توضیح سنخیت بین علت و معلول
و معنای قول ما که بین علت و معلول سنخیت لازم است؛ این نیست که علت عین معلول باشد و معلول بوجوده المعلولی در مرتبۀ ذات علت حاضر باشد. بلکه مراد این است که نباید علت و معلول از دو حقیقت متباین با یکدیگر باشند. مثل اینکه یکی علم و دیگری جهل، علت نور و معلول ظلمت، علت قدرت و معلول عجز، علت وجود و معلول عدم باشد. و باید علت علم و معلول هم از سنخ علم و علت نور و معلول هم نور و علت کمال و معلول هم کمال و علت قدرت و معلول هم قدرت باشد.
ولکن معلول مرتبه ای از کمال ودرجه ای ازجمال ومرتبه ای از علم وقدرت ووجود و نور می باشد. البته خود مرتبه هم موجود نیست، بلکه مرتبه امری مثل ماهیت و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 238
کثرت است. و مراد از مرتبه این است که معلول حقیقتی ضعیف تر از حقیقت علت می باشد و این گونه نیست که ضعف، موجود و حقیقتی باشد که به اصل حقیقت منضم شده باشد که یک وجود و یک ضعفی باشد به طوری که ضعف هم چیزی باشد. بلکه وجود معلول حقیقتی است که هویت علت از آن حقیقت است ولی علت اکمل و معلول غیر اکمل است و این حقیقت صادر از آن حقیقت است و حقیقت معلول به تمام هویت متقوم به حقیقت علت است.
و چون آن هویت صرفه در مرتبۀ ذات صرف الوجود است و هیچ نقصی و ضعفی ندارد، تمام شؤون وجودی و حقیقت وجود در مرتبۀ ذات او به تمام کشف منکشف است و چون هیچ نقصی نداشته و تمام وجود و تمام کمال حقیقت وجود می باشد به طوری که لا یشذّ عنه ذرة من الوجود ازلاً و ابداً و تمام نظام عالم هم بشراشره حقیقت وجودیه است و حقیقت وجود به تمام معنی به نحو صرف در مرتبۀ ذات هست، جمیع اشیاء از ازل تا ابد نزد او به کشف اتمّ و اعلی منکشف می باشند.
چنانکه در قضیۀ «النار حارّه» علم به این قضیۀ صرفۀ وحدانیِ تجردیِ غیر متقیدِ به زمان و مکان و ضعف و خصوصیت، در عین حال تجرد، به جمیع ازمنه و امکنه از ازل تا ابد احاطه داشته و ذره ای از حقیقت ناریۀ وجودیه نیست که در عالم طبیعت و مُلک یا عالم جبروت و یا عالم ملکوت باشد ـ چه در قبل و چه در بعد ـ که از این علم تجردی بسیط خارج باشد.
والحاصل: وقتی نفس با مرتبه ای از تجرد به قضیۀ «النار حارّه» عالم شد این علم تجردی وحدانی بسیط، خارج از عالم طبیعت و غیر متقید به خصوصیتی از خصوصیات طبیعی یا زمانی و مکانی و غیر متقید به قیدی از نار طبیعت و مُلک یا نار ملکوت می باشد؛ زیرا فرض ما این است که علم تنها از حیث ناریت پیدا شده است و تمام نارها از نارهای عرضیه و طولیه، محاط این علم و منکشف به این علم است و این علم از هر کجا که حاصل شود بعد از فرض تجرد و احاطۀ آن، به طوری که ذره ای از
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 239
نار از حیطۀ آن خارج نیست، دیگر متقید به خصوصیات نخواهد بود.
با اینکه این علم به یک معنی مرتبۀ ضعیفه ای از علم است و ما آن را در عالم ادراکی خود داریم و می توانیم حقیقت علم را از آن سلب نماییم، و با اینکه این مفهوم یک مفهوم و ماهیتی است که بدون اینکه نارهای خارجی معلول ما باشند، تنها از آنها حکایت می کند.
پس اگر موجودی باشد که من جمیع الجهات و الحیثیات تجرد تام داشته باشد و به تمام ذات از تمام عالم بیرون باشد و در نهایت مرتبۀ تجردیه واقع شده باشد و از زمان و مکان و طبیعت و ملکوت و هرگونه شوائب و اوهام بیرون باشد و به وجود تجردی از ورای عالم به تمام عالم احاطه داشته باشد و هر حقیقتی در حقیقت وجود که همان صرف الوجود است منحصر باشد و تمام نظام وجود از ازل الآزال تا ابد الآباد، معلول بالذات او باشند و تمام هویت وجود معلول متقوم به معلولیت؛ چنانکه تمام هویت علت متقوم به علیت باشد و این گونه نباشد که معلولیت و علیت مفاهیمی وابسته به اعتبار معتبِر باشند که اگر برای وجود معلول، معلولیت اعتبار شد معلول باشد، و اگر اعتبار نشد معلول بودن او واقعیت نداشته باشد و همچنین علیت علت، بلکه حقیقت هویت وجود آن دو متقوم به معلولیت و علیت باشد و علت چنان تجردی ذاتی داشت که در کمال محض بوده و در مرتبۀ ذات واجد تمام کمالات بود، البته چنین موجودی که حقیقة الوجود است در مرتبۀ ذات، به واسطۀ علم به ذاتی که جمیع حیثیات وجودیه به نحو اعلی در او منطوی است، برای او هر حیثیت وجودیه و هویت نوریه وجودی بدون خصوصیت منکشف خواهد بود؛ چون خصوصیت واقعیتی ندارد و علم به لاواقعیت علم نیست و باید حضرت حق را از آن تنزیه کرد.
پس علم او به وجود، متقید به زمان و مکان و خصوصیات نیست؛ چون در کمال تجرد و بیرون از زمان و مکان و به نحو اتمّ و اعلی است.
پس در مرتبۀ علم ذات به ذات تمام ذرات وجود منکشف است بدون تقید به اینکه در زمان ماضی یا در آینده و یا فعلاً باشد و یا نباشد و سواء کان او سیکون او لم یکن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 240
ولا یکون. چنانکه در قضیۀ «النار حارّه» علم به اینکه طبیعت نار سوزنده است، مقید به وجود و عدم نار نیست، بلکه اعم است از اینکه در عالم ناری موجود باشد یا نباشد؛ علت حد تام معلول و کشف اعلی و اتمّ اوست و معلول کشف ناقص و حد ناقص علت است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 241