مقصد سوم الهیات

توضیحی پیرامون وصف حب و عشق‌

توضیحی پیرامون وصف حب و عشق

‏و بالجمله: لازم است در این مقام به اینکه ملاک محبت و عشق چیست؟ و تأکد و‏‎ ‎‏تشدد حب چیست؟ و مناط احبیت و حبیبیت چیست؟ و قوه و ضعف عشق از‏‎ ‎‏چیست؟ تنبیه کرد.‏

‏البته حب و محبت از اوصاف حقیقیۀ ذات الاضافه است؛ حبیب، حب و محبوب،‏‎ ‎‏عشق و محبت لازم دارد و ملاک محبت، ادراک کمال در محبوب است. اگر کمال‏‎ ‎‏محبوب ضعیف باشد و یا ادراک کمال معشوق ضعیف گردد و یا مدرک کمال ضعیف‏‎ ‎‏باشد، حب و عشق ضعیف تر خواهد بود و اگر مدرک قوی و شدید باشد و ادراک قوی‏‎ ‎‏و مؤکد گردد و کمال محبوب کامل باشد، حب قوی و متأکد و اشدّ خواهد گردید. مثلاً‏‎ ‎‏اگر برهان اتمّ بر ثبوت کمال محبوب قائم شود حب زیادتر خواهد بود از صورتی که‏‎ ‎‏برهان ضعیف بر ثبوت آن قائم شود.‏

‏و الحاصل: قوت ادراک در قوت حب دخیل است و همچنین اگر کمال محبوب‏‎ ‎‏قوی باشد، حب قوت می گیرد، مثلاً اگر انسان معتقد باشد که یک علمی است که در‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 139

‏صورتی که آن را فرا بگیرد احوال و کیفیات ماورای طبیعت را خواهد دانست و از عالم‏‎ ‎‏غیب با خبر شده و به خارج از محیط مادیات، دانا خواهد شد، آن علم به واسطۀ این‏‎ ‎‏کمال، محبوب تر گشته و عشق به آن قوی تر می شود.‏

‏و هکذا اگر عاشق قوی الوجود شدید الکمال باشد عشق به کمال زیاد و شدید‏‎ ‎‏می شود. این است که در مورد محبت به خداوند عالم، اختلاف درجات اولیاء الله به‏‎ ‎‏میزان درجۀ معرفت و ادراک آنها به حضرت حق می باشد، مثلاً چون ادراک حضرت‏‎ ‎‏ختمی مرتبت که در بین موجودات ممکنه، وجود اکمل و اشدّ است، به حضرت حق و‏‎ ‎‏حقوق حق بیشتر بوده؛ لذا حب وی به حق بیشتر بوده است و هنگامی که شخص‏‎ ‎‏محبِ چیزی باشد، به آثار و متعلقات محبوب محبت پیدا می کند و از حب به شی ء،‏‎ ‎‏حب و عشق به آثار شی ء که صورت تنزل حب به شی ء است تولید می شود. لذا انبیا و‏‎ ‎‏مرسلین به واسطۀ ادراک کامل خود، همان عشق و محبت شدیدی که به حضرت حق‏‎ ‎‏دارند نسبت به آثار و متعلقات او هم دارند و الاّ معقول نیست پیامبری هزاران زحمت‏‎ ‎‏را متحمل گردد به این امید که کسی را هدایت کرده و از ضلالت برهاند. از اینجاست‏‎ ‎‏که حقیقةً حضرت خاتم، ما را بیشتر از خودمان دوست دارد؛ لذا اگر کسی قبول‏‎ ‎‏هدایت نمی کرد، حضرت رسول اکرم از غایت محبت به وی از اینکه او در ضلالت‏‎ ‎‏مانده، نفس مبارکش ضیق و دلش می سوخت. ‏‏«‏فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إنْ لَمْ‎ ‎یُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِیثِ أسَفاً‏»‏‎[1]‎‏ چرا که بیش از همه، کمال مبدأ را ادراک می کرده و در‏‎ ‎‏نتیجه بیش از همه به او محبت داشته است و نیز به متعلقات و آثار محبوب که ظل‏‎ ‎‏اوست، عشق زیادتری داشته است. و چون ذات حضرت حق اشد الوجود و فوق‏‎ ‎‏التأکد و حقیقت وجودیه و واجب الوجود و صرف الوجود است، کل الکمالات و فوق‏‎ ‎‏الکمالات و صرف الادراک و شدید الادراک است و لذا حب شدید و عشق وجوبی‏‎ ‎‏دارد و در مرتبۀ ذات، کمالات ذات خود را به علم و درک حضوری و امتن ادراک،‏‎ ‎‏ادراک می نماید. و استشعار شی ء به ذات خود، کمال درک است؛ چون ذات برای ذات‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 140

‏به نحو حضور جمعی و بدون شائبۀ غیبت، مدرک و منکشف است. پس حضرت حق‏‎ ‎‏که به درک تام التمام، مدرک اتمّ کمالات فوق التمام ذات خویش است، عاشق تجلیات‏‎ ‎‏و جمال جمیل مطلق خود بوده و چون عاشق ذات است و بذاته و به علم حضوری که‏‎ ‎‏عین ذات است، مدرک کمالات ذات است، و کمالات عین ذات است ـ چرا که صرف‏‎ ‎‏الوجود است و صرف الوجود عین تمام کمالات است ـ پس عاشق و محب ذات‏‎ ‎‏است. درک و ادراک عین ذات است و مدرک و محبوب و معشوق هم عین ذات است‏‎ ‎‏پس همو عاشق، همو عشق، همو معشوق، همو ساقی، همو می و همو جام است.‏

‏ ‏

‏صیاد همو، صید همو، دام همو، دانه هموست‏‏         ‏‏ساقی همو، می همو، باده و پیمانه هموست‏

‏ ‏

‏و بالجمله: شنیدی که اراده، عین رضا به مراد است و وجود صرف، عین رضا و‏‎ ‎‏عشق به ذات و آثار است. ‏‏«إذا کان الغالب علی العبد الاشتغال بی، عشقنی و عشقته،‏‎ ‎‏فإذا عشقنی و عشقته رفعت الحجاب فیما بینی و بینه ...».‏‎[2]‎

‏بلی، چون لفظ عشق لفظی است که در هاضمۀ کسانی که به اصطلاحات عرفا آشنا‏‎ ‎‏نیستند به تحلیل نمی رود، آنها از شنیدن لفظ عشق وحشت می کنند. لذا باید از آن به‏‎ ‎‏حب تعبیر نمود که به ذهن مأنوس تر است گرچه حب هم به معنای عشق است.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 141

  • )) کهف (18): 6.
  • )) رجوع کنید به: کنز العمال، ج 1، ص 433، حدیث 1872.