تطبیق مطالب بر عبارات منظومه
و عین عبارت حاجی چنین است:
زمانی که بسیط الحقیقه واجد و جامع هر وجود و کمال وجودی به نحو اعلی باشد، پس او در عین وحدتش و علم اجمالی بودنش، یعنی وجود واحد بسیط بودنش، نزد من علم تفصیلی است.
پس مراد از علم اجمالی در اینجا علم اجمالی در اصول نیست و این علم اجمالی نزد حاجی علم تفصیلی به ذات هر چیز است؛ زیرا صورت ذهنیه، مانند صورت شمس، ممکن نیست حاکی از اشیاء کثیره باشد؛ چون شمس ماهیت است و حیثیت ذات ماهیت، حیثیت مغایرت با ماهیت دیگر و با وجود نیز مطلقاً مغایر است و وجود مضاف به ماهیت واحد بالعدد بوده و مرتبۀ او مرتبۀ ضیق است.
و اما حیثیت ذات وجود، حیثیت سعه و احاطه است پس وجود صرف، جامع هر وجودی به نحو اعلی است به گونه ای که لا یشذّ عنه شی ء و نحو اعلی از هر چیزی تمام او و کمال اوست و شیئیت شی ء به تمامیت و کمالیت اوست و فیض او نسبت به هر چیزی واسع است پس او از هر وجودی حکایت می کند و ردای کبریایی او از هیچ وجودی قاصر نیست.
و چون اینجا مظنّۀ این سؤال است که وجود خاص وماهیت خاصه و بالجمله: ذات کل شی ء که در نظم ذکر شده در ازل نبوده پس چطور معلوم بوده است و چگونه علم بدون معلوم ممکن است؟
جواب دادیم که ذات هر چیزی به سلب بسیط در ازل نبوده است و به نحو قضیۀ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 257
معدوله نمی گوییم ذات هر چیزی در ازل نبوده است، تا چیزی به عنوان موضوع باشد و در محمول معنای عدمی برای او ثابت شود، بلکه اصلاً به عنوان موضوع چیزی نبوده، یعنی به نحو کثرت در ازل نبوده است.
و معنای سخن ما که گفتیم: «بالسلب البسیط» این است که سلبِ کون در ازل با سالبۀ بسیطه، منتفی به انتفاء موضوع است، زمانی که ازل ملاحظه شود یعنی: نبودِ معلوم در ازل. لکن آنچه وجودات خاصه به او منکشف است، نحو اعلی از هر وجودی به طریق بساطت و وحدت، نه ترکیب و کثرت است. ترکیب و کثرت در «ما به الکشف» نیست، بلکه در معلوم در مالایزال است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 258