دلیل دوم بر عمومیت قدرت
و إنّ علم الأوّل فعلی و کیف لا و علمه ذاتی
دلیل دوم بر عمومیت قدرت این است که ایجاد فعل ازسوی نفس دو نوع است: یکی ایجاد فعل به وسیلۀ آلت است، مثل اینکه اگر انسان بخواهد راه برود و یا به سوی چیزی دست دراز کرده و آن را بردارد، محتاج است به اینکه اول آن را تصور کرده و بعد فایدۀ آن را تصدیق نموده و سپس عزم و شوق و تأکّد عزم و در نهایت، اراده حاصل شود تا فعل با تحرک عضلات موجود گردد.
و دیگری ایجاد فعل، بالذات و بدون آلت است و در این قسم سیر مراتب مذکوره، یعنی تصور و تصدیق به فایده و شوق و تأکّد شوق و اراده و تحرک عضلات و آن گاه ایجاد، نیست بلکه نفس تصور، عین ایجاد است و دیگر ایجاد، مبادی ندارد و از مبادی تصور شی ء، تصور آن نیست و الاّ تسلسل لازم می آید. و هر چیزی که مثل نفس بالذات فاعلیت داشته باشد، ایجاد آن از علم آن جدا و منفک نیست. و در صورتی که بسیط باشد علم آن عین قدرت و قدرت آن عین علم و ارادۀ آن عین علم آن و علم آن عین ارادۀ آن و فاعلیت آن عین علم آن و علم آن عین فاعلیت آن خواهد بود.
و چون خداوند متعال بسیط الحقیقه است ـ زیرا صرف الوجود است و چنانکه قبلاً گفتیم: صرف الوجود و بسیط الحقیقه، کل الکمال است و کل الکمال، علم و اراده و قدرت و فاعلیت است ـ لذا ذات او عین علم و علم او عین ذات است و چون علم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 300
عین قدرت و قدرت عین علم است، پس قدرت عین ذات است و چون مبدأیت او برای اشیاء عین علم و علم عین مبدأیت است، بنابراین ذات عین مبدأیت است و تفکیک مبدأیت از علم، عین تفکیک ذات از ذات است.
پس به هر چیزی علم تعلق بگیرد، مبدأیت و قدرت نیز به او تعلق خواهد گرفت و این وجودات عین علم فعلی حق است؛ زیرا علم حق به ذات خود عین ذات است و اینکه علم ذات به ذات گفته می شود به این معنی که ذاتی و علمی و منکشفی باشد نیست، بلکه ذات همان حقیقت علم است و علم به ذات مستلزم علم به اشیاء است؛ چنانکه سابقاً از محقق طوسی نقل شد که ذات علت تامۀ اشیاء است و علم به ذات مستلزم علم به اشیاء است و چون ذات و علم یک حقیقت است، پس معلومِ علم و اشیاء در خارج یک حقیقت خواهند بود و هر چیزی که متعلَّق علم باشد مبدأیت و قدرت و فاعلیت هم به او متعلّق خواهد بود و مقدور عین معلوم خواهد بود. بنابراین چون تمام اشیاء از ذوات و اوصاف و افعال معلوم حق هستند، همۀ آنها مقدور حق نیز خواهند بود و چنانکه علم او به همۀ موجودات احاطه دارد، قدرت و مبدأیت او نیز به تمام موجودات محیط می باشد.
بعد از آنکه برهان بر مطلبی قائم شد و مقدمات آن درست بود، دیگر معطّلی ندارد و تبعیت برهان لازم است ولو تمام عالم بر خلاف آن اتفاق داشته باشند و یا نصی که سند آن هم صحیح است از نبی مرسل بر خلاف آن صادر شود و یا وحی منزل بر خلاف آن باشد.
والحاصل: اگر دلیل قائم شد بر اینکه مبدأ عالم، موجود صرف و واحد است و برهان آن را اثبات کرد، اگر پیامبری گفت خدا دوتاست، باید کلام او را تأویل نمود به اینکه مثلاً به خاطر مصلحتی آن را گفته است و الاّ چنین پیامبری مرسلیت خود را تکذیب نموده است.
و بالجمله: باید نقطۀ اساسی و اصلی را در دین که رکن رکین و ستون تمام
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 301
اعتقادات است حفظ کرد و آن مسألۀ توحید می باشد و اینکه مبدأ عالم، موجود واحد بسیط من جمیع الجهات و واجب الوجود است و ردای کبریایی او از غبار امکان به دور بوده و محال است که گرد امکان بر ردای کبریایی او بنشیند. پس اگر قدرت او عین علم او نباشد، لازم می آید علم او از قدرت او منفک باشد. بنابراین اگر قدرت در مرتبۀ ذات باشد، انفکاک بین دو وصف لازم می آید و انفکاک بین آنها موجب انفکاک ذات از ذات است و آن جایز نیست و اگر قدرت خارج از ذات باشد، عجز در مرتبۀ ذات لازم می آید و عجز ناشی از نقص است و اگر ذات ناقص باشد، صرف الوجود نخواهد بود واگر صرف الوجود نباشد، لازم می آید دارای حد و ماهیت باشد و ماهیت عارض وجود است، پس در ذات ترکیب لازم می آید و ترکیب مستلزم احتیاج است و احتیاج مساوق با امکان است و در نتیجه: ما فرضناه واجباً لیس بواجب بل ممکن.
ما اگر بخواهیم یک مسأله از فروع یک مذهبی را برای تثبیت آن مذهب تصحیح کنیم، اصل و اساس همۀ مذاهب را نابود می کنیم با اینکه اغلب ما آن مسأله را از منبری های بی سواد شنیده ایم؛ زیرا نصف معتقدات ما از آنهاست. آنها هم چیزی را که یک بی سوادی در کتابی نوشته یاد گرفته و گفته اند.
و با اینکه نمی دانیم آن مسأله، مضمون اخبار است یا خیر؟ اگر مضمون اخبار است کدام خبر؟ جای آن کجاست؟ واگر جای آن پیدا شد، سند آن چگونه است؟ واگر سند آن درست بود آیا بر قرآن عرضه شده یا نه؟ چه کسی آن را بر قرآن عرضه کرده؟ و بعد از همۀ اینها آیا معنای آن را فهمیده ایم؟ آیا در اعراب و لغتی از آن وانمانده ایم؟
و بالجمله: اگر مقدمات برهان ثابت شد و برهان بر اساس قواعد منطق ترکیب یافته باشد، جای معطلی نیست و برهان از هر چه با او مصادم باشد می گذرد و با هرچه مصادف شود، آن را از بین می برد.
بلی، فقط راه مقابله با برهان این است که در صورت توان در مقدمات آن خدشه وارد شود و الاّ باید بعد از قبول مقدمات، لازمه و نتیجۀ آنها را قبول کرد و الاّ رسوایی و فضاحت به بار می آید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 302
لذا ما بار دیگر مقدماتی را که برای برهان لازم است ذکر می کنیم ـ اگر همۀ آنها مورد قبول بود و ما توانستیم طریقۀ مذهبی را با آن موافق کنیم؛ چنانکه خواهیم توانست، نعم المطلوب، و الاّ باید آیات و اخبار صادره را تأویل و یا اخبار را طرح نمود ـ : مبدأ موجود است وصرف الوجود است وصرف الوجود کل الکمال است، بنابراین اگر مبدأ در عین بساطت کل الکمال باشد باید جمیع مفاهیم کمالیه از او انتزاع شود بدون اینکه وحدت ذات منثلم شود، پس ذات عین علم و عین اراده و عین قدرت و عین مبدأیت و علیت برای اشیاء است. و چون علم عین ذات و ذات عین قدرت است پس علم عین قدرت است و همان گونه که علم حضرت حق به جمیع اشیاء محیط می باشد و لا یشذّ عن حیطة علمه شی ء و لا یعزب عن علمه ذره، قدرت او نیز به آنچه علم به او تعلق گرفته است متعلق می باشد. و اگر علم عین قدرت نباشد لازم می آید که یا قدرت و یا علم و یا هر دو خارج از ذات باشند تا آنکه بتوانند از یکدیگر منفک باشند و این خلاف بسیط الحقیقه بودن و کل الکمال بودن است و الاّ اگر هر دو در مرتبۀ ذات باشند مستلزم انفکاک ذات از ذات می باشد.
این مقدمات، اصل توحید را تشکیل می دهد که هیچ چیز حتی وحی منزل هم نمی تواند جلوی آن را بگیرد.
و اما اینکه گفته اند: علم از قدرت اوسع است؛ زیرا ممکن است علم به چیزی تعلق بگیرد ولیکن قدرت به آن تعلق نگیرد، چنانکه ما بعضی از چیزها را می دانیم ولی بر آنها قدرت نداریم بسیار حرف نامربوطی است؛ زیرا لازمۀ آن در صورتی که قدرت را عین ذات بدانیم، عجز در مرتبۀ ذات است.
لایقال: ما بالوجدان می بینیم که علم به اجتماع نقیضین حاصل می شود با اینکه قدرت به آن تعلق نمی گیرد.
فانّه یقال: این سخن هم خیلی نامربوط است؛ زیرا سابقاً گفتیم و اثبات نمودیم که علم حقیقی به آنچه وجود است تعلق می گیرد و به آنچه عدم و نبود است تعلق
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 303
نمی گیرد و ممکن است کسی ادعا کند که علم به اجتماع نقیضین صرف خیال و خیال علم است و این چنین علمی واقعاً جهل مرکب است؛ چون اجتماع نقیضین امر موجودی نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 304