اقسام صفات
سابقاً میزان اوصاف لایق به حضرت حق را به طور اجمال ذکر کردیم اکنون موقع آن است که به طور تفصیل اوصاف لایق به جناب وی را بیان نماییم.
حضرت مولانا ثامن الائمه علیه السلام فرموده است: باید نشانه های غیب را از شهود تلقی کرد و اولوالالباب آنچه را که در آنجاست، از آن چیزی که در اینجاست می دانند. این طور نیست کسی راه به غیب نداشته باشد، بلکه صاحبان عقل که می خواهند از طریق دلایل عقلی و براهین به غیب اطلاع یابند باید با نمونه ای از عالم شهادت به آنجا برسند و این منافات ندارد با اینکه صدیقین، که مرتبۀ آنها از اولوالالباب بالاتر است، راه دیگری به غیب داشته باشند.
وبالجمله: اوصافی که در ممکنات ملاحظه می کنیم، سه قسم است:
یک قسم مانند حیّ و موجود و ثابت، اوصاف حقیقیه و واقعیت دار است بدون اینکه اضافه به چیز دیگری داشته باشد.
قسم دوم، اوصاف حقیقیه و ذات اضافه است، مثل مفهوم علم که گرچه از اوصافی است که خارجاً وجود دارد ولکن طرف می خواهد و باید معلوم داشته باشد، و این قسم مانند قسم اول حقیقیۀ محضه نیست، بلکه حقیقیۀ ذات اضافه است، مثل علم و قدرت و اراده که علم، معلوم و قدرت، مقدور و اراده، مراد می خواهد.
قسم سوم، اوصافی است که اضافۀ محضه اند و حقیقت ندارند، مثل عالمیت و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 108
قادریت و ابوّت و بنوّت زید؛ زیرا عالمیت زید اعتباری است و گرچه اعتبار آن از علم اوست، لکن آنچه حقیقت دارد علم است و دانستن به معنای مصدری در خارج حقیقت ندارد، بلکه صرف الاضافه است و همچنین ابوّت و بنوّت در خارج حقیقت نداشته و معنای اعتباری است.
بعد از آنکه اقسام صفت در سه قسم منحصر شد می گوییم: اوصافی لایق به جناب حضرت حق است که برای او ثابت بوده و عین ذات او باشند که صفات جمال نامیده می شوند.
و یک دسته اوصافی برای حق هست که به سلب بسیط از او سلب می شوند و به آنها اوصاف جلال گویند. البته این دسته، وصف حق نبوده، بلکه آنها را در مقابل اوصاف جمال ملاحظه نموده و به آنها اوصاف گفته اند؛ چرا که آنها اوصاف حق نبوده، بلکه ذات اقدس او از آلایش به آنها منزه است. و اطلاق اوصاف جلال بر آنها از قبیل اطلاق قضایا بر سوالب است که به قضایای سالبه با مقایسه با قضایای موجبه، قضیه گویند.
و این اوصاف به سلب بسیط از ساحت حق سلب می شوند و هر وصفی که اعتباری و صرف الاضافه است به سلب بسیط از حق مسلوب است؛ زیرا اوصاف حق عین ذات اوست و معنای اعتباری، اعتباری صرف است که واقعیت و خارجیت حقیقیه ندارد و اگر بگوییم این اوصاف عین ذات اوست لازم می آید ذات اعتباری باشد در صورتی که ذات حق، حقیقت حقه و صرافت وجود و واقعیت بحت است. پس اوصاف جلال که از حدی حکایت می نمایند و یا اعتباری می باشند به سلب بسیط از ذات حق سلب می شوند.
به عبارت دیگر: نمی توان معنای سلبی برای حضرت حق اثبات نموده و چیزی که اعتباری است به نحو قضیۀ معدوله برای حق اثبات نمود و همچنین نمی توان مفهومی که حاکی از معنای سلبی است برای او اثبات نمود؛ زیرا اگر معنای اعتباری و سلبی را که دارای حقیقت خارجیه نیست بر ذات حق حمل نموده و برای وی اثبات نماییم،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 109
لازم می آید که امر عدمی در ذات حق راه یابد زیرا قضیۀ معدوله یا مفهوم حاکی از معنای سلبی دال بر امر عدمی است.
و به عبارت ثالثه: اگر این گونه اوصاف را بر ذات حق حمل نماییم مستلزم عدمیت ذات حق است؛ زیرا اوصاف حق عین ذات اوست. بنابراین نمی توان اوصاف عدمی و اعتباری را به نحو قضیۀ معدوله برای حق اثبات نموده یا مفهومی که حاکی از معنای عدمی است برای وی اثبات کرد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 110