دلیل اسدّ اخصر
و من مسمّیً بالأسَدّ الأخصَر و غیرها فاعرِف بها تستبصر
و از ادلۀ ابطال تسلسل دلیل مسمّی به دلیل اسدّ و اخصر است که فارابی ذکر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 352
نموده است و بهترین بیان آن این است که: علت تامه باید جمیع انحاء طرق اعدام را که متوجه به معلول است ببندد تا اینکه معلول موجود شود و الاّ اگر یک جهت از طرق عدم را نتواند ببندد نمی تواند معلول را ایجاد کند و چون یکی از طرق عدم معلول، خود عدم علت است پس باید راه عدم علت هم بسته شود تا جمیع طرق اعدام معلول حتی طریق عدمی که از جانب عدم العله بوده، بسته شود تا معلول موجود گردد. پس باید کل ما فی هذه السلسله در ورای هر فرد فرد آن یک حافظ که تمام طرق اعدام معلول خود را بسته است، وجود داشته باشد.
حال اگر گفتیم که همۀ «ما فی هذه السلسله» معالیل هستند، بدون اینکه در بین آنها علت محضه باشد، لازم می آید که یک راه عدم معالیل که عدم العله باشد، باز بوده و در نتیجه نباید موجودات معلولی، به این نحو ابداً موجود باشند.
و به عبارت دیگر: وجود هر معلولی بسته به این است که علت تامه اش، طرق اعدام معلول خود را سد نماید و از جملۀ طرق عدم معلول، عدم علت تامۀ آن است، پس باید این راه عدم معلول هم بسته شود تا معلول موجود گردد. حال اگر گفتیم: جمیع ما فی السلسله، معالیل است و در عین حال که علت است معلول هم هست؛ لازم می آید علت، انحاء طرق عدم معلول خود را که یکی از آن طرق عدم خود علت است، سد نکرده باشد؛ چون خود علت بذاته معلول غیر بوده است، بنابراین علت نتوانسته است راه عدم خود را ببندد و در نتیجه خود علت موجود نشده است و چون به همۀ افراد به نحو قضیۀ حقیقیه احاطه پیدا کرده ایم و بالفرض گفته ایم همۀ آنها معلولند و به علتی که علت باشد و معلول نباشد نمی رسند، پس لازم می آید که معلول هم نتواند بذاته وجود خود را حفظ نماید.
بنابراین: ولو این معلول علت پایین تر از خود بوده و همۀ انحاء اعدام آن را سد نموده است الاّ اینکه چون خودش معلول است، نفس خود را حفظ ننموده و جمیع طرق اعدام معلول آن سد نشده، پس باید معلول موجود نگردد. لذا ناچار باید به یک
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 353
ذات واجب الوجودی که وجودش من نفسه است و قیامش بذاته است قائل باشیم. و از اینجاست که گفته اند: هر موجودی را که می بینید دلیل بر وجود ذات واجب الوجود است و این نظام عالم خود دلیل است بر وجود یک مبدأ و علة العلل که بذاته لذاته من ذاته است. پس با این دلیل اسدّ و اخصر وجود واجب الوجود ثابت می شود.
ولکن خوشا به حال کسانی که از دلیل رسته اند و از زحمت استدلال و اقامۀ برهان فارغ شده اند و به عین العیان مقصود را دیده اند؛ زیرا دلیل خود پرده است و تا پرده هست فاصله هست و تا فاصله هست وصل حاصل نمی گردد.
و از جهت اطمینان خاطر فرق تا این اندازه است که یکی بنشیند و درهای اتاق را ببندد و در جای تاریک دفترچه رصد را جلو گذاشته و سیر کواکب را حساب کند و از روی حساب بداند که آفتاب طلوع کرده و بیرون روشن است و دیگری در فضای روشن به عین العیان جمال نور را مشاهده کرده و از نور استفاده کرده و از فیوضات نور بهره مند شود. حال بگو که منجم نشسته می داند که آفتاب طلیعۀ زیبای خود را از گریبان آسمان بیرون نموده است و فخر می کند که این حساب را من می دانم و دیگران نمی دانند، ولی این دانستنی است که ابداً از فیض نور به او بهره ای نمی رسد.
پس از اینجاست که نمی توان این جماعت را که در کوچه و بازار راه می روند عوام دانست ولو آنها طرق استدلال را بلد نیستند ولی در عین حال نور توحید در قلب بعضی از آنها بیشتر از حکیم و فیلسوف استدلالی و برهانی، جلوه دارد و نمی توان گفت که آنها مقلد بوده و از پدر و مادر شنیده اند؛ زیرا تقلید این است که بگوید واقع برای من مجهول است ولی از روی تعبد و حسن عقیده به مقلَّد خود رفتار می کنم، و البته در اکثر جماعت قضیه چنین نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 354