صرافت و ذو مراتب بودن ذات
مقدمۀ دیگر این است که وقتی چیزی صرف و صاحب مراتب باشد، مرتبۀ صرف حافظ مراتب دیگر بوده و علت آن وجود صاحب مراتب مخلوط و غیرصرف، حقیقت ذات تشکک و ذات مراتب خواهد بود. و چیزی که در دار تحقق، صرف و صاحب مراتب باشد غیر حقیقت وجود نیست.
اما اینکه حقیقتی غیر حقیقت وجود نیست با مقدمۀ اصالت وجود ثابت شد.
اما اینکه حقیقت وجود صرف است و از نظر شدت و ضعف مراتب مختلف دارد و خداوند تبارک و تعالی صرف الوجود است و بقیۀ وجودات وجود مخلوط می باشند و وقتی چیزی صرف و صاحب مراتب باشد، مرتبۀ صرف، تمام علت مراتب نازله و واجد آنهاست، برهانش این است که: از صادر اول و عقل گرفته تا بقیۀ مراتب عوالم عقل و ملکوت و طبیعت، وجودات ممکنه می باشند؛ زیرا مفهوم عقل مثلاً غیر از مفهوم وجود است و نمی توان گفت عقل عین وجود است؛ چنانکه نمی توان گفت انسان عین وجود است و قضیۀ حمل «الوجود موجود» غیر از قضیۀ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 211
حمل «الانسان موجود» یا «العقل موجود» می باشد.
بعد از روشن شدن این مطلب که مفهوم عقل و انسان و همچنین تا آخرین درجۀ سلسلۀ نظام عالم، غیر از مفهوم وجود است، اکنون تغایر مصداقی آنها را نیز اثبات می نماییم.
حمل موجود بر انسان، حمل بالذات نیست؛ زیرا موجود بالذات، وجود است و انسان بالعرض موجود است ـ کما ستعرف ـ به خلاف حمل در «الله موجود» که مانند حمل در «زیدٌ زیدٌ» بوده و محمول حقیقةً عین موضوع می باشد.
بنابراین: اگر بگوییم: «الله موجود» مثل این است که بگوییم: «الوجود موجود»؛ زیرا «الله» مانند انسان از حدی که مقابل وجود باشد حکایت نمی کند بلکه الله و موجود و عالم و قادر و مدرک همه از یک ذات، حکایت می نمایند. «الرحمن، الرحیم، القادر، العالم هو الموجود» و حمل موجود بر اینها بالذات می باشد ولی حمل موجود بر انسان ثانیاً و بالعرض بوده و اولاً و بالذات بر وجود محمول می باشد.
والحاصل: در «الانسان موجودٌ»، محمول عین موضوع نیست، ولی در «الله موجودٌ» و «زیدٌ زیدٌ» محمول عین موضوع است؛ زیرا در اوّلی موضوع و محمول از دو چیز مباین با یکدیگر حکایت نموده، ولی در دومی موضوع و محمول هر دو از یک هویت حکایت می کنند.
البته هویت هر معلولی، معلولیت است، و هویت علت هم علیت است و علت مقتضی و جاعل ذات معلول بوده و جعل به ذات و وجود و حیثیت تحصّلیه و متحققۀ معلول می خورد؛ گرچه از احکام معلولیت این است که فاقد کمال مرتبۀ علت خود می باشد. پس قهراً در معلول یک جهت وجدان و یک جهت فقدان خواهد بود؛ جهت وجدان عبارت از جهت تحصلی و تحققی است که جعل به او خورده است و جهت فقدان جهت عدم کمال مرتبۀ علت است و به حکم سنخیت بین علت و معلول، حقیقت و هویتی از علت متحقق می شود که واجد مرتبه ای از کمال بوده و دارای چیزی باشد که از جنس حقیقت علت است ولو به نحو کمال و تمام در علت نباشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 212