نحوۀ فاعلیت خداوند
متکلمین قولی را با قطع نظر از توالی فاسدۀ آن، راجع به علم باری تعالی گفته اند که متشرع مآبانه است و آن عبارت است از اینکه: خداوند تبارک و تعالی فاعل بالقصد است. پس علم او به ذات خود از علم او به فعلش کفایت نمی کند، بلکه علم او به معلوم قبل از عمل بوده، مانند علم ما که قبل از عمل است، با اینکه فعل او مقرون به داعی است.
والحاصل: علم خداوند به مخلوقات علم تفصیلی زاید بر ذات است که فعل او از روی آن علم متحقق گردیده، در صورتی که صرف علم در ایجاد مخلوقات کفایت نکرده، بلکه غیر از آن داعی دیگری بوده و غایتی ملاحظه شده است. زیرا اگر فعلی بدون غایت حاصل گردد لغو است. منتها چون خداوند تبارک و تعالی غنیّ عن العالمین است؛ لذا به هیچ وجه نفعی برای او تصویر ندارد. حتی درمعرفت مردم نسبت به خداوند نفعی برای خداوند نیست، بلکه معرفت حق برای خود مردم و مخلوقات، کمال و نفع است. پس هر چه از آیات با این معنی منافی باشد می بوسیم و کنار می گذاریم، چنانکه اگر خبری هم با آن منافی باشد، می بوسیم و کنار می گذاریم.
البته مستبعد نیست که مردم خلق شده باشند برای اینکه نفع به خود آنها رسیده و خود آنها به فایدۀ کمال و سیر ترقی برسند. و هیچ استبعادی ندارد که شی ء خلق شده باشد تا برای خودش فایده داشته باشد و علت و سبب ایجاد شی ء، خود آن باشد. مثلاً
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 282
انسان گرم شدن را تصور نموده و این صورت گرم شدن سبب می شود که بخاری درست کرده تا گرم شود، پس آن گرم شدن خارجی به سبب این گرم شدن ذهنی است.
و حکمای مشاء علم عنایی را لایق خداوند متعال دانسته اند. و حاصل آن، این است که باید چند چیز از محکمات دست نخورده را دانست و آن عبارت است از:
اولاً: باید برای خداوند متعال به گونه ای علم اجمالی در مرتبۀ ذات قائل شد که با بساطت ذات منافی نباشد؛ چون علم تفصیلی به این موجودات به نحو کثرت، با بساطت ذات منافی است. این است که برای حفظ مرتبۀ بساطت علم قائل شده اند که: علم تفصیلی خداوند تبارک و تعالی به این موجودات، خارج از ذات و متصل به ذات است و نقشۀ موجودات از ازل تا ابد، نزد خداوند تبارک و تعالی موجود بوده و طبق آن نقشه، زمینۀ وجود موجودات در عالم ریخته می شود، مانند علم مهندسی که نقشۀ ذهنیه تصویر نموده، در صورتی که خارج از ذات اوست.
ثانیاً: خداوند متعال محل ومعروض واقع نمی گردد ومحال است که چیزی به واجب الوجود، قیام حلولی داشته باشد. لذا باید گفت: قیام این علم تفصیلی ارتسامی به ذات اقدس، قیام صدوری بوده نه حلولی و این علم از ازل در مرتبۀ خارج از مرتبۀ ذات، حاصل بوده است و علت اشیاء این علم است و این علم تفصیلی خداوندی است که موجودات به تدریج بر طبق آن، ایجاد می شوند.
عدۀ دیگری از فلاسفه، یعنی حکمای اشراقی گفته اند: اگر خداوند متعال به نحو کثرت در مرتبۀ ذات عالم باشد، لازمه اش این است که در مرتبۀ بساطت، خللی لازم آید؛ لذا باید گفت: علم تفصیلی خداوند متأخر است، ولکن علم تفصیلی به موجودات صور مرتسمۀ قائمۀ به ذات خداوندی که خارج با آن منطبق باشد نیست، بلکه خارج عبارت است از عین علم تفصیلی خداوندی بدون اینکه علم دیگری ـ چنانکه مشائین
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 283
گفته اند ـ باشد، و عالمیت خداوند تبارک و تعالی به علم بالرضاست، یعنی این موجودات خارجی بخارجیتها علم تفصیلی به نحو علم بالرضا است.
و برای تقریب اینکه چطور خارج، علم خداوندی است، دو دلیل است که ما به یکی اکتفا نموده تا استبعاد آن دفع شود: ما انسانها یک علم داریم که در اذهان ماست و آن علم بالذات است و آن علم بالذات همان صور است که بالذات معلوم بوده و خارج به توسط آنها و بالعرض معلوم می گردد، یعنی آن صور با خارج منطبق است و الاّ ما بالاصاله به خارج علم نداریم. البته این صور ذهنیۀ حاضره به علم حضوری در پیش نفس، طوری نیست که به علم دیگری معلوم ما شده باشد، بلکه این صور ذهنیه را بالوجدان دیده و با علم دیگری به آنها عالم نشده ایم و الاّ تسلسل لازم می آید. پس علم در حقیقت، خود این صور ذهنیه ای است که قائم به نفس است. موجودات خارجیه را نسبت به ذات اقدس به مثابۀ صور ذهنیه فرض کن که خداوند با علم دیگری به آنها عالم نبوده بلکه خود آنها علم تفصیلی خداوند تبارک و تعالی است. ولذا اشراقیون تمام موجودات خارجی را علم تفصیلی حق دانسته اند. و مشائین علم خدا را به آن نقشۀ ارتسامی که قائل بودند، بالرضا دانسته اند، نه علم به موجودات خارجیه را.
اینها اقوال قدما همچون شیخ الرئیس و خواجه و غیره بوده است. بعد از اینها از زمان آخوند به این طرف ـ چنانکه شاید مؤسس، آخوند بوده و متأخرین از او تبعیت کرده اند ـ به علم بالتجلی قائل شده و خدا را فاعل بالتجلی دانسته اند.
مرحوم حاجی درمتن گفت: روایت از صوفیه است، البته نباید از شنیدن لفظ صوفیه فرار کرد که ما با آنها نیستیم؛ چون اگر قومی با ما موافق نشدند، نباید اگر یک
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 284
جهت حقی را هم قائل شدند، ما به مناسبت احراز عداوت کلی، زمزمۀ مخالفت کلی با آنها سر داده و حرف حق را هم به جهت مخالفت با آنها، قائل نشویم. و الاّ اگر بنابراین باشد باید ما با تمام الهیین عالم بنای مخالفت گذاشته و اعتقاد به وحدانیت و توحید را هم از دست بدهیم. بلکه لازم است انسان طریقی که حق است با هر آشنایی مشی کند و تا وقتی که مقصد یکی است با آنها همراه باشد و هر جا مقصد او با مقصد آنها تفاوت کرد و راه او از راه آنها جدا شد، او راه منزل خود را پیش گرفته و آنها را در راه خودشان واگذارد.
و بالجمله: این قول ـ علم بالتجلی ـ به هر که استناد داشته باشد؛ معنایش این است که خداوند در مرتبۀ ذات، هم علم اجمالی و هم علم تفصیلی دارد، با اینکه در مرتبۀ ذات به نحو کثرت به این موجودات علم داشته است: «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ»، ازلاً به حرکت پَر مگس که در آخر الابد حاصل خواهد شد عالم بوده «لا یعزب عنه شی ء» از اول تا آخر و از ازل تا ابد در مرتبۀ ذات به این موجودات تفصیلاً علم داشته. با این حال به مقام بساطت او لطمه ای وارد نمی آید و در عین علم تفصیلی به این موجودات متکثره، در مقام ذات، علم اجمالی هم به ذات اقدس خودش دارد به طوری که هیچ منافاتی بین این علم تفصیلی و آن علم اجمالی نیست.
البته تصور این معنی مشکل است، ولکن بعد از آنکه انسان مطلب را تصور کرد، قابل انکار نبوده، ناچار تصدیق می کند. والحاصل: تصور آن مساوق با تصدیق آن بوده که به صرف تصور، برهانی می شود و انسان را به تبعیت از قائلین به آن، ناچار می نماید.
و بالجمله: قائل به علم بالتجلی در مرتبۀ ذات، قائل به علم اجمالی و علم تفصیلی بوده و علاوه بر اینها باز موجودات خارجی را به علم بالرضا، معلوم حق می داند. البته در اینجا باید نقل فتوا نمود و ان شاء الله در محل آن مدارک اقوال گفته خواهد شد.
ناگفته نماند که: در فلسفه مسأله ای را که مثل مسألۀ علم محل آراء و اختلاف و نقض و ابرام باشد، سراغ نداریم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 285