با دو تنزل به مظاهر، آن را درک می نماید نزدیک است.
پس وحدت و تشخص و وجود که طبایع مرسله اند، حتی در فوق عالم طبیعت، حقایق کلیۀ مرسله بوده و اعمیت دارند؛ لذا پیش نفس اعرف می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 274