بیان اینکه علم واجب اضافۀ اشراقیه است
در باب علم واجب الوجود ـ که مبدع اعلی است و جز او چیزی در علیت این نظام اتمّ و اکمل، من ازل الآزال الی ابد الآباد دخالت ندارد ـ مشائین گفته اند: علم او مانند علمی است که ما به اشیاء داریم، منتها علم ما به نحو قیام حلولی و «قیامه فیه» است و علم حضرت حق به نحو قیام صدوری و «قیامه عنه» است و بالجمله: علم خداوند، صور مرتسمۀ ازلی متصل به ذات است و خداوند به واسطۀ آن صور، به خارجیات عالم است؛ چنانکه ما به صور ذهنیه بالذات عالم بوده و صور، معلوم بالذات ما می باشد، سپس به واسطۀ مطابقت و تطابق صور ذهنیه با صور خارجیه، به خارجیات هم بالعرض علم پیدا می کنیم.
ولکن اشراقیین قول دیگری دارند و شاید اولین کسی که بر آن اصرار ورزیده شیخ الاشراق در حکمة الاشراق باشد.
و آن این است که: نظام وجود از ازل تا ابد و موجودات عینیۀ نظام بشراشره عین علم خداوند احدیت بوده بدون اینکه چیزی مانند صور علمیه بین او و بین اشیاء واسطه باشد تا از خارج حکایت نماید، بلکه حقایق وجودی نظام وجود، ازلاً و ابداً عین علم اوست. گروههای وجودات عینیه، که یکی پس از دیگری می آیند و لاحقین
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 168
جای سابقین را می گیرند و عالم از ازل تا ابد، که با حرکت نظامی در صف وجود قرار می گیرد، بدون رایحۀ عرضیتی و بدون توسط صور علمیه، علم حقیقی و عین علم حق می باشند. مثل صور ذهنیۀ انسانی که چون مخلوق و معلول نفس هستند، بدون وساطت چیزی معلوم نفس ـ یعنی معلوم بالذات ـ بوده و توسطی در کار نیست؛ زیرا توسطی که در کار بود، وساطت صور علمیه نسبت به اعیان خارجیه بود، اما در معلومیت خود صور علمیۀ ذهنیه با توجه به اینکه نفس نسبت به آنها، سِمَت خلاقیت دارد، چیز دیگری توسط ندارد. با اینکه در این مورد علت و معلول مشوب به ماهیت بوده و ماهیت نفس، غیر ماهیت صورت مخلوقۀ نفس بوده و ماهیات، غبار کثرت و غیریت می باشند. ولی در عین حال صور ذهنیه عین علم نفس است، پس سلسلۀ نظام وجودیۀ عالم که مخلوق حضرت باری بوده که علتی فوق او نبوده و او صرف الوجود می باشد و هیچ شائبۀ ماهیتی که موجب غیریت باشد در او نیست، عین علم حق تعالی و معلوم بالذات اوست.
این قول از شیخ الاشراق در حکمة الاشراق منقول است و متأخرین هم این قول را تلقّی به قبول کرده و صحیح دانسته اند. و مرحوم آخوند هم به این قول قائل بوده منتها در جهات دیگری مخالفت نموده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 169