چگونگی حصول تکثر بنابر طریقۀ حکمای اشراقی
چون در نظر آقایان اشراقیین، راهی که به ذهن حضرات مشائین در حصول کثرت در عالم رسیده بود، راه بن بستی بوده است؛ لذا آنها راه دیگری که مستقیم باشد برای آن باز کرده اند. و به عبارت دیگر بعد از آنکه آنها معایب قول مشائین را دیده اند به ایشان گفته اند که دستگاه شما قابل گستردن نیست.
توضیح آن این است که اساس مطلب مشائین بر مطالبی است که جماعت منجمین مثلاً دو هزار سال به آن قائل بوده اند.
آنها به افلاک نُهگانه قائل بوده اند و فلک اول یعنی فلک الافلاک را که محیط بر افلاک دیگر و عالم عناصر است، فلکی غیر مکوکب می دانسته و می گفته اند: برای ما فقط سطح مقعّر آن معلوم است و سطح محدّب آن را و اندازۀ ضخامت آن را جز خداوند علاّم الغیوب نمی داند.
همۀ کواکب جز چند کوکب که خواهیم گفت در فلک هشتم ـ که از آن طرف فلک دوم است ـ قرار دارند و آن فلک مکوکب است و فلک الافلاک چنان عظمتی دارد که همۀ افلاک و عالم اجسام در آن قرار دارند و زمین ما مرکز است و فلک الافلاک از مشرق به مغرب حرکت می کند و آنچه در جوف اوست نیز به تبع او حرکت می کنند و در مدت بیست و چهار ساعت و اندی، یک دور می چرخد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 401
و گردش آن به اندازه ای تند و سریع است که تا «الف» بگویی چندین هزار میل حرکت کرده است.
فلک هشتم که در جوف اوست و به تبع او در بیست و چهار ساعت یک دور می چرخد، خودش نیز یک حرکت بطیئه ای در مقابل آن دارد که در مدت بیست و پنج هزار و دویست سال، یک بار به دور خودش می چرخد و حرکت آن به منزلۀ حرکت یک مورچه بر روی سنگ آسیاب است که آن مورچه یک حرکت ضعیفی مخصوص به خود دارد و در عین حال که خودش حرکت می کند، سنگ آسیاب هم او را با حرکت خود به حرکت درمی آورد خواه حرکت او با آن موافق باشد یا مخالف باشد؛ چنانکه الآن می گویند: زمین ما حرکت می کند و شما که با اتومبیل بر روی آن حرکت می کنی، زمین نیز شما را با اتومبیلت با حرکت خود به حرکت درمی آورد.
و بالجمله: فلک هشتم فلک مکوکب است که منجمین در آن بر بیست و دو هزار و اندی انجم، حکم نجومی بار کرده اند و علاوه بر آنها انجم دیگری هم وجود داشته که آنها را درک نکرده بودند و حکم نجومی آنها را نمی دانستند. بعد از آن فلک، فلک سوم است که فلک زحل است یعنی فقط در آن فلک، کوکب زحل می باشد و بعد از آن، فلک چهارم است و به همین ترتیب تا فلک نهم که در هر کدام از آنها فقط یک ستاره وجود دارد. آخرین فلک، ستارۀ قمر که نزدیک ترین کواکب به ماست در اوست. و این کواکب را مانند گل میخی که به تخته ای کوبیده شده باشد می دانستند.
خود ذات فلک را عنصر می دانستند، ولی آن را عنصر خامس ـ که از قبیل این عناصری که ما داریم نیست ـ می دانستند و این افلاک محیط بر یکدیگر و فلک اول را بر همه محیط می دانستند.
در فلک الافلاک که فلک اطلس هم به آن می گویند، چهار نقطه اعتبار کرده اند که عبارت است از نقطۀ اعتدال خریفی و نقطۀ اعتدال ربیعی و نقطۀ انقلاب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 402
شتوی و نقطۀ انقلاب صیفی. و دایرۀ این فلک را به دوازده برج تقسیم نموده اند که به تبع آن، دوایر افلاک به دوازده قسمت تقسیم می شود مثل اینکه در تقسیم آن دایره چاقو را کشیده باشند و همۀ افلاک را شکافته باشند تا به نقطۀ مرکزی زمین رسیده باشد و چاقو بند آمده باشد و لذا همۀ افلاک به تبع تقسیم آن فلک، تقسیم می شوند. هر بُرجی را به نام یکی از حیوانات نامیده اند.
اینکه در تقاویم می بینید که گاهی می نویسند: قمر از صورت عقرب خارج شده ولی هنوز در برج عقرب است ویا می نویسند: قمر به صورت عقرب داخل شـده ولـی هنـوز در برج عقرب داخل نشده است و بعد از چند ساعت داخل می شـود.
این نوشته ها برای این است که در فلک الافلاک کوکب نیست و فلک هشتم دارای کواکب است لذا از چند کوکب که در فلک هشتم، پهلوی هم قرار گرفته اند، توهم صورت عقربی از آن کرده اند و مقابل آن را از فلک اطلس که به بروج تقسیم شده بود، به برج عقرب نامیده اند و همچنین در جای دیگر فلک هشتم از چند کوکب که با هم هستند توهم صورت حمل یا بقر یا اسد نموده و قسمت مقابل آن در فلک الافلاک را به برج حمل یا بقر یا اسد نامیده اند.
و چون گفتیم فلک هشتم یک حرکت کُندی مخصوص به خود دارد در چندین هزار سال آن صورت عقرب قدری از برج عقرب جلوتر می افتد لذا در طرف دخول می گویند قمر به صورت عقرب داخل شده و بعد از چندی به برج عقرب داخل می شود و در طرف خروج می گویند قمر از صورت عقرب خارج شده ولی هنوز در برج عقرب است.
برای فلک اطلس یک فلک بسیط که افلاک جزئیه در آن نیست قائل بوده اند. ولی در افلاک دیگر به افلاک جزئیه قائل بوده اند که فلک جزئی دارای نفس جزئیه است و مانند قوسی از دایره است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 403