مقصد سوم الهیات

دلیل بر ابطال تفویض

دلیل بر ابطال تفویض

‏اما ابطال قول مفوّضه به این است که: حکم علیت و معلولیت، صرف تعلق و عدم‏‎ ‎‏استقلال معلول است و اگر بخواهد معلول از تعلق خود زایل شود، باید از معلولیت‏‎ ‎‏خارج شود؛ زیرا زوال تعلق عین زوال معلولیت است.‏

‏و بالجمله: علیت، تأثیر چیزی در شی ء اجنبی و ایجاد آن نیست، بلکه هویت‏‎ ‎‏معلول تمام استناد و تعلق به علت است و هویت علت جامع هویت معلول است.‏

‏خلاصه: استقلال در معلول محال است و هر چیزی که بخواهد استقلال داشته‏‎ ‎‏باشد باید به حکم تعقل حقیقتِ علیت، واجب الوجود باشد.‏

‏پس مبدأ المبادی همان چیزی است که استقلال بالذات داشته و وجودات بالتبع به‏‎ ‎‏حکم ‏‏«‏ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‎[1]‎‏ همه اظلال او بوده و در امتداد ظلّ او قرار‏‎ ‎‏گرفته اند که به حکم حقیقتِ علیت و معلولیت، امری عقلی است.‏

‏تمام وجودات عین ربط به او بوده و حدوثاً و بقاءً از او می باشند؛ چنانکه سابقاً‏‎ ‎‏گذشت و هر اثری که از چیزی صادر می شود به جهت خصوصیتی است که در آن چیز‏‎ ‎‏هست و آن خصوصیت نحوۀ وجود اوست و مبدأ تأثیر همان وجود است بدون اینکه‏‎ ‎‏غیر از وجود، چیز دیگری که اثر مال اوست باشد و اگر اثر از چیز دیگری باشد به خود‏‎ ‎‏وجود آن چیز دیگر نقل کلام می کنیم.‏

‏به عبارت دیگر: در وجودات ممکنه وجودات و ماهیاتی هست، اما ماهیات چیزی‏‎ ‎‏نیستند تا اثر از آنها صادر شود، بلکه آنها به طفیل وجود موجودند و اگر اثری هم به‏‎ ‎‏آنها نسبت داده شود ـ مانند نسبت تحقق و موجودیت به آنها ـ مجازی است.‏

‏هنگامی که این اعتباریات را از وجودات ممکنه تجرید نماییم، اصل وجود و‏‎ ‎‏هویت نوریۀ حقیقیه را می بینیم و هر اثری که در عالم بروز و ظهور پیدا می کند از این‏‎ ‎‏وجودات است، منتها هر اثری به جهت خصوصیتی که در مبدأ آن هست از او ناشی‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 314

‏می شود و آن خصوصیت، نحوۀ وجود اوست و همان وجود، مبدأ جهت تأثیر است و‏‎ ‎‏چون جهت تأثیر عین وجود است و مؤثریت امر زایدی بر اصل وجود نیست و وجود‏‎ ‎‏ممکنات استقلالی نبوده بلکه ربطی و تعلقی می باشد، پس مؤثریت و تأثیر آنها هم‏‎ ‎‏استقلالی نیست و محال است که استقلالی باشد؛ زیرا استقلال تأثیر، فرع استقلال‏‎ ‎‏وجود است و استقلالیت وجود با معلولیت وجود، منافات دارد. پس وجود ممکن‏‎ ‎‏هیچ گاه استقلال ندارد، البته واقعاً وجود است ولی مستقل نیست.‏

‏و چون گفتیم مؤثریت و مبدأیت عین وجود است، پس مؤثریت و مبدأیت هم غیر‏‎ ‎‏مستقل است. البته این گونه نیست که وجود ممکن مؤثر نباشد؛ زیرا وجودی که عین‏‎ ‎‏جهت تأثیر است واقعیت دارد؛ چون وجود ممکن حقیقةً وجود است. بنابراین‏‎ ‎‏مؤثریت آن هم واقعیت دارد و تعارف نیست.‏

‏در حقیقت، وجود فاعل است و چون وجود مستقل نیست تأثیر هم مستقل نیست‏‎ ‎‏و چون وجود بسیط است، مؤثریت امر زاید بر او نیست، بلکه مؤثر و وجود، مصداقاً‏‎ ‎‏یک حقیقت می باشند.‏

‏و بالجمله: چنانکه در عین حال که وجود ممکن مستقل نیست ولی حقیقةً متحقق‏‎ ‎‏و دارای واقعیت است، علم و قدرت و تکلم و حیات و اراده و تأثیر و فاعلیت آن نیز‏‎ ‎‏چنین است.‏

‏پس همان گونه که می توانیم بگوییم: شما موجود هستی ولیکن لا من نفسک بل من‏‎ ‎‏الله، همچنین می توانیم بگوییم: شما عالم هستی لا من نفسک بل من الله و هکذا‏‎ ‎‏می توانیم حقیقةً بگوییم: شما قادر هستی لا من نفسک بل من الله. اینکه می گوییم:‏‎ ‎‏«انت موجودٌ» تعارف نیست بلکه حقیقةً شما وجود دارید ولی وجود از خود شما‏‎ ‎‏نیست، بلکه از خداست و هکذا انت قادر لکن لا من نفسک بل من الله. سمعتَ حقیقةً‏‎ ‎‏و ما سمعتَ حقیقةً و لکن الله أسمعک، و نطقت حقیقةً و ما نطقت حقیقةً ولکن الله‏‎ ‎‏أنطقک علی حدّ قوله تبارک و تعالی: ‏‏«‏وَمَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَلٰکِنَّ اللّٰهَ رَمَی‏»‏‏.‏‎[2]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 315

‏و بالجمله: اگر انسان را تجزیه و تحلیل نماییم دارای دو جهت ماهیت و وجود‏‎ ‎‏است. آنچه که واقعیت دارد جهت وجودی اوست و آنچه واقعیت ندارد و دروغ است‏‎ ‎‏جهت ماهیتی اوست. جهت وجودی انسان که مبدأ تأثیر است خود، ربط و غیر مستقل‏‎ ‎‏است؛ چون وجود معلولی است و شأن وجود معلولی به حکم حقیقت معلولیت، غیر‏‎ ‎‏مستقل بودن است در عین حالی که حقیقت دارد و چون مبدأ تأثیر است اگر بگوییم‏‎ ‎‏مؤثر نیست خلف است.‏

‏پس حقیقةً مؤثر و هویت مؤثریت انسان تمام هویت وجودی اوست چنانکه تمام‏‎ ‎‏هویت وجود او، تمام هویت مبدأیت و مؤثریت اوست و چون وجودش غیر استقلالی‏‎ ‎‏است تأثیرش نیز غیر استقلالی است.‏

‏پس در عین حال که انسان حقیقةً مؤثر است، مؤثر حقیقی استقلالی نیست‏‎ ‎‏و در عین حال که مؤثر استقلالی نیست مؤثر حقیقی است ‏‏«‏وَمَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ‎ ‎وَلٰکِنَّ اللّٰهَ رَمَی‏»‏‏ بنابراین: بعد از ابطال دو مذهب، امر بین الامرین ثابت شد و آن‏‎ ‎‏در تمام موجودات امکانیه هست و به طوری وسعت دارد که در تمام مراتب‏‎ ‎‏وجود امکانی از اول تا آخر جریان دارد و اوسع از ارضین و سماوات و‏‎ ‎‏ما بینهما می باشد.‏

‏اما بنابر طریقۀ عرفا چون آنها به یک وجود حقیقی قائل بوده و در مقابل وجود‏‎ ‎‏واحد به وجود دیگری معتقد نیستند؛‏‎[3]‎‏ لذا بحث از جبر و تفویض و یا امر بین الامرین،‏‎ ‎‏جایی ندارد که بحث شود آیا سایر وجودات به نحو تفویض یا جبر یا امر بین الامرین‏‎ ‎‏فاعلیت دارند؛ زیرا اصلاً نوبت به این حرفها نمی رسد.‏

‏ ‏

‏ملت عشق از همه دینها جداست‏  ‎ ‎‏عاشقان را مذهب و ملت خداست‏‎[4]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 316

  • )) فرقان (25): 45.
  • )) انفال (8): 17.
  • )) رجوع کنید به: شرح فصوص الحکم کاشانی، ص 4؛ شرح فصوص الحکم قیصری، ص 5 ـ 11؛ الانسان الکامل، ص 44 ـ 49؛ تمهید القواعد، ص 68 ـ 86.
  • )) مثنوی معنوی، ص 253، دفتر دوم، بیت 1770.