اثبات واجب از طریق حرکت افلاک
و اما از راه حرکت افلاک: چنانکه گفتیم حکما برای افلاک حرکت قائل بوده اند. برای بعضی حرکت از مشرق به مغرب و برای بعضی حرکت از مغرب به مشرق و برای فلک اعلی حرکت از مشرق به مغرب. و با حدس از اینکه آفتاب و ستارگان طلوع و غروب دارند، با قطع نظر از اینکه شاید زمین متحرک باشد، حرکات دوریه برای افلاک قائل شده اند.
البته حرکت یا طبیعیه یا اختیاریه و یا قسریه است، حرکت افلاک طبیعیه نیست، چون حرکت طبیعیه مستقیم است؛ زیرا حرکت طبیعیه با میل طبیعی است و میل طبیعی طبعاً به طرف جهتی از جهات حاصل می شود، مثلاً حرکت سنگ از بالا به سوی مرکز خاک یا به واسطۀ قوۀ جاذبه ای است که در خاک وجود دارد، چنانکه فعلاً قائلند و یا به خاطر میل طبیعی خود سنگ است و بالاخره به طرف جهتی که طبعاً مایل است حرکت می نماید و بعد از آنکه به آن جهت رسید دیگر از آن جهت حرکتی نخواهد کرد؛ زیرا مایل به نقطه ای، از آن نقطه هارب نخواهد بود. چون معنای میل این است که از آن جهت هارب نیست و الاّ به آن مایل نبود و این معنی لازمۀ حرکت مستقیم است.
اما حرکت دوریه در فلک این است که پیوسته از نقطه ای که به طرف او حرکت کرده است، هارب بوده و لاینقطع جذب نقطۀ متمایلٌ الیه نمی شود و الاّ از او فرار نمی کرد.
بالجمله: متحرک در حرکت طبیعیه با جاذبۀ عشق راه مستقیم را به نقطه ای که طبعاً عشق به آن داشته می پیماید و چون به معشوق واصل شد، دیگر از آن هارب نخواهد بود، بلکه با جان و دل به یکدیگر وصل می شوند. پس حرکت افلاک حرکت طبیعیه نیست.
و اما حرکت قسریه: البته حرکت افلاک قسریۀ طبیعیه نیست؛ چون معنای قسر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 51
طبیعی این است که حرکت طبیعی بوده و قاسر آن طبیعت را قسر و منع نماید و ما گفتیم حرکت افلاک طبیعیه نبوده تا قسر از طبیعت در کار باشد. عدم قسر طبیعی به گونه ای که ما بیان کردیم، صحیح است و به طوری که مرحوم حاجی در حاشیه فرموده است، صحیح نیست؛ زیرا ایشان فرموده است: حرکت افلاک لایزال بوده و اگر قسر از طبیعت وجود داشته باشد، جعل طبیعت لغو خواهد بود؛ چون قسر دائمی یا اکثری به واسطۀ برهان لغو و خلاف حکمت است.
وجه اینکه این بیان درست نیست این است که ما قسر دائمی و اکثری را به خاطر اینکه خداوند حکیم است لازم نمی دانیم تا در کار حکیم لغو لازم نیاید. و این برهانی که به آن پرداخته ایم به منظور اثبات حکیم بالذات است پس این بیان دورِ باطل است.
باقی ماند حرکت اختیاریه: و آن هم یا اختیاری محض و یا جبر و قسر در اختیار است؛ چون کاری که صادر می گردد یا با اختیار و اراده است و یا با جبر در اراده که اراده را قلب نماید، ولی علی ایّ حال فعل ارادی است.
بالجمله گفتیم: حرکات افلاک نمی تواند حرکات طبیعیه باشد؛ زیرا حرکت طبیعی با میل طبیعی به نقطۀ طبیعی که رسید، دیگر نمی تواند از آن نقطه هارب باشد. و اما نمی تواند قسر طبیعی باشد؛ چون قسر طبیعی مبدأ طبیعی لازم داشته تا قوۀ قاسره نگذارد مبدأ طبیعی به طبیعت خود حرکت کند، پس حرکت فلک لابد حرکت ارادی خواهد بود و فعلی که از اراده صادر شود لابد به مناسبت مبادی اراده حاصل می شود و مبادی اراده قوای غضبیه وشهویه و واهمه و عقلیه است.
اما قوۀ غضبیه: غایت هر فعلی که مبدأ آن قوۀ غضبیه باشد، لابد غضبی خواهد بود. مثلاً این قوه در حیوانات برای دفع مضرات ابداع شده تا مضرات و اسباب فنایی را که متوجه آنهاست دفع نمایند. پس وقتی مبدأ غضب به حرکت درمی آید، لابد انتقام حاصل خواهد شد و چون حیوانات قابل فساد و فنا از ناحیه مضرات بوده و ماده و ترکیب آنها قابل تضاد است، در مقابل، به موجبات آن میل و حب دارند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 52