مقصد اول امور عامّه

دلیل تطبیق

دلیل تطبیق

‏یکی از ادلۀ ابطال تسلسل، دلیل تطبیق است و دلیل تطبیق به چند صورت‏‎ ‎‏متصور است:‏

‏صورت اول اینکه: یک سلسله علل فرض کرده که از این طرف مقطوع بوده و‏‎ ‎‏حلقۀ آخرین به دست راست ما باشد، ولی اول و آن طرف سلسله ما لا نهایة له باشد.‏

‏صورت دوم اینکه: یک سلسله معالیل فرض کرده که اول آن مقطوع بوده و آن را به‏‎ ‎‏دست چپ می گیریم ولی طرف دیگر که آخر آن است مالانهایة له باشد.‏

‏و بالجمله: در این دو صورت فرض این است که ما در وسط آن دو سلسله‏‎ ‎‏نشسته ایم و به دست راست آخرین حلقۀ یکی را گرفته ایم؛ در صورتی که اول‏‎ ‎‏آن محدود نیست و به دست چپ اولین حلقۀ دیگری را گرفته ایم که آخر آن‏‎ ‎‏مالانهایة له است.‏

‏و صورت سوم اینکه: یک سلسله علل فرض کرده که ترتب در وجود دارد وهرچه‏‎ ‎‏حدقۀ چشم را بزرگ نماییم اول و آخر آن را نخواهیم دید، به خلاف دو صورت قبلی‏‎ ‎‏که ما در وسط بودیم و اول یکی و آخر دیگری پیش ما معلوم و مشخص بود.‏

‏احکام هر سه به یک نحو است؛ بعد از آنکه صورت سوم را قیچی کرده و به‏‎ ‎‏صورت اول و دوم درآوردیم، مثلاً یک یا دو یا سه یا چهار یا پنج حلقه و یا هر اندازه‏‎ ‎‏که خواستیم از این طرف قیچی کرده تا محدود شود و قسمت قیچی شده را کنار‏‎ ‎‏گذاشته و با کمک قوۀ واهمه به سوی آن نقطه آخرین که چند عدد حلقه از آن را بریده‏‎ ‎‏و به دور انداخته ایم دست دراز کرده و آن نقطه را گرفته و به طرف خودمان کشیده و به‏‎ ‎‏نقطه ای که قبل از برداشتن چند عدد، به آنجا افتاده بود آورده تطبیق می کنیم.‏

‏و به عبارت دیگر: در واهمه یک رشتۀ موهومه تا نقطه ای که آخر سلسله قبل از‏‎ ‎‏بریدن به آنجا افتاده بود، فرض نموده و به سوی آن دست دراز کرده و از آن مثلاً دو‏‎ ‎‏ذرع بریده و کم می نماییم و سپس این حلقۀ مفروض و موهوم را به اندازه ای که بریده‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 343
‏شده، به طرف خودمان کشیده و روی آن دیگری که چیزی از آن قطع و بریده نشده‏‎ ‎‏است آورده تطبیق می نماییم.‏

‏و یا این رشته ای را که در دست داشته و یک طرف آن را مالانهایة له حساب کرده‏‎ ‎‏بودیم، اگر فرض کنیم، کس دیگری مثل آن را همراه داشته باشد و پهلوی آن قرار‏‎ ‎‏دهد، بعد از آنکه از یکی چند ذرعی بریده و از این طرف کوتاه شد، آن بریده شده و‏‎ ‎‏کوتاه شده را از طرفی که کوتاه شد، کشیده و با آنکه مثل این قبل از بریده شدن بود‏‎ ‎‏برابر می نماییم. وقتی که آن را روی این خوابانده و تطبیق نمودیم اگر تمام اجزاء این بر‏‎ ‎‏تمام اجزاء آن از آنجایی که به دست گرفته ایم بدون کسر و نقصان منطبق شود، صحیح‏‎ ‎‏نیست؛ زیرا لازمۀ آن تساوی کل وجزء است؛ زیرا نسبت این دو رشته قبل از بریده‏‎ ‎‏شدن این بود که تمام اجزاء این با تمام اجزاء آن منطبق بود و بعد از بریده شدن امکان‏‎ ‎‏ندارد که تمام اجزاء این با تمام اجزاء آن، منطبق باشد؛ چون بدیهی است که اگر چیزی‏‎ ‎‏را قبل از بریده شدن رشته و حلقه ای از آن، با همان چیز در صورت و حالت بعد از‏‎ ‎‏بریده شدن رشته ای و حلقه ای از آن، مقایسه نماییم نسبت، نسبت جزء و کل است. و‏‎ ‎‏چیزی که در زمان کل بودن آن مساوی با چیزی و منطبق بر آن باشد اگر بعد از بریده‏‎ ‎‏شدن رشته ای از آن، مساوی و برابر با همان چیز باشد، لازم می آید که جزء با کل‏‎ ‎‏مساوی باشد و این از آن چیزهایی است که بطلان آن ضروری است.‏

‏بالجمله: اگر فرضاً یک سنگ قرمز رنگی را با یک سنگ سفید رنگی موازنه کرده و‏‎ ‎‏مساوی باشند،سپس یک سنگ سیاه رنگی باآن سنگ قرمزرنگ، موازنه کرده و مساوی‏‎ ‎‏باشند، معلوم می شود که این سنگ سیاه رنگ با آن سنگ سفید رنگ مساوی و هم وزن‏‎ ‎‏بوده اند، ولی اگر سنگی را با سنگی موازنه کرده و مساوی باشند، سپس یک سنگ را‏‎ ‎‏شکسته و مقداری از آن را از او جدا کرده و به کنار گذاشتیم، مجدداً باقیمانده را با‏‎ ‎‏همان سنگی که قبل از شکستن با آن موازنه کرده بودیم،موازنه نماییم،اگر با آن، هم وزن‏‎ ‎‏باشد لازم می آید که وزن سنگ بعداز شکستن وجدا شدن قسمتی ازآن باقبل از شکستن‏‎ ‎‏تفاوتی نکرده باشد و این معنای تساوی جزء و کل است که ضروری البطلان است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 344
‏پس به جهت رفع این محذور لازم است بگوییم: از این طرف که یک رشته را‏‎ ‎‏حرکت داده و کشیده و با رشتۀ دیگری که از آن بریده نشده است، منطبق نمودیم، قهراً‏‎ ‎‏باید تمام سلسله در حرکت بوده و از این طرف که برای تطبیق کشیده ایم، از آن طرف،‏‎ ‎‏سررشته به آن اندازه که بریده ایم پایین آمده و به همان اندازه ای که از این طرف بریده‏‎ ‎‏شده نباید از آن طرف منطبق باشد، بلکه باید از آن طرف به اندازه ای که از این طرف‏‎ ‎‏بریده شده، کسری داشته باشد و ناقص باشد. لذا به این جهت محدود می شود؛ زیرا‏‎ ‎‏یکی از دو سلسله طبق فرض به اندازۀ دو ذرع از دیگری کوتاه تر بوده و آن دیگری به‏‎ ‎‏اندازه دو ذرع از آن بلندتر است و زاید بر محدود به اندازۀ معین، محدود خواهد بود.‏‎ ‎‏پس تسلسل ترتبی محال است و آنچه ذکر شد برهان تطبیق بر بطلان تسلسل است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 345