مقصد اول امور عامّه

نحوه فاعلیت خداوند

نحوۀ فاعلیت خداوند

‏ ‏

‏متکلمین قولی را با قطع نظر از توالی فاسدۀ آن، راجع به علم باری تعالی گفته اند‏‎ ‎‏که متشرع مآبانه است و آن عبارت است از اینکه: خداوند تبارک و تعالی فاعل بالقصد‏‎ ‎‏است.‏‎[1]‎‏ پس علم او به ذات خود از علم او به فعلش کفایت نمی کند، بلکه علم او به‏‎ ‎‏معلوم قبل از عمل بوده، مانند علم ما که قبل از عمل است، با اینکه فعل او مقرون به‏‎ ‎‏داعی است.‏

‏والحاصل: علم خداوند به مخلوقات علم تفصیلی زاید بر ذات است که فعل او از‏‎ ‎‏روی آن علم متحقق گردیده، در صورتی که صرف علم در ایجاد مخلوقات کفایت‏‎ ‎‏نکرده، بلکه غیر از آن داعی دیگری بوده و غایتی ملاحظه شده است. زیرا اگر فعلی‏‎ ‎‏بدون غایت حاصل گردد لغو است. منتها چون خداوند تبارک و تعالی غنیّ‏‎ ‎‏عن العالمین است؛ لذا به هیچ وجه نفعی برای او تصویر ندارد. حتی درمعرفت مردم‏‎ ‎‏نسبت به خداوند نفعی برای خداوند نیست، بلکه معرفت حق برای خود مردم و‏‎ ‎‏مخلوقات، کمال و نفع است. پس هر چه از آیات با این معنی منافی باشد می بوسیم و‏‎ ‎‏کنار می گذاریم، چنانکه اگر خبری هم با آن منافی باشد، می بوسیم و کنار می گذاریم.‏

‏البته مستبعد نیست که مردم خلق شده باشند برای اینکه نفع به خود آنها رسیده و‏‎ ‎‏خود آنها به فایدۀ کمال و سیر ترقی برسند. و هیچ استبعادی ندارد که شی ء خلق شده‏‎ ‎‏باشد تا برای خودش فایده داشته باشد و علت و سبب ایجاد شی ء، خود آن باشد. مثلاً‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 282
‏انسان گرم شدن را تصور نموده و این صورت گرم شدن سبب می شود که بخاری‏‎ ‎‏درست کرده تا گرم شود، پس آن گرم شدن خارجی به سبب این گرم شدن ذهنی است.‏

‏و حکمای مشاء علم عنایی را لایق خداوند متعال دانسته اند.‏‎[2]‎‏ و حاصل آن، این‏‎ ‎‏است که باید چند چیز از محکمات دست نخورده را دانست و آن عبارت است از:‏

‏اولاً: باید برای خداوند متعال به گونه ای علم اجمالی در مرتبۀ ذات قائل شد که با‏‎ ‎‏بساطت ذات منافی نباشد؛ چون علم تفصیلی به این موجودات به نحو کثرت، با‏‎ ‎‏بساطت ذات منافی است. این است که برای حفظ مرتبۀ بساطت علم قائل شده اند که:‏‎ ‎‏علم تفصیلی خداوند تبارک و تعالی به این موجودات، خارج از ذات و متصل به ذات‏‎ ‎‏است‏‎[3]‎‏ و نقشۀ موجودات از ازل تا ابد، نزد خداوند تبارک و تعالی موجود بوده و طبق‏‎ ‎‏آن نقشه، زمینۀ وجود موجودات در عالم ریخته می شود، مانند علم مهندسی که نقشۀ‏‎ ‎‏ذهنیه تصویر نموده، در صورتی که خارج از ذات اوست.‏

‏ثانیاً: خداوند متعال محل ومعروض واقع نمی گردد ومحال است که چیزی به‏‎ ‎‏واجب الوجود، قیام حلولی داشته باشد. لذا باید گفت: قیام این علم تفصیلی ارتسامی‏‎ ‎‏به ذات اقدس، قیام صدوری بوده نه حلولی و این علم از ازل در مرتبۀ خارج از مرتبۀ‏‎ ‎‏ذات، حاصل بوده است و علت اشیاء این علم است و این علم تفصیلی خداوندی‏‎ ‎‏است که موجودات به تدریج بر طبق آن، ایجاد می شوند.‏

‏عدۀ دیگری از فلاسفه، یعنی حکمای اشراقی گفته اند:‏‎[4]‎‏ اگر خداوند متعال به نحو‏‎ ‎‏کثرت در مرتبۀ ذات عالم باشد، لازمه اش این است که در مرتبۀ بساطت، خللی لازم‏‎ ‎‏آید؛ لذا باید گفت: علم تفصیلی خداوند متأخر است، ولکن علم تفصیلی به موجودات‏‎ ‎‏صور مرتسمۀ قائمۀ به ذات خداوندی که خارج با آن منطبق باشد نیست، بلکه خارج‏‎ ‎‏عبارت است از عین علم تفصیلی خداوندی بدون اینکه علم دیگری ـ چنانکه مشائین‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 283
‏گفته اند ـ باشد، و عالمیت خداوند تبارک و تعالی به علم بالرضاست، یعنی این‏‎ ‎‏موجودات خارجی بخارجیتها علم تفصیلی به نحو علم بالرضا است.‏

‏و برای تقریب اینکه چطور خارج، علم خداوندی است، دو دلیل است که ما به‏‎ ‎‏یکی اکتفا نموده تا استبعاد آن دفع شود: ما انسانها یک علم داریم که در اذهان ماست و‏‎ ‎‏آن علم بالذات است و آن علم بالذات همان صور است که بالذات معلوم بوده و خارج‏‎ ‎‏به توسط آنها و بالعرض معلوم می گردد، یعنی آن صور با خارج منطبق است و الاّ ما‏‎ ‎‏بالاصاله به خارج علم نداریم. البته این صور ذهنیۀ حاضره به علم حضوری در پیش‏‎ ‎‏نفس، طوری نیست که به علم دیگری معلوم ما شده باشد، بلکه این صور ذهنیه را‏‎ ‎‏بالوجدان دیده و با علم دیگری به آنها عالم نشده ایم و الاّ تسلسل لازم می آید. پس‏‎ ‎‏علم در حقیقت، خود این صور ذهنیه ای است که قائم به نفس است. موجودات‏‎ ‎‏خارجیه را نسبت به ذات اقدس به مثابۀ صور ذهنیه فرض کن که خداوند با علم‏‎ ‎‏دیگری به آنها عالم نبوده بلکه خود آنها علم تفصیلی خداوند تبارک و تعالی است.‏‎ ‎‏ولذا اشراقیون تمام موجودات خارجی را علم تفصیلی حق دانسته اند.‏‎[5]‎‏ و مشائین علم‏‎ ‎‏خدا را به آن نقشۀ ارتسامی که قائل بودند، بالرضا دانسته اند،‏‎[6]‎‏ نه علم به موجودات‏‎ ‎‏خارجیه را.‏

‏اینها اقوال قدما همچون شیخ الرئیس و خواجه و غیره بوده است. بعد از اینها از‏‎ ‎‏زمان آخوند به این طرف ـ چنانکه شاید مؤسس، آخوند بوده و متأخرین از او تبعیت‏‎ ‎‏کرده اند ـ به علم بالتجلی قائل شده و خدا را فاعل بالتجلی دانسته اند.‏

‏مرحوم حاجی درمتن گفت: روایت از صوفیه است،‏‎[7]‎‏ البته نباید از شنیدن لفظ‏‎ ‎‏صوفیه فرار کرد که ما با آنها نیستیم؛ چون اگر قومی با ما موافق نشدند، نباید اگر یک‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 284
‏جهت حقی را هم قائل شدند، ما به مناسبت احراز عداوت کلی، زمزمۀ مخالفت کلی با‏‎ ‎‏آنها سر داده و حرف حق را هم به جهت مخالفت با آنها، قائل نشویم. و الاّ اگر بنابراین‏‎ ‎‏باشد باید ما با تمام الهیین عالم بنای مخالفت گذاشته و اعتقاد به وحدانیت و توحید را‏‎ ‎‏هم از دست بدهیم. بلکه لازم است انسان طریقی که حق است با هر آشنایی مشی کند‏‎ ‎‏و تا وقتی که مقصد یکی است با آنها همراه باشد و هر جا مقصد او با مقصد آنها تفاوت‏‎ ‎‏کرد و راه او از راه آنها جدا شد، او راه منزل خود را پیش گرفته و آنها را در راه خودشان‏‎ ‎‏واگذارد.‏

‏و بالجمله: این قول ـ علم بالتجلی ـ به هر که استناد داشته باشد؛ معنایش این است‏‎ ‎‏که خداوند در مرتبۀ ذات، هم علم اجمالی و هم علم تفصیلی دارد، با اینکه در مرتبۀ‏‎ ‎‏ذات به نحو کثرت به این موجودات علم داشته است: ‏‏«‏یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی‎ ‎الصُّدُورُ‏»‏‏،‏‎[8]‎‏ ازلاً به حرکت پَر مگس که در آخر الابد حاصل خواهد شد عالم بوده‏‎ ‎‏«لا یعزب عنه شی ء» از اول تا آخر و از ازل تا ابد در مرتبۀ ذات به این موجودات‏‎ ‎‏تفصیلاً علم داشته. با این حال به مقام بساطت او لطمه ای وارد نمی آید و در عین علم‏‎ ‎‏تفصیلی به این موجودات متکثره، در مقام ذات، علم اجمالی هم به ذات اقدس‏‎ ‎‏خودش دارد به طوری که هیچ منافاتی بین این علم تفصیلی و آن علم اجمالی نیست.‏

‏البته تصور این معنی مشکل است، ولکن بعد از آنکه انسان مطلب را تصور کرد،‏‎ ‎‏قابل انکار نبوده، ناچار تصدیق می کند. والحاصل: تصور آن مساوق با تصدیق آن بوده‏‎ ‎‏که به صرف تصور، برهانی می شود و انسان را به تبعیت از قائلین به آن، ناچار‏‎ ‎‏می نماید.‏

‏و بالجمله: قائل به علم بالتجلی در مرتبۀ ذات، قائل به علم اجمالی و علم تفصیلی‏‎ ‎‏بوده و علاوه بر اینها باز موجودات خارجی را به علم بالرضا، معلوم حق می داند. البته‏‎ ‎‏در اینجا باید نقل فتوا نمود و ان شاء الله در محل آن مدارک اقوال گفته خواهد شد.‏

‏ناگفته نماند که: در فلسفه مسأله ای را که مثل مسألۀ علم محل آراء و اختلاف و‏‎ ‎‏نقض و ابرام باشد، سراغ نداریم.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 285

  • )) رجوع کنید به: کشف المراد، ص 306؛ شرح مقاصد، ج 4، ص 111؛ و نیز اسفار، ج 2، ص 224.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 538؛ شرح اشارات، ج 3، ص 318؛ قبسات، ص 416.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 501 ـ 504؛ شرح اشارات، ج 3، ص 298 ـ 304.
  • )) رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 150 ـ 153.
  • )) رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 150 ـ 153.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 2، ص 224.
  • )) رجوع کنید به: فتوحات مکیه، ج 3، ص 483 ـ 484؛ شرح فصوص الحکم قیصری، ص 17؛ اصطلاحات الصوفیه، ص 155ـ156.
  • )) غافر (40): 19.