مراتب علم باری تعالی
اشیاء برای حضرت حق یک دفعه مکشوف نیستند، بلکه به دفعات متعدده، مکشوف می باشند. یک مرتبه در مقام ذات؛ زیرا بسیط الحقیقه و صرف الوجود است، و یک دفعه در مقام اسماء و صفات، و یک بار در مرتبۀ لوازم اسماء و صفات که ماهیات بوده و نزد صوفیه اعیان ثابته می باشند، دفعۀ دیگر در عقل اول که قلم اعلی است، و دفعات دیگر در اقلام دیگر، و بار دیگر با صور و مُثُل افلاطونی که ارباب انواع می باشند.
بنابر قول به ارباب انواع، از هر نوعی یک فرد نورانی عقلانی در عالم عقل هست که جامع تمام کمالات وفعلیات افراد به نحو وجود تجردی است و وجود مجرد، انتظار تکامل ندارد بلکه از حین وجود کامل و تمام است، پس رب النوع بالضروره تمام فعلیات افراد عرضیه و کمالات آنها را به نحو وحدت و بساطت داشته و مربی افراد عرضیه نوع است و چون تمام حیثیات کمالیۀ وجودیۀ افراد، در آنجا به نحو وحدت جمع است؛ پس وجودات این افراد در آینۀ وجود او نمایان و مشاهد است.
و مراد از صور قضائیه به عقیدۀ اشراقیین، مُثُل افلاطونی و به عقیدۀ مشائین صور کلیه ای است که به نحو ارتسام به عقل قائم می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 283
اشیاء در مثل افلاطونی یک نحوه تفصیل دارند؛ زیرا برای هر نوعی یک فرد نورانی عقلانی هست؛ لذا مثل افلاطونی قضای تفصیلی حق است به خلاف عقل اول و سایر عقول که چون بسیط الحقیقه بوده و مشتمل بر صور مادون به نحو بساطت می باشند، قضای اجمالی حق می باشند.
مرتبۀ دیگر، انکشاف اشیاء در نفوس کلیه افلاک است که نقوش وجود موجودات عالم که از طرف عقول افاضه می شود، در آنها منتقش است و آنها به منزلۀ لوحی می باشند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه، به منزلۀ لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسیه است. عقل اول و قلم اعلی بدون واسطه به نفس کلی فلک اول و به واسطۀ عقول طولیۀ مادون خود به افلاک دیگر فیض می رساند.
و چون برای هر فلکی نفوسی قائل بوده اند یک نفس کلی تجردی که به عالم عقل متوجه است و صفحۀ «یلی العقل» است و یک نفس جزئی که در آن صور جزئیات منتقش و منطبع می باشند و به همین جهت به آن نفس منطبعه می گویند، مانند انسان که دارای عقل و خیال و واهمه ای است و صور جزئیات در خیال و واهمۀ او و صور کلیات در عقل او می باشد، لذا نفس کلی فلک لوح محفوظ است؛ زیرا صور کلیه ای که به آن قائم است، لایتغیر و لا یتبدل است و صور جزئیه ای که به نفس جزئیۀ منطبعۀ فلک قائم است، قَدَر می باشد؛ چنانکه صور کلیه ای که به عقل قائم است قضاست و لا یردّ و لا یبدّل. و این صور جزئیۀ قدریه نزد مشائین مانند صور مرتسمه ای است که در خیال ما مرتسم می شوند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 284
و صور قدریه نزد اشراقیین صور عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گویند.
آنچه از قدر شنیدی، قدر علمی بود. دفتر کون و عالم طبیعت بهویتها و بتمامه، چنانکه در علم فعلی گفتیم، علم احدیت است و علاوه بر اینکه در مرائی متعدده، مرّة بعد مرّه و کرّة بعد کرّه منکشف می باشد خودش بنفسه و بدون اینکه در مرآت دیگری منکشف باشد، مکشوف است. و این وجودات عینیه و صور طبیعیه قدر عینی است. این تمام قضیۀ کشف متعدد اشیاء بود.
پس قضا صور تجردی عقلانی قائم به عقل یا مثل افلاطونی، و قدر صور مثالی و مثل معلقه که در تجرد خالص نیستند یا صور مرتسمۀ در نفوس منطبعۀ جزئیۀ فلکیه می باشد و این قدر علمی است و قدر عینی هم، کل ما فی العین کلٌ فی مادته و زمانه و مکانه است والحاصل قدر طبیعی، قدر عینی است.
لیکن سید محقق داماد، در بیان قضا و قدر، چیزی فرموده که حق است و آن این است که نظام اتمّ و اکمل عالم من البدایة الی النهایة و تمام عالم از جهت «یلی الربّی» که فیض مقدس و وجود منبسط است، قضای الهی است و از جهت «یلی الخلقی» که جهت ماهیتی و بروز و ظهور مجالی و حدودات و وجهۀ غیری است، قدر الهی است.
حاصل بحث این شد که هر ذره از اشیاء و موجودات عالم در مراتب متعدده برای حق تعالی منکشف است و آن مراتب عبارت از مرتبۀ ذات و مرتبۀ اسماء و صفات و مرتبۀ اعیان ثابته و مرتبۀ عقل اول و مرتبۀ سایر عقول و مرتبۀ فلک و غیر آن است.
البته کشف در مرتبۀ ذات و در مرتبۀ اسماء، کشف در مراتب متعدد نیست چون اسماء و ذات، فقط در اعتبار فرق دارند؛ زیرا در واقع یک تحقق است، منتها در اعتباری که به ذات نظر می کنیم به اسماء و صفات نظر نمی کنیم و در مرتبۀ دیگر به اعتبار اینکه همین ذات را به گونه ای که تمام اشیاء برای آن مکشوف است می بینیم،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 285
عالم می گوییم و علم را اطلاق می نماییم. حیات و قدرت و غیر آنها نیز چنین است. البته اعتبار اسماء، اعتبار نیش غولی نیست، بلکه وقتی ذات را با قطع نظر از اینکه کشف اشیاء است و تمام حیثیات وجودیه را داراست و از تمام اشیاء حاکی است و مرآت تمام حیثیات وجودیه است ملاحظه می کنیم مرتبۀ ذات می گوییم و هنگامی که ذات را به لحاظ اینکه تمام حیثیات وجود را داراست و از تمام اشیاء حاکی است و تمام موجودات را از حیث کمالات وجودیۀ آنها، کشف می نماید ملاحظه می کنیم، حقیقت علم است و به عین همان ذات عالم می گوییم. اسماء دیگر نیز چنین است، پس ذات و اسماء در واقع تعدد ندارند تا تعدد کشف باشد.
بلی، در مرآتهای دیگر از اقلام و نفوس و غیر آنها چون تعدد هست، تعدد کشف نیز هست؛ چون عقل اول مثلاً بسیط است، جامع تمام کمالات عوالم مادون خود هست و از طرفی چون عقل اول برای حضرت حق منکشف است پس تمام اشیاء به تبع او منکشف خواهند بود و هکذا.
در کشف اول که کشف تفصیلی است مشائین که به صور مرتسمه قائل شده اند، از این جهت آن را علم عنایی گویند که ایجاد عالم با عنایت به ترتیب ارتسام صور است که از قبیل ترتیب سببی و مسببی است. و بنابر مشرب احلی در آن من حیث وجدانه علی النحو الاتمّ الابهی من کل وجود از این جهت به آن علم عنایی گویند که این نظام با عنایت به ذات، به این نحو اکمل و اتمّ برپا شده است.
و لذا بهتر از این نظام کل، ممکن نبوده بلکه محال و مستحیل می باشد؛ زیرا ذوالجمال خودش احسن الجمال و اتمّ الجمال و اکمل الجمال است و ممکن نیست احسن و اتمّ از او باشد، پس ظلّ او و تجلی و جلوۀ این جمال، احسن خواهد بود، منتها اگر حدقۀ چشم بصیرت تنگ باشد و نتواند به سرتاسر قامت نظام وجود و فیض
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 286
مقدس و وجود منبسط نگاه کند ممکن است از روی اشتباه بدون ملاحظۀ اطراف، آن را مناسب و احسن نبیند، مثل اینکه اگر کسی وارد یک عمارت وسیعی شود و فقط گوشه ای از آن را که برآمدگی دارد ببیند، ممکن است آن عمارت را احسن نبیند و بر آن ایراد بگیرد که چرا اینجا برآمدگی دارد. ولی اگر او گوشۀ دیگر را هم ببیند که آن هم دارای برآمدگی است مناسبت آنها را با یکدیگر دیده و حکم به احسنیت می کند.
و بالجمله: اگر با دیدۀ بصیرت به نظام کل نگریسته شود گفته نمی شود: اگر عقرب نبود خوب بود و اگر مار نبود خوب بود و یا اگر همه زیبا بودند خوب بود، بلکه به همین نحو که یکی فقیر و دیگری غنی و یکی یوسف جمال و دیگری جاحظ منظر باشد احسن است؛ چنانکه اگر خال سیاهی در جمال ماهتابی باشد چقدر احسن است. اگر کسی جمال دل آرا را نبیند بلکه فقط از تنگی چشم خال را ببیند، البته احسنیت را نخواهد فهمید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 287