دلیل حیثیات
و از ادلۀ ابطال تسلسل دلیل حیثیات است. مقدمةً برای بیان دلیل گفته می شود:
وقتی افراد یک حقیقت را ملاحظه کرده ویک فرد از آن حقیقت و سلسله افراد طبیعت را در نظر گرفته و بر آن حکم می نماییم، دو نحوه مورد لحاظ واقع می گردد: یکی اینکه به نحو لابشرط بر آن حکم شده و دیگری به نحو بشرط لا مورد حکم واقع می شود. و موقعی که آن فرد را به نحو لابشرط وصرف الذات تحت لحاظ قرار می دهیم، آن فرد علی ایّ نحو کان من الحالات والطواری؛ چه در حالت وحدت و چه در حالت اجتماع و چه در حال انضمام و چه در حال تجرد و انفصال محور حکم است و زمانی که به نحو بشرط لا لحاظ شده و به حکمی ولو بالنسبه الی الاطلاق نه اطلاقاً محکوم شود، دراین صورت به هر حکمی که محکوم شده باشد، آن حکم در تمام حالات در حق او جاری نیست.
مثل اینکه اگر گفتیم: یک رغیف انسان را سیر نمی کند این فرد رغیف بشرط لا محکوم به حکم شده و این حکم در صورت انضمام رغائف جاری نمی شود.
و اگر گفتیم: یک فرد انسانی با این فرد رغیف سیر می شود، این طور نیست که اگر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 345
افراد انسانی بر این رغیف جمع شوند، همه سیر شوند.
و باز اگر گفتیم: این جزء از ذرع با جزء دیگر از افراد اجزاء ذرع، ناقص تر از ذرع است، لازم نیست که حکم کل اجزاء این باشد که کمتر از ذرع است.
پس معیار اینکه چه وقتی حکم فردی از طبیعت در صورت انضمام، به تمام افراد سرایت می کند معلوم شد؛ و آن وقتی است که فرد را به نحو لا بشرط لحاظ کرده باشیم.
بنابراین در دلیل حیثیات می گوییم: در این سلسلۀ لایتناهی که فرض شده و عبارت از افرادی است که این سلسله را تشکیل داده اند، و عقل محیط و جامع بکل ما یتعقل، بر آن احاطه دارد، ما بین هر یک از افراد این سلسله و فرد دیگر که ملاحظه شود، محدود به حدی است و چون تمام سلسلۀ غیر متناهیۀ محاطۀ به احاطۀ کلیۀ عقل محیط، عبارت از افرادی از سلاسل علت و سلاسل معلول است که به نحو ترتب علّی و معلولی این رشته را تشکیل داده اند و چون مجموع با قطع نظر از افراد، حقیقت وموجود مستقلی نبوده و مجموع وراء افراد حقیقتی که عبا به دوش در مقابل این افراد نشسته باشد، نیست ـ چنانکه شأن تمام کلیات این است که عبارت از اجزاء متراکم است لا غیر ـ پس باید این سلسله محدود و غیر لایتناهی باشد. البته باید توجه داشت که کلیۀ این ادله و براهین در سلسله ای جاری است که مترتب الوجود بوده و همۀ افراد آن سلسله موجود فعلی باشند؛ زیرا اگر سلاسل افراد ازلیه، معدوم باشند، احکام این براهین جاری نبوده، چون معدوم حکم نداشته و بر آن حکم نمی شود. و اگر برای آن، وجود فرض شود صرف خیال است که قوۀ واهمه آن را تولید نموده است بدون اینکه در خارج واقعیت و نفس الامریت داشته باشد.
پس از اینجا معلوم شد که این شبهه و توهم که معلولات حضرت احدیت و عالم که عبارت از افراد مخلوقات است پی در پی موجود و معدوم می شود گرچه بگوییم در ازل نامحدود است، بنابراین ادلۀ ابطال تسلسل جاری نمی شود، مردود است؛ زیرا می گوییم: در عین حال عالم حادث است به بیانی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 346
که سابقاً از حدوث گذشت که از جهت ازلیت نامحدود است.
و بالجمله: بعد از آنکه بیان نمودیم که هر فرد از افراد سلسله ای که فرض شده است که غیر متناهی است، محدود به حدی بوده و چون سلسله غیر از افراد نیست، به خاطر بقای این حکم بین تمام افراد، لازم است سلسله متناهی باشد وکشف می شودکه خیال شده سلسله غیرمتناهی است و حال آنکه این خیال بی موقع و خلاف واقع است.
البته گفته نشود: چیزی که لایتناهی است، چطور عقل افراد غیر متناهی او را دیده است. زیرا در تعبیر به احاطۀ کلیۀ عقلیه، به دفع این توهم اشاره شد که عقل محیط بسیط به شی ء غیر متناهی از سلسلۀ ممکنات نیز احاطه دارد.
و از اینجا باز توهم نشود: که چطور خود عقل غیر متناهی است و چطور قدرت مخلوقات الهیه تناهی ندارد. زیرا ادلۀ ابطال تسلسل در صورتی جاری است که شی ء بسیط نبوده و حقیقت مجرده نباشد و الاّ ادلۀ ابطال تسلسل در یک هویت بسیطه بدون تعدد و بدون علیت سلاسل جاری نیست، کما اینکه دلیل تطبیق و دلیل حیثیات در چیزی که تعدد ندارد، جاری نیست.
بالجمله: مجرای دلیل حیثیات، مثل دلیل تطبیق آن صورتی است که سلسله پیش ما از اول یا از آخر آن محدود بوده و یا من اوله الی آخره منقطع به حدی نبوده و ما در وسط نشسته و با دست راست به طرف راست و با دست چپ به طرف چپ اشاره کرده که آن طرف محدود نیست و مقراض و قیچی گذاشته و می بُریم و برهان تطبیق یا حیثیات را اعمال می نماییم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 347