مقصد سوم الهیات

برهان بر عینیت صفات کمالیه با ذات حق

برهان بر عینیت صفات کمالیه با ذات حق

‏حاجی برهان دیگری بر اینکه دو شعبۀ صفات حقیقیه ـ محضه و ذات الاضافه ـ‏‎ ‎‏عین ذات می باشند اقامه می فرماید و آن اینکه: اگر مرتبۀ ذات خالی از این صفات‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 122
‏باشد، البته باید خلو بالامکان باشد نه بالامتناع، یعنی طوری نباشد که ذات مقتضی عدم‏‎ ‎‏این اوصاف باشد و از قبول آنها ابا داشته باشد والاّ اگر ذات مقتضی خلو و عدم قبول‏‎ ‎‏باشد نباید ابداً و اصلاً این اوصاف را ولو به نحو زاید بر ذات دارا باشد، در صورتی که‏‎ ‎‏کسی که می گوید: این اوصاف زاید بر ذات است،‏‎[1]‎‏ نمی گوید ذات اصلاً آبی از قبول‏‎ ‎‏آنهاست و مرتبۀ ذات امتناع دارد از اینکه این اوصاف بر او عارض شود والاّ لازمۀ آن،‏‎ ‎‏قائل شدن به خدایی است که نه عالم باشد، نه قادر، نه مرید، نه مدرک و نه ... و آن‏‎ ‎‏پیش کسانی که قائل به وجود واجب الوجود می باشند، بالضروره باطل است.‏

‏پس لااقل باید گفت: خلو مرتبۀ ذات از این اوصاف، بالامکان است و گرچه این‏‎ ‎‏اوصاف کمالیه در مرتبۀ ذات نیست، ولی ممکن است به نحو زاید بر ذات بر آن‏‎ ‎‏عارض شود.‏

‏و در صورتی که مرتبۀ ذات از اوصاف کمالیه خالی باشد، باید گفت که از مقابلات‏‎ ‎‏آنها، یعنی اوصاف غیرکمالیه مانند جهل و عجز هم خالی است؛ زیرا آنها سلوب و‏‎ ‎‏اعدام هستند، و اگر بگوییم مرتبۀ ذات از آنها خالی نیست، لازم می آید در ذات سلب و‏‎ ‎‏عدم باشد.‏

‏وبالجمله، اگر مرتبۀ ذات بالامکان از اوصاف کمالیه خالی باشد یا مراد از امکان،‏‎ ‎‏امکان ذاتی و امکان در باب ماهیات است که به معنای تساوی الطرفین است؛ چنانکه‏‎ ‎‏ماهیت انسان ممکن است عالم باشد و ممکن است قادر باشد، البته امکان به این معنی‏‎ ‎‏در باب واجب تصور ندارد؛ زیرا واجب دارای ماهیت نیست و ماهیته انّیته و او سوای‏‎ ‎‏وجود صرفی که حاقّ واقع و متن اعیان است، نیست.‏

‏مخفی نماند: ماهیت در مرتبۀ ذات جز نفس خودش نیست و ماهیات بنفسها مثار‏‎ ‎‏کثرت بوده و ماهیت با ماهیت دیگر تباین و کثرت دارد و آنچه جامع شتات مفاهیم و‏‎ ‎‏موجب وحدت کثرات مفهومی است وجود است، مثلاً ماهیت و ذات انسان غیر از‏‎ ‎‏ماهیت علم و قدرت و حیات است و بعد از آنکه وجود بر ماهیت انسان عارض شد،‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 123
‏انسان به واسطۀ وجود، جامع کمالات بوده و مستحق حمل حیات و قدرت و علم و‏‎ ‎‏اراده و اوصاف کمالیۀ دیگر می باشد.‏

‏و بالجمله: انسان به اعتبار وجود، مستحق حیثیات کمالیه بوده و به اعتبار ماهیت،‏‎ ‎‏نسبت به حیثیات عدمیه استحقاق دارد، مثلاً اکنون که انسان در منزلی نشسته است به‏‎ ‎‏اعتبار ذات انسانیت مستحق هیچ گونه کمالی نیست و مرتبۀ ذات با قطع نظر از وجود،‏‎ ‎‏از اوصاف کمالیه خالی است.‏

‏و بالجمله: اگر مراد از امکان، امکان ذاتی و امکان در باب ماهیات باشد، حضرت‏‎ ‎‏حق ماهیت ندارد تا در مرتبۀ ذات و ماهیت از اوصاف کمالیه خالی باشد و اگر مراد از‏‎ ‎‏امکان، امکان استعدادی و امکان در باب وجودات باشد که موضوع آن امر واقعی،‏‎ ‎‏استعدادی است که قابل این است که اَن یصیر مرتبة کاملة من الوجود و اَن یصیر مرتبة‏‎ ‎‏کاملة من القدره، باید حامل و موضوع چنین امکانی هیولی و مادۀ اُولی باشد تا آن ماده‏‎ ‎‏سیر تکاملی داشته باشد و اگر ماده موجود باشد لازم می آید صورت داشته باشد و باید‏‎ ‎‏مرکب از ماده و صورت قطعاً جسم باشد و چون جسم از صورت و ماده مرکب است،‏‎ ‎‏اجزاء لازم داشته و بنابراین احتیاج دارد و محتاج نمی تواند واجب باشد و اگر هر دو‏‎ ‎‏جزء واجب باشند قد فرغنا عن مقام التوحید.‏

‏پس با این بیان لازم است خداوند متعال عالم باشد، نه به علم زاید و قادر باشد، نه‏‎ ‎‏به قدرت زایده و هکذا فی سائر الکمالات.‏

‏برهان دیگر بر اینکه نمی تواند مراد از امکان، امکان استعدادی باشد این است که‏‎ ‎‏اگر ماده از اوصاف خالی باشد و بعد بخواهد آنها را قبول کند، باید جهت کمالیه را‏‎ ‎‏قبول کرده و وصف زاید بر وجود باشد؛ زیرا چنانکه گفتیم علم و قدرت از وجودات‏‎ ‎‏است و در خارج متحقق است و مانند زوجیت نسبت به اربعه که از لوازم لاینفک‏‎ ‎‏اوست ـ ولی اعتباری است و تحقق خارجی ندارد ـ اعتباری و لازم برای ذات نیست.‏

‏و بالجمله: اگر وجود و کمالی باشد که ذات از آن خالی باشد یا باید آن وجود و‏‎ ‎‏کمال به واجب دیگری که آن را در ذات ایجاد نماید، معلّل باشد و یا به فعل خود ذات‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 124
‏معلّل باشد و یا به فعل معلول ذات، معلّل باشد.‏

‏صورت اول درست نیست؛ زیرا در مباحث سابق از اثبات توحید و اینکه واجب‏‎ ‎‏دیگری نیست فارغ شدیم. علاوه بر آن: بر فرض تعدد واجب، بین دو واجب فرضی،‏‎ ‎‏امکان بالقیاس است که هیچ کدام کاری به دیگری ندارد و تأثیر و تأثری بین آنها‏‎ ‎‏نیست.‏

‏اما معلول هم نمی تواند در علت خود مؤثر باشد؛ چون تمام حیثیت معلول از ناحیه‏‎ ‎‏علت اوست و معلول چیزی که علت آن را نداشته باشد و او آن را به علت اعطا کند‏‎ ‎‏ندارد، بلکه وجود و دارایی معلول ناقص تر و محدودتر از علت اوست.‏

‏باقی می ماند اینکه ذات خودش در خودش تأثیر نماید و آن مستلزم ترکیب در‏‎ ‎‏ذات است؛ زیرا نمی تواند حیثیت قبول، حیثیت فعل باشد. باید جهت فعل غیر از‏‎ ‎‏جهت قبول باشد و تحقق فعل و انفعال از یک جهت ممکن نیست. و ممکن نیست که‏‎ ‎‏شی ء هم فاعل برای خودش و هم منفعل از خودش باشد و ترکیب مستلزم حاجت‏‎ ‎‏است و حاجت مستلزم امکان است و ممکن نمی تواند واجب باشد چنانکه گذشت.‏

‏و اگر بگوییم ذات ببساطته در خودش تأثیر نموده و چیزی را که فاقد آن بوده به‏‎ ‎‏خودش اعطا می کند، درست نیست؛ زیرا نمی تواند فاقد شی ء معطی شی ء باشد؛ چون‏‎ ‎‏ذات که فرضاً فاقد و فقیر است چطور می تواند چیزی را که نداشته است به خودش‏‎ ‎‏اعطا نماید.‏

‏پس معلوم شد آنچه ممکن است برای خداوند عالم ثابت شود، برای او ازلاً ثابت‏‎ ‎‏است و ابداً باقی است و آن عین ذات و ذات عین آن است؛ زیرا اگر اوصاف ممکنة‏‎ ‎‏الثبوت ازلاً برای ذات ثابت نباشد و مترقّب الثبوت باشد، لازم است ذات مادۀ قابله‏‎ ‎‏داشته باشد و به استعداد ذاتی حرکت جوهری نموده تا به مقامی که لیاقت افاضۀ‏‎ ‎‏وصف ممکن الثبوت را داشته باشد برسد. و ماده در تحصل به صورت نوعیه محتاج‏‎ ‎‏است؛ چون بذاتها لامتحصل است، پس در ذات ترکیب لازم می آید و حال آنکه در‏‎ ‎‏حضرت حق ترکیب نیست و ذات، ماده ندارد تا احتیاج لازم آید.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 125

  • )) رجوع کنید به: شرح مواقف، ج 8، ص 44؛ شرح مقاصد، ج 4، ص 69.