برهان سوم
بالسبب العلم بما هو السبب علم بما مسبَّب به وجب
برهان سوم بر علم حق به غیر: مخفی نماند که علم به سبب و علت تامه، علم به مسبب و معالیل است، مثلاً ما که اینجا نشسته ایم حکم قطعی می کنیم به اینکه فردا همین موقع هوا روشن است در صورتی که فردا نیامده و عدم مطلق است و عدم مطلق در کمال غیبت است. با اینکه فردا غایب است ولکن ما علم کامل به وجود روشنایی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 147
در آن داریم. البته این علم ما به واسطۀ علم به سبب است که وقوع آفتاب در وسط آسمان می باشد و علم به وقوع آفتاب در وسط سماء بعد از بیست و چهار ساعت به واسطۀ علم به اتقان و احکام و تقدیر نظام اکمل و اتمّ عالم است و از روی علم به محکمیت و استحکام انتظام است و با توجه به این است که این نظام جاریه، جمال کامل جمیل مطلق است و جمال جمیل مطلق دارای کمال احسن بوده و لا یتغیر و لا یتبدل می باشد و همان طور که صرف الشی ء لا یتبدل و لا یتغیر و لا یتثنی و لا یتکرر این جمال اکمل هم لایتغیر و لا یتبدل و لا یتثنی و لا یتکرر. پس از روی علم به اسباب، علم به مسبب تولید شده به طوری که قبل از وجود مسبب به وجود او حکم کرده و به آن عالم می باشیم؛ چنانکه به روشنایی فردا در این موقع عالم هستیم به واسطۀ علم به وقوع آفتاب در همین نقطه که فعلاً هست و علم به آن هم به خاطر علم به بقای این نظام اتمّ و استحکام این نظام احسن و عدم زوال جمال مطلق از جمیل مطلق است.
و همچنین اگر منجمی حساب سیر کواکب را به طور صحیح به دست آورد، البته قطع پیدا می کند که فلان روز چه مقدار از آفتاب گرفته می شود. و اگر حساب یک دوره حرکات کواکب سیارات را به طور کامل با دقت به دست آورد و از طرفی قطع پیدا کند که این بنای عالم به نحو اتمّ است و لا یجوز تبدّله و تغیّره، می تواند از چند میلیون سال بعد هم اخبار نماید؛ چنانکه خواجه ـ علیه الرحمه ـ یک دوره گردش افلاک و سیارات را در رصد خود تعیین نموده و آن را الی ما یکون الدنیا حساب کرده بود.
و همچنین اگر شما در هندسه برهان اقامه می کنید بر اینکه سه زاویۀ حادۀ مثلث برابر با دو قائمه است، همیشه این حکم را خواهید داشت ولو چند میلیون سال بعد سه زاویۀ حادۀ مثلث حاصل شود؛ چرا که علت این حکم را پیدا کرده اید و از روی آن بر او حکم نموده اید، اعم از اینکه مثلث حاصل باشد یا نباشد و موجود گردد یا نگردد.
و هکذا، بعد از آنکه علت تساوی شب و روز را دانستی که تساوی، موقع تقاطع نصف النهار و معدل النهار است و به افق که به نحو خاص این تقاطع در آن حاصل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 148
می گردد دانش پیدا نمودی، خواهی دانست که آفتاب نصف معدل النهار را در زیر و نصف دیگر را بالا خواهد بود و چون نظام هم لایتبدل است پس حکم می کنی به اینکه ده هزار میلیون سال بعد اول بهار، روز و شب مساوی است.
بنابراین: اگر به مبدع کافۀ موجودات و علت همۀ معالیل که علت اعلی است و علیت حقیقیه منحصر به اوست، علم پیدا شود، به تمام مسببات من ازل الآزال الی ابد الآباد علم پیدا می شود.
خداوند تبارک و تعالی به ذات خود علم دارد و چون چیز دیگری غیر از ذات همراه ذات نیست، پس صریح ذات تمام سبب اشیاء است؛ چنانکه در برهان علم باری به ذات خود گفتیم: علم بما انّه علم کمال است و صرف الوجود صرف الکمال است؛ زیرا کمالات هم پرواز با وجود در تنزل و ترقی است و چون علم نفس به ذات، کمال است و خداوند تبارک و تعالی صرف الکمال است، پس باید عالم به ذات باشد و چون ذات در مقام ذات بسیط است و این طور نیست که ذاتی باشد و جهت سببیت زاید بر آن باشد، بلکه متن ذات عین سبب است پس به ذات خود بما انّه سبب للاشیاء لابعنوان انّه سبب بل بعنوان انّه حقیقة السببیه، عالم خواهد بود، پس به تمام اشیاء من ازل الآزال الی ابد الآباد علم خواهد داشت و الاّ باید یکی از این قواعد صحیح نباشد:
یا باید حضرت حق علت و سبب موجودات نباشد، و یا شریک داشته باشد و حال آنکه با ادلۀ توحید اثبات گردید که انّه واحد و علة لجمیع الاشیاء، و یا اینکه علم به ذات خود نداشته باشد، که گفتیم محال است علم به ذات نداشته باشد؛ زیرا نقص لازم می آید و نقص مستلزم ماهیت و حد وجودی است و اگر ماهیت داشته باشد مرکب می شود و مرکب محتاج است و محتاج ممکن است.
و یا اینکه عالم به ذات باشد ولکن عالم به سببیت ذات و اینکه او سبب است نباشد و حال آنکه گفتیم آن هم باطل است؛ چون سببیت و جهت علیت ورای ذات نبوده بلکه عین ذات می باشد.
گفته نشود: ممکن است علم به ذات باشد ولی علم به صفات نباشد، مثل اینکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 149
کسی به وجود خدا عالم باشد ولی به یکی از اوصاف ثبوتیه جاهل باشد.
زیرا گفته می شود: چنین شخصی به وجود خدا عالم نیست، بلکه به یک مفهوم ناقصی عالم است؛ چون خداوند وجود بسیط من جمیع الجهات است که در عین بساطت جامع تمام کمالات است به طوری که یک حقیقت صرفه است و اگر کمال وی که عین وجود اوست درک نشود وجود او هم درک نشده است.
و الحاصل: اگر فرضاً شخصی بگوید: من به ذات خدا عالم هستم و به صفات او عالم نیستم.
می گوییم: چون حضرت حق یک هویت بسیطۀ وجودیه است و تمام صفات وی عین ذات اوست ممکن نیست به چنین وجودی علم حاصل شود ولی صفات او مجهول باشد؛ زیرا مجهولیت صفات عین مجهولیت ذات است چون ذات بسیط است و صفات عین ذات است، بلی چنین شخصی به مفهوم ناقصی عالم است.
و بالجمله: باید یکی از قواعد تخلف یابد. اگر خداوند تبارک و تعالی علیت داشته باشد و به ذات با جهت علیتش نسبت به اشیاء عالم باشد، اگر همۀ اینها صحیح باشد و علم به معلول حاصل نشود باید این قاعده که علم به سبب مستلزم علم به مسبب است تخلف یابد و آن همچنانکه گفتیم تخلف پذیر نیست؛ زیرا بعد از آنکه انسان به حقیقت سبب بما انّه سبب علم پیدا کرد و علمش هم مطابق با واقع بود قطعاً علم به مسبب حاصل خواهد شد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 150