مقصد سوم الهیات

اثبات واجب از طریق حرکت افلاک

اثبات واجب از طریق حرکت افلاک

‏و اما از راه حرکت افلاک: چنانکه گفتیم حکما برای افلاک حرکت قائل بوده اند.‏‎ ‎‏برای بعضی حرکت از مشرق به مغرب و برای بعضی حرکت از مغرب به مشرق و‏‎ ‎‏برای فلک اعلی حرکت از مشرق به مغرب. و با حدس از اینکه آفتاب و ستارگان‏‎ ‎‏طلوع و غروب دارند، با قطع نظر از اینکه شاید زمین متحرک باشد، حرکات دوریه‏‎ ‎‏برای افلاک قائل شده اند.‏

‏البته حرکت یا طبیعیه یا اختیاریه و یا قسریه است، حرکت افلاک طبیعیه نیست،‏‎ ‎‏چون حرکت طبیعیه مستقیم است؛ زیرا حرکت طبیعیه با میل طبیعی است و میل‏‎ ‎‏طبیعی طبعاً به طرف جهتی از جهات حاصل می شود، مثلاً حرکت سنگ از بالا به‏‎ ‎‏سوی مرکز خاک یا به واسطۀ قوۀ جاذبه ای است که در خاک وجود دارد، چنانکه فعلاً‏‎ ‎‏قائلند و یا به خاطر میل طبیعی خود سنگ است و بالاخره به طرف جهتی که طبعاً مایل‏‎ ‎‏است حرکت می نماید و بعد از آنکه به آن جهت رسید دیگر از آن جهت حرکتی‏‎ ‎‏نخواهد کرد؛ زیرا مایل به نقطه ای، از آن نقطه هارب نخواهد بود. چون معنای میل این‏‎ ‎‏است که از آن جهت هارب نیست و الاّ به آن مایل نبود و این معنی لازمۀ حرکت‏‎ ‎‏مستقیم است.‏

‏اما حرکت دوریه در فلک این است که پیوسته از نقطه ای که به طرف او حرکت‏‎ ‎‏کرده است، هارب بوده و لاینقطع جذب نقطۀ متمایلٌ الیه نمی شود و الاّ از او فرار‏‎ ‎‏نمی کرد.‏

‏بالجمله: متحرک در حرکت طبیعیه با جاذبۀ عشق راه مستقیم را به نقطه ای که طبعاً‏‎ ‎‏عشق به آن داشته می پیماید و چون به معشوق واصل شد، دیگر از آن هارب نخواهد‏‎ ‎‏بود، بلکه با جان و دل به یکدیگر وصل می شوند. پس حرکت افلاک حرکت طبیعیه‏‎ ‎‏نیست.‏

‏و اما حرکت قسریه: البته حرکت افلاک قسریۀ طبیعیه نیست؛ چون معنای قسر‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 51
‏طبیعی این است که حرکت طبیعی بوده و قاسر آن طبیعت را قسر و منع نماید و ما‏‎ ‎‏گفتیم حرکت افلاک طبیعیه نبوده تا قسر از طبیعت در کار باشد. عدم قسر طبیعی به‏‎ ‎‏گونه ای که ما بیان کردیم، صحیح است و به طوری که مرحوم حاجی در حاشیه فرموده‏‎ ‎‏است، صحیح نیست؛ زیرا ایشان فرموده است: حرکت افلاک لایزال بوده و اگر قسر از‏‎ ‎‏طبیعت وجود داشته باشد، جعل طبیعت لغو خواهد بود؛ چون قسر دائمی یا اکثری به‏‎ ‎‏واسطۀ برهان لغو و خلاف حکمت است.‏

‏وجه اینکه این بیان درست نیست این است که ما قسر دائمی و اکثری را به خاطر‏‎ ‎‏اینکه خداوند حکیم است لازم نمی دانیم تا در کار حکیم لغو لازم نیاید. و این برهانی‏‎ ‎‏که به آن پرداخته ایم به منظور اثبات حکیم بالذات است پس این بیان دورِ باطل است.‏

‏باقی ماند حرکت اختیاریه: و آن هم یا اختیاری محض و یا جبر و قسر در اختیار‏‎ ‎‏است؛ چون کاری که صادر می گردد یا با اختیار و اراده است و یا با جبر در اراده که‏‎ ‎‏اراده را قلب نماید، ولی علی ایّ حال فعل ارادی است.‏

‏بالجمله گفتیم: حرکات افلاک نمی تواند حرکات طبیعیه باشد؛ زیرا حرکت طبیعی‏‎ ‎‏با میل طبیعی به نقطۀ طبیعی که رسید، دیگر نمی تواند از آن نقطه هارب باشد. و اما‏‎ ‎‏نمی تواند قسر طبیعی باشد؛ چون قسر طبیعی مبدأ طبیعی لازم داشته تا قوۀ قاسره‏‎ ‎‏نگذارد مبدأ طبیعی به طبیعت خود حرکت کند، پس حرکت فلک لابد حرکت ارادی‏‎ ‎‏خواهد بود و فعلی که از اراده صادر شود لابد به مناسبت مبادی اراده حاصل می شود و‏‎ ‎‏مبادی اراده قوای غضبیه وشهویه و واهمه و عقلیه است.‏

‏اما قوۀ غضبیه: غایت هر فعلی که مبدأ آن قوۀ غضبیه باشد، لابد غضبی خواهد بود.‏‎ ‎‏مثلاً این قوه در حیوانات برای دفع مضرات ابداع شده تا مضرات و اسباب فنایی را که‏‎ ‎‏متوجه آنهاست دفع نمایند. پس وقتی مبدأ غضب به حرکت درمی آید، لابد انتقام‏‎ ‎‏حاصل خواهد شد و چون حیوانات قابل فساد و فنا از ناحیه مضرات بوده و ماده و‏‎ ‎‏ترکیب آنها قابل تضاد است، در مقابل، به موجبات آن میل و حب دارند.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 52