مقصد سوم الهیات

عدم امکان تحلیل قول عرفانی با سلیقه فلسفی

عدم امکان تحلیل قول عرفانی با سلیقۀ فلسفی

‏اکنون بنابر عقیدۀ حکما که شاید بنای درستی بوده و حق هم با آنان باشد، وارد‏‎ ‎‏بحث می شویم. البته قول عرفا باطل نیست، ولی ما نمی توانیم قول ایشان را هضم‏‎ ‎‏کنیم؛ زیرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد. چنانکه کثیری از ناس شعر ‏‏مثنوی‏‏ را‏‎ ‎‏جبر می دانند وحال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر‏‎ ‎‏را نمی دانند. و چنانکه مرحوم حاجی نیز در شرح خود بر ‏‏مثنوی ‏‏نتوانسته در شرح و‏‎ ‎‏تفسیر، مرام مولوی را برساند؛‏‎[1]‎‏ زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ‏‎ ‎‏وافر از قریحۀ عرفانی داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدی، مرام نبی‏‎ ‎‏مرسلی را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصی قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم‏‎ ‎‏دارد، برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته‏‎ ‎‏باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد‏‎ ‎‏مانند نسیمی که از سطح آبی برمی خیزد، به شرح آن بپردازد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 198
‏و بالجمله: بعد از عدم امکان تحلیل قول عرفانی با سلیقۀ فلسفی که به مراتب‏‎ ‎‏وجود و علیت و معلولیت حقیقیه بین اشیاء قائل است، از روی برهان علیت و‏‎ ‎‏معلولیت مطلب را تتمیم و مرام را برهانی و مقصود را اثبات می نماییم.‏

‏عقل اول معلول حقیقی مبدأ اعلی است و عقل اول علت عقل ثانی است تا آخر‏‎ ‎‏عالم عقل و پس از آن نوبت به عالم ملکوت با ترتیب علیت و معلولیت رسیده و‏‎ ‎‏سپس نوبت به عالم طبیعت می رسد و در آنجا هم چیزی علت چیز دیگری است تا‏‎ ‎‏نوبت به آخرین مرتبۀ وجود، یعنی هیولای اُولی برسد.‏

‏البته موجودات در عالمِ وجود زمانی، به ترتیب زمان در خارج و در عالم وجود‏‎ ‎‏غیر زمانی به غیر زمان وجود پیدا کرده اند و همۀ عالم طبق بیان فلسفی، کثرات و‏‎ ‎‏تفصیلات و مراتب علیت و معلولیت می باشد. و چون خداوند متعال به تمام هویت،‏‎ ‎‏علت عقل اول است و عقل اول هم به تمام هویت، علت عقل ثانی است و هکذا، پس‏‎ ‎‏علم به علت که مولّد علم به معلول است در حقیقت، علم به معلول خواهد بود؛‏‎ ‎‏چنانکه در صور ذهنیۀ قضایا و علم به نتیجه گذشت.‏

‏بنابراین از علم حق به تمام هویت ذات خود بما انّه علة للعقل الاول، علم به عقل‏‎ ‎‏اول هم حاصل می شود و علم به تمام هویت عقل اول ـ چون که او با تمام هویت خود‏‎ ‎‏علت عقل ثانی است ـ علت علم به عقل ثانی بوده و علم به تمام هویت عقل ثانی ـ که‏‎ ‎‏او هم با تمام هویت علت عقل ثالث است ـ علت علم به عقل ثالث بوده و چون عقل‏‎ ‎‏ثالث با تمام هویت علت عقل رابع است، علم به او، علت علم به عقل رابع خواهد بود‏‎ ‎‏و هکذا. و در نتیجه همۀ این صور مفصلۀ معالیل به واسطۀ علم حق به علت طولی آنها،‏‎ ‎‏معلوم حق خواهند بود و در عین حال کثرت، صور علمیۀ آنها به طور تفصیل پیش حق‏‎ ‎‏حضور دارد و سابقاً گفتیم که علت، موجب حجاب بین معلول خود و علت خود‏‎ ‎‏نیست؛ زیرا علم علت به معلول خود، حضور خود معلول نزد علت خویش است نه‏‎ ‎‏اینکه حجاب باشد. پس همۀ عالم و صور علمیۀ آنها به تفصیل نزد حق به علم فعلی‏‎ ‎‏حاضر است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 199
‏و چون حق از ازل علم به ذات خود دارد و علم به ذات، علتِ علم به عقل اول‏‎ ‎‏است؛ چرا که علم به علت، علت علم به معلول است؛ چون معلول از علت منفک‏‎ ‎‏نبوده و تأخر زمانی معلول از علت محال بوده و تنها تأخر معلول از علت تأخر رتبی‏‎ ‎‏عقلی می باشد، بنابراین برای حق علم به تمام اشیاء و تمام موجودات غیرمحدود از‏‎ ‎‏ازل الآزال تا ابد الآباد حاصل بوده و علم آنها نزد حق بوده و صور علمیۀ آنها به طور‏‎ ‎‏تفصیل و کثرت بوده است و چون این علم، علم فعلی خداوند است، موجب کثرت در‏‎ ‎‏ذات نمی شود. حال در همین بیان، مسألۀ سابق، یعنی علم اضافی اشراقی و علم فعلی‏‎ ‎‏را تتمیم می نماییم و بعد علم اجمالی را مورد بحث قرار می دهیم.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 200

  • )) شرح مثنوی سبزواری، ص 34 و 393.