مقصد سوم الهیات

لزوم بساطت صادر اول

لزوم بساطت صادر اول

‏اگر در هر علتی یک خصوصیت مخصوص به خود آن علت نسبت به معلول آن‏‎ ‎‏نباشد، لازمه اش این است که علیت هر چیزی برای هر چیزی ممکن باشد. مثلاً‏‎ ‎‏هیولای اُولی علت وجود این سلسله از موجودات ممکنه باشد.‏

‏و چون بالضروره هر چیزی نمی تواند علت هر چیزی باشد، پس در علت‏‎ ‎‏خصوصیتی لازم است که به جهت آن، علیت برای معلولی داشته باشد. بنابراین اگر‏‎ ‎‏فرض کنیم یک حقیقت بسیط من جمیع الجهات علت دو شی ء باشد با توجه به اینکه‏‎ ‎‏مسلم است که در خارج دو شی ء، دو چیز متغایرند و آنچه به عنوان ما به الاشتراک از‏‎ ‎‏آنها انتزاع می شود، فقط عنوان انتزاعی و اعتباری است؛ زیرا ما به الاشتراک و جامع‏‎ ‎‏بین دو شی ء، در خارج وجود ندارد. مثلاً زید دارای هویت متشخصه ای است که غیر‏‎ ‎‏از هویت متشخصۀ عمرو است و گرچه هر دو انسان هستند ولی انسان که جامع بین‏‎ ‎‏آنهاست، در خارج وجود جداگانه ندارد والاّ لازمۀ آن وجود جامع شی ء، بین همۀ‏‎ ‎‏اشیاء حتی بین جماد و واجب الوجود می باشد؛ لذا به واسطۀ قاعدۀ سابق که در علت،‏‎ ‎‏خصوصیتی نسبت به معلول آن لازم است، شی ء بسیط من جمیع الجهات که آن را‏‎ ‎‏علت فرض نموده ایم، خصوصیتی لازم دارد که آن خصوصیت به مقتضای بساطت‏‎ ‎‏علت، عین هویت و ذات آن علت بسیط خواهد بود و این گونه نیست که ذات چیزی‏‎ ‎‏باشد و خصوصیت امری زاید بر آن باشد، بلکه علت تمام هویت و ذات آن همان‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 362
‏خصوصیت خواهد بود و چون آن را علت دو معلول متغایر فرض نموده ایم پس باید‏‎ ‎‏آن علت بسیط دارای دو خصوصیت متغایر باشد و چون علت بسیط بوده و‏‎ ‎‏خصوصیت، تمام ذات آن می باشد، بنابراین باید آن علت به تمام حقیقت و ذات، هم‏‎ ‎‏عین این خصوصیت و هم عین آن خصوصیت باشد و این محال است و لازمۀ آن این‏‎ ‎‏است که ما فرضناه بسیطاً لم یکن بسیطاً.‏

‏و چون اینجا سخن در فاعل الهی و علت الهی است ومعلول عین تعلق و ربط به‏‎ ‎‏علت است؛ لذا یک معلول را دو علت نشاید، چنانکه دو معلول نمی توانند معلول یک‏‎ ‎‏علت باشند. اما در اصول حرف بی ربطی زده شده است و آن این است که: اگر دو‏‎ ‎‏علت مستقل بر یک معلول وارد شدند، جامع بین آنها تأثیر می کند‏‎[1]‎‏ و یا اگر دو معلول،‏‎ ‎‏معلول یک علت شدند، جامع بین آنها معلول خواهد بود.‏

‏این سخن غلط است؛ زیرا جامع در خارج وجود ندارد و هرچه در خارج هست‏‎ ‎‏وجودات است و وجودات هم با یکدیگر متغایرند و هویت هر فرد در خارج غیر از‏‎ ‎‏هویت دیگری است. البته این حرفها بر این مبناست که نظر شخص حکیمانه باشد و‏‎ ‎‏موجودات را مختلف ببیند. چنین کسی ولو به اصالة الوجود قائل باشد چون در مراتب‏‎ ‎‏وجود اختلاف می بیند، کثرات را خواهد دید. و الاّ مانند محیی الدین که نظر عارفانه‏‎ ‎‏دارد ابایی از انکار این غلغله ها و سر و صداها در عالم ندارد.‏

‏بعضی از مطالبی که عرفا گفته اند ما فقط صورت ظاهری آن را یاد گرفته ایم و‏‎ ‎‏نمی دانیم قضیۀ مکاشفه چیست؟ و اگر هزار سال هم از آن سخن بگوییم مانند طوطی‏‎ ‎‏سخن آموخته خواهیم بود؛ لذا نباید این همه غلغله و بانگ و نوا و خروش و داد و‏‎ ‎‏بیداد و هیاهو و انقلاب را که معرکۀ عجیب و نوای غریبی است، منکر شد.‏

‏پس اگر به طریق حکیمانه و نظر فلسفی نگاه شود تا به انسان نخندند،‏‎ ‎‏وجودات از قبیل انسان و حیوان و جماد دیده می شود گرچه ماهیت اصیل نباشد؛‏‎ ‎‏زیرا لااقل مراتب وجود که هستند. حال از بین این مختلفات کدام صادر اول‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 363
‏است؟ گرچه آن بی نام و نشان است و اسم گذاری با خود شما است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 364

  • )) رجوع کنید به: کفایة الاصول، ص 201.