مجله کودک 204 صفحه 8

«مامی» و اینترنت» نوشتهی: ژاکلین لازار مترجم: مریم کیانپور «مامی»، خیلی امروزی نبود. او از کارت اعتباری استفاده نمیکرد. رانندگی را کنار گذاشته بود؛ چون اعتقاد داشت، مردم بد رانندگی میکنند. از آهنگهای جدید امروزی خوشش نمیآمد. چیزی که او دوست داشت: پیادهروی، گوش کردن به آهنگهای کلاسیک و خواندن رمانهای قدیمی بود. برای همین، موقعی که گفت میخواهد کار با رایانه را یاد بگیرد و از اینترنت استفاده کند، نه تنها کسی حرفش را باور نکرد، بلکه همه سعی کردند او را منصرف کنند. اول از همه همسرش «ژیلبرت» با او مخالفت کرد: ـ خوب، مامی... میدونی! ما دیگر پیر شدهایم. این وسیلهی بازی بچههاست.. خیلی هم جاگیره... ضمناً، من شنیدم آدما رو از کار و زندگی میندازه... اما مامی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. او تصمیم خود را گرفته بود. بنابراین، دوستانش «پولت» و «ژاکلین» را به خانهاش دعوت کرد. او میخواست درباره رایانه و تصمیمش با آنها صحبت کند. همگی از کاری که مامی میخواست انجام دهد، تعجب زده شده بودند. آنها هیچ چیز درباره رایانه و دنیای ناشناختهاش نمیدانستند. پولت گفت: ـ مامی! به نظر من، رایانه برای ما پیرها هیچ کارایی نداره. مثلاً، اینترنت برای من، که تقریباً تمام طول هفته از پا درد رنج میبرم، چه فایدهای میتونه داشته باشد؟ مامی در حالیکه باد به غبغب انداخته بود، جواب داد: ـ آهان... تو میتونی به جای اینکه به خرید بری، از راه اینترنت، تمامی احتیاجاتت رو سفارش بدی. پولش رو هم، از طریق کارت اعتباری، حوالهی اینترنتی کنی. اونا تمام سفارشاتت رو دم خونه میارن. دیگه مجبور نیستی، با وجود پادرد، خرید بری. میبینیم، بدک نیست! ژاکلین در حالیکه آه میکشید گفت: ـ ولی من چی؟ خیلی احساس تنهایی میکنم. بعضی وقتها، از دختر و پسر و نوههام خبری ندارم. اونا سرشون خیلی شلوغه، نمیتونن برای دیدن من بیان. مامی پاسخ داد: ـ این که دیگه خیلی سادهست. تو میتونی هر روز برای اونا نامه بنویسی، عکس بفرستی، عکس نوههات رو داشته باشی. ضمناً هم میتونی از راه رایانه اونا رو ببینی، هم صحبت کنی. این جوری دیگه احساس تنهایی نمیکنی و ... مامی ادامه داد: ـ امروز اینترنت، تو قسمتهای مختلف زندگی ما نفوذ کرده. جوری که در هر نوع فعالیت تجاری، علمی، تفریحی و غیره میتونیم ردپایی از اینترنت پیدا کنیم. همه نوع اطلاعاتی تو اینترنت وجو داره؛ از دستور پختن یک غذای ساده گرفته، تا دستور ساخت بمبهای شرک از الاغ میخواهد که یک قطره اشک بر روی کارت بریزد تا فرشته احضار شود. او میگوید که اگر الاغ به بدبختیهایش فکر کند حتماً گریه خواهد کرد!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 204صفحه 8